پنجشنبه, 06 اردیبهشت 1403

حکومت 200 ساله فرزندان آقا محسن (مستوفی‌الممالک، مصدق، وثوق‌الدوله و ...)

اشتراک‌گذاری این مطلب: WhatsappTelegram
حکومت 200 ساله فرزندان آقا محسن

آنجا که بزرگ بایدت بود / فرزندی کس نداردت سود / نظامی

چه باید نامید؛ سرنوشت، قسمت، حادثه، تلا‌ش و کوشش یا حکمت پروردگار. هر چه هست بسیار نادر و کم‌نظیر است، اینکه فرزندان و نوادگان فردی نسل به نسل از افراد تاثیرگذار در سیاست و اقتصاد کشور شوند، آن هم نه برای ۲۰، ۳۰، ۵۰ سال بلکه حدود ۲۰۰سال.

امروز برآنیم تا شخصی را معرفی کنیم، که فرزندان او چندین نسل، نه فقط از نامداران تاریخ تهران بودند، بلکه بمدت دو سده در قدرت و در سطوح بالای حکومت ایران زمین دست داشتند، این در حالی بود، ‌که سکه حکومت به نام ایل قجر و خاندان پهلوی ضرب می‌شد.

تربیت و پرورش فرزند، برای بشر آنقدر مشکل است، که درد توفیق نیافتن در این امر را در تداول عامه به مرهم این مثل التیام بخشند:

«بلبل هفت بچه آرد، ولی یکی بلبل شود.»

واقعیتی که همه موجودات را به رنج آرد. رنجی که اگر به ‌بار، خوش نشیند، گنج است. امری که چونان قماری است، که محصول را پیش‌بینی نتوان کرد، از این روست که گفته‌اند:

«جوجه را آخر پاییز می‌شمارند»

آنقدر تربیت فرزند مشکل است که در نظر حکیم مثبت نگر جهاندیده‌ای چون سعدی نیز (گاه که شکستی پدید آید، والدین می‌توانند، به بهانه اصل و نسب توپ را به زمین دیگری بیاندازند) این کار مشکل و گاهی محال است:

«تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است»

و یا می‌فرماید:

هیچ صیقل نکو نداند کرد / آهنی را که بد گهر باشد

در راه کامیابی بشر رازی نهفته است، که هرگز آشکار نمی‌شود، رازی که چرا؟ فرزند فردوسی، فردوسی نشد و فرزندان سعدی، ادیسون، انیشتن، کپرنیک، گالیله و ... نیز یکی نتوانست این قانون را بر‌هم زند.

آیا درست است؟ «از آتش خاکستر و از خاکستر آتش پدید ‌آید» چرا؟ آیا بزرگان برای بزرگ بودن، خود، راز و رمزی می‌یابند، که دیگران از درک آن عاجزند؟ اگر چنین است، چرا از انتقال آن رمز به فرزند خود ناتوانند؟ و یا ماجرای دیگری در میان است، نوابغ تاریخ، دست‌پرورده مادرانی هستند، که فرزندانشان از آن محرومند، زیرا:

دامن مادر نخست آموزگار کودک است / طفل دانشور کجا پرورده نادان مادری؟

و یا نه، داستان دیگری در این امر حاکم است، و همه چیز در گرو اراده شخص است؛ آنطور که ادیسون گفته:

«... نبوغ یعنی ۹۹ درصد تلا‌ش و عرق ریختن و یک درصد الهام»

آنجا که بزرگ بایدت بود / فرزندی کس نداردت سود / نظامی

اگر چنین است، نقش تقدیر و سرنوشت چه می‌شود؟ وقتی «پائولین» روسی پا به عرصه کشتی فرنگی جهان گذاشت. ۱۳ سال کسی بر او پیروز نشد. این در حالی بود، که دیگر جوانان در اقصی نقاط جهان بسیار کوشیدند، اما ‌ثمری نداشت، زیرا او یک استثنا بود. در این زمان آن جوان هم‌وزن او یا باید در وزن دیگری کشتی می‌گرفت، یا فقط به نایب قهرمانی بسنده می‌کرد.

اتفاقی که در دوران قهرمانی «آلکسیف» وزنه‌بردار پرآوازه فوق‌سنگین روس یا قهرمان ارزنده کشور خودمان «حسین رضازاده» نیز در رشته وزنه‌برداری رخ داد. وقوع اینگونه حوادث، آیا برای دیگر جوانان تقدیر است؟

نقش تقدیر و سرنوشت را در زندگی بشر نمی‌توان انکار کرد. هرگز نمی‌شود، وضع زندگی کودکی را که در سایه سار کاخ سفید پا به جهان می‌گذارد، با او که در صحرای تفتیده قاره سیاه چشم به جهان می‌گشاید، یکی دانست.

و یا اینکه می‌شود جور دیگری به جهان نگریست، در اندیشه تغییر نبود، که «کلبه احزان شود روزی گلستان» باید غم نخورد، کارها بخودی خود بهبود خواهد یافت. جبر تاریخ است، یا حکمت پروردگار، بهر حال امری در جهان وجود دارد، که تعادل ‌دهنده زندگی آدمیان است. زندگی نسل‌های یک خانواده تابع حرکت موجی (سینوسی) است، نه خطی که مدام بالا یا پایین رود، بلکه نمودار آن پیوسته بالا و پایین می‌رود. هلن کلر نویسنده نابینای آمریکایی در تفسیر تغییر مدام در زندگانی انسان می‌گوید:

«... ندیدم در خانواده شاهی که گدا نباشد و در خانواده گدایی که شاهی نباشد. »

و یا اینکه به قول قائم‌مقام فراهانی، صدراعظم محمدشاه قاجار که سعدی دورانش خوانند، این همه، از گردش روزگار است، هنگامی که به فرمان شاه محبوس شد تا به قتلش رسانند، در توجیه خود در چگونگی سقوط ناگهانی‌اش از صدارت به اسارت، گفته بود:

روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد چرخ بازیگر از این بازیچه‌ها بسیار دارد.

همان معنایی که به نحوی دیگر، نهرو رهبر هندیان وقتی که برای استقلال کشورش در مبارزه با انگلیس در زندان دشمن بود، در نامه‌ای به دخترش ایندیرا گاندی که از او سبب گرفتاری و عقب ماندگی شرقیان را در برابر غربی‌های قلدر و غارتگر پرسیده بود، نوشت:

«... دخترم روزگاری شکوه و جلا‌ل تمدن بشری در شرق بود، اکنون آن قدرت افول کرده و به غرب رفته، آفتابی که باز هم در غرب افول خواهد کرد و در شرق طلوع خواهد نمود.»

به هر حال نقش تقدیر هر چه باشد. چیزی از اهمیت تلا‌ش و کوشش آدمی نخواهد کاست. امروزه پرورش گیاه با شرایطی مناسب و به دست کارشناسان عالم انجام می‌شود. برای پرورش دام و طیور وضع از آن هم دقیق‌تر و سخت‌تر است، این در حالی است که تربیت و پرورش همه فرزندان آدم، یعنی اشرف مخلوقات چنین وضعی ندارد. در این کره خاکی می‌توان آدمیزاده‌ای یافت، برخوردار از تمامی مواهب و عوامل تعلیم و تربیت و هم می‌توان کودکی را دید که از بی‌غذایی در آغوش مادر جان می‌بازد.

انسان آزاد است، تا انتخاب کند، تفاوت ندارد، پیاژه باشد یا قاتل زنجیره‌ای. به یک اندازه حق دارد، در حریم خانه خود، به هر نحوی و با هر ادبیاتی فرزند (به هر تعدادی که بخواهد) خود را در حریم خصوصی خانه‌اش بدنیا آرد و تربیت کند و تحویل جامعه دهد و آنها با هر تفاوتی که در چگونگی تربیت دارند، باید در یک جامعه کنار هم زندگی کنند.

حال تصور اینکه این جامعه باید به وحدت‌ رویه برسد، چنان سخت و پیچیده به‌نظر می‌رسد، که گاه محال است، زیرا یکی در سایه علم و دانش والدینش و آرامش و آسایش حاصل از ثروت آنها، می‌آموزد؛ «بنی آدم اعضای یک پیکرند» در حالی‌ که دیگری در فرار از چنگال دیو بی‌رحم فقر و جهل، برای لقمه‌ای نان سر می‌برد. پیچیدگی تعلیم و تربیت فرزند آدم است، که گاهی پیش‌بینی «آلدوس هاگسلی» نویسنده انگلیسی خود را به رخ می‌کشد، که می‌گوید؛ تولید مثل و تربیت آدم‌ها (بدون اجازه داشتن آحاد بشر در تولید مثل) باید به شکل واحد و بدون تبعیض در‌آزمایشگاه‌های عظیم دولتی انجام شود تا همه با یک شیوه و امکانات مساوی تربیت شوند. و الا تا این شیوه بر هم نخورد «آش همان‌اش است و کاسه همان کاسه» یعنی ترور و جنگ و قتل و غارت و فحشا مفر فقیر است و مخل آسایش غنی.

دونان چو گلیم خویش بیرون بردند / گویند چه غم گر همه عالم مردند

با این مقدمه به معرفی شخصی می‌پردازیم، که فرزندانش دو سده مصدر امور دولتی و سیاست ایران در بالا‌ترین مرتبه بودند. اتفاقی که در گذشته کم‌نظیر و تکرارش بسیار دشوار است. در این مطلب هرگز قصد ستایش یا نکوهش آن فرزندان را نداریم، زیرا ستایش را پروردگار سزاست و نکوهش را پیشگاه داوری ملت.

آقامحسن آشتیانی از ملاکین آشتیان و معاصر کریم‌خان زند بود. از نوشته‌های متاخرینی چون؛ عبدالله مستوفی و مهدی بامداد و پاره‌ای از مورخان آگاهی زیادی از زندگی ایشان به دست نمی‌آید. آنچه این مختصر اسناد آگاهی می‌دهد؛ وی در آشتیان صاحب املاکی و آوازه‌ای و معاصر کریم‌خان بوده، یعنی نیمه دوم قرن دوازدهم هجری می‌زیسته است. از او چهار پسر با نام‌های آقاسی بیک، آقا رحیم، میرزاکاظم و هاشم‌خان ماند. بعدها فرزندان این چهار پسر بالا‌ترین مقام‌های دولتی و سیاسی ایران را از اوایل عصر قجر تا اواسط دوران پهلوی بعهده گرفتند.

آقامحسن جد اعلا‌ی خانواده‌های مستوفی، دفتری، وثوق، قوام، داور، میکده و دکتر مصدق است. میرزاحسن مستوفی‌الممالک اول و پسرش میرزایوسف مستوفی‌الممالک دوم و پسر او میرزاحسن مستوفی‌الممالک سوم به تنهایی نزدیک به یک قرن در ایران بر اریکه قدرت تکیه داشتند. یوسف‌آباد و بهجت‌آباد از مستحدثات میرزایوسف است، و باغ بزرگ حسن‌آباد را واقع در شمال غربی میدان حسن‌آباد تهران نیز او بنا کرد، و با نام پسرش خواند. محل سفارت فرانسه و ایتالیا جزو اراضی او در شمال آن باغ بوده و کالج آمریکایی‌ها یا همان دبیرستان البرز کنونی جزو اراضی بهجت‌آباد او بود. میرزا حسن مستوفی‌الممالک اول، فرزند میرزاکاظم یکی از پسران آقامحسن است.

میرزاعلی عینکی (میکده) و پسرش سلیمان‌خان (میکده) از نامداران مشروطیت و از نوادگان آقامحسن به شمار می‌روند.

میرزاشفیع صاحب‌دیوان یکی از پسران آقاسی‌بیک پسر آقامحسن از رجال عباس‌میرزا و محمدشاه و ناصرالدین‌شاه است. پسر او میرزامحمود قره در سال ۱۳۰۰ قمری مستوفی اول شد، که ماجرای عشق او به محترم‌السلطنه در تاریخ قاجار مشهور است.

میرزامحمدتقی قوام‌الدوله پسرش میرزامحمد قوام‌الدوله و پسراو میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه فرزندان هاشم‌خان پسر دیگر آقامحسن هستند. میرزامحمد قوام‌الدوله را مورخان تاریخ قاجار مسئول شکست افتضاح‌آور مرو می‌دانند. مرو یکی از چهار شهر مهم خراسان بزرگ بود، که به سال ۱۲۷۶ قمری از ایران جدا شد. میرزامحمد قوام‌الدوله صاحب خانه مشهور به وثوق‌الدوله واقع در کوچه میرزامحمود وزیر از خیابان امیرکبیر در محله عودلا‌جان است، که چون مدتی حسن وثوق (وثوق‌الدوله) از طریق ارث مالک آن خانه بود، بدین ‌نام شهرت دارد. این خانه امروز در اختیار سازمان میراث فرهنگی است.

در مذمت او گفته‌اند «آن قوام‌الدوله کاندر جنگ مرو / داد بر باد افسر و دیهیم را»

دو پسر میرزاابراهیم معتمدالسلطنه که نوه‌های قوام‌الدوله هستند، با نام حسن وثوق (وثوق‌الدوله) و احمد قوام (قوام‌السلطنه) در اواخر قاجاریه و سلطنت پهلوی جزو قدرتمندان حکومت به شمار می‌رفتند. قرارداد ۱۹۱۹ میلا‌دی مشهور مربوط به صدراعظمی وثوق‌الدوله در دوران احمدشاه است و قوام‌السلطنه هم از نخست‌وزیران پرآوازه محمدرضا پهلوی است.

وثوق‌الدوله صاحب باغ چهار، پنج هزار متری سلیمانیه در شرق آبادی دولا‌ب بود، که از بی‌نظمی سازمان ثبت املا‌ک به وقت نخست‌وزیری برادرش قوام‌السلطنه استفاده کرد، و تقاضای ثبت ۳۵ میلیون متر اراضی اطراف آن باغ در شرق تهران (تمام اراضی تهران‌نو و ...) را به نام خود داد، و از این طریق شرق تهران یعنی از میدان امام حسین به بعد را مالک شد. خانه قوام‌السلطنه در خیابان سی تیر (قوام‌السلطنه) اکنون به موزه آبگینه تبدیل شده است.

دکتر محمد مصدق، میرزاحسین وزیر دفتر و میرزاعلیخان موثق‌السلطنه پسران میرزاهدایت‌الله هستند. میرزا هدایت‌الله مالک باغ وزیر دفتر از پسران میرزاکاظم یکی از پسران آقامحسن است.

چنانکه ملاحظه شد، فرزندان آقا محسن توانستند، حدود دویست سال بر اریکه قدرت این مرز و بوم تکیه زنند، امری که تاریخ به سختی ممکن است، دوباره شاهد آن باشد.

بیشتر بخوانید: