پنجشنبه, 06 اردیبهشت 1403

میدان اعدام (میدان پاقاپق یا محمدیه)

اشتراک‌گذاری این مطلب: WhatsappTelegram
میدان اعدام (میدان پاقاپق یا محمدیه)

تهران پس از پایتختی و استقرار دستگاه سلطنت در آن، مرکز حکومت کشور شد و مطابق معمول تمام حکومت‌ها، مکانی برای مجازات محکومین و انجام مراسم اعدام تعیین گردید. تا اوایل دوره ناصری و قبل از توسعه شهر، این مراسم در سبزه میدان اجرا می‌شد.

تا قبل از خراب کردن حصار صفوی (در فاصله سالهای1284 – 1286 قمری برج و باروی صفوی شهر تهران خراب و حصاری جدید ساخته شد) محل میدان اعدام کنونی بیرون از شهر تهران بشمار می‌رفت ... با روکار آمدن ناصرالدین شاه و آغاز صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر سبزه میدان که میدان مرکزی و مهم شهر به حساب می‌آمد با توجه به مجاورتش با ارگ سلطنتی و اینکه این میدان مدخل کاخ پادشاهی و محل آمد و شد شخص شاه و درباریان و سفرا و میهمانان دربار بود، لزوم سامان یابی این میدان که تا آن روز محلی بسیار کثیف و نامرتب بود، بنظر آمد. از این روی بفرمان امیر اصلاحاتی در این میدان انجام گردید.

 

زمان تاسیس میدان اعدام

این میدان در دوره سلطنت ناصرالدین شاه تاسیس شد. حصار صفوی را به سبب توسعه شهر و به فرمان شاه خراب کردند. از پر شدن خندق و سطح اشغال ضلع جنوبی خیابان قبرستان (مولوی) پدید آمد و در محل تقاطع آن خیابان و خیابان دروازه غار میدانگاهی وسیع سر بر آورد که امروز میدان محمدیه می‌نامند.

 

وجه تسمیه

پس از موقوف شدن انجام مراسم اعدام در سبزه میدان، اجرای اعدام‌ها در تهران به نقطه‌ای بیرون دروازه نو (عباس‌آباد) انتقال یافت‌ و مدت‌ها مراسم اعدام در این نقطه انجام می‌گرفت. این محل که در جنوب غربی دروازه مزبور قرار داشت، به میدان پاقاپق یا میدان اعدام شهرت یافت و از آنجا که دروازه نو در زمان محمد شاه ساخته شد و گاهی منسوب با نام ایشان «محمدیه» می‌خواندند، این میدان را «محمدیه» هم گفته‌اند.

در وسط این میدان خاکی سکویی گرد از آجر ساخته بودند که در مرکزش تیر بلند چوبی نصب شده بود. میر غضب و عواملش محکومین به مرگ را در حضور تهرانیانی که در میدان گرد آمده بودند، با طناب از این چوب (دار) حلق‌آویز می‌کردند.

در عصر قاجاریه بسیاری از لغات ترکی در زبان تهرانی‌ها رایج بود و استعمال می‌شد. از آن جمله به این میدان هم «پای قاپوق» می‌گفتند، که بعد‌ها با حذف «یا» به سبب کثرت استعمال «پا قاپوق» گردید.

 

پیشینه‌ای از دادرسی در ایران باستان

در فرهنگ‌های کهن ایران، یعنی تا پیش از تاسیس دولت‌های ماد و پارس، مفاهیم حقوقی با باورهای دینی و اعتقاد به انتقام الهی پیوند داشت، اما بعدها نظام قضائی با پشتوانه حکومت‌های متمرکز بصورت امری عرفی پذیرفته شد.

 

عیلام

قریب چهار هزار سال (ق. م) به تاسیس نظام حقوقی دست زدند و عاقبت پادشاه بزرگ بابل حمورابی پادشاه عیلام را شکست داد و قوانین معروف وی در عیلام هم معمول گشت، این قوانین مدون و منقح بود.

 

آریائیها و آئین مهر

در ابتدا دادرسی و داوری مبتنی بر باورهای مشترک دینی بود. اعتقاد به مجازات خطا کار توسط دیوان و ایزدان در آئین مهر (میترائیسم) مهر یا میترا به معنی پیمان بوده و مهر همیشه چهره قضائی داشته است. نزد آریائیان نخستین به جز سوگند به مهر و میترا و دیگر ایزدان، آگاهیهای سودمند دیگری در دست نیست.

 

مادها

دایاکو پادشاه ماد به بسط انصاف و گسترش داد پرداخت. آنها بقدری به اجرای قوانین خود پایبند بودند که قانون را لاتغییر و انعطاف‌ناپذیر می‌دانستند.

 

هخامنشی‌ها

پارسیان بی‌گمان از ابتدا دارای یک نظام بدوی حقوقی بوده‌اند. بعدها شورایی هفت نفره به نام، قاضیان شاهی را شاهان به طور مادام‌العمر انتخاب می‌کردند.

پس از فتح بابل، به دست کوروش کبیر، هخامنشیان در زمینه حقوق عمومی نخستین اعلامیه حقوق بشر را منتشر کردند و در زمینه حقوق خصوصی هر قومی را به احکام ملت و مذهب خود محکوم کردند. و در زمینه حقوق قراردادها قانون شاهی مدون گردید.

 

اسکندر و سلوکیان

اسکندر در ایران به مثابه وراث شاهنشاهی هخامنشی، رسوم و آداب خسروان عجم را معمول و مجری می‌داشت و پس از اسکندر تاثیر حقوق یونانی در عصر سلوکیان اندکی بیشتر شد.

 

اشکانیان

در دولت اشکانی، یک نوع قانون اساسی عرفی، قدرت مطلقه شاه را محدود می‌کرد. مشورت شاه با مجلس شیوخ در تصمیمات مهم اجباری بود و در بعضی تصمیمات مهم نیز شورایی متشکل از هر دو مجلس به نام مهستان یا مغستان ایجاد می‌شد.

 

ساسانیان

در عهد ساسانی، قدرت قضایی در دست موبدان زرتشتی بود و بنا به قانون نامه مادیان هزاردستان به معنای (گزارش هزار فتوا) {احکام و آرای مهم دادگاه‌ها}در سراسر کشور دادگاههای متعدد زیر نظر یک موبد (به مثابه حاکم شرع) تحت نظر موبدان موبد (به مثابه قاضی‌القضات) به شکایات رسیدگی می‌کردند.

افزون بر دادرسی مذهبی که در انحصار موبدان زرتشتی بود، در موارد اضطراری نوعی محاکمه نظامی در ایران عصر ساسانی وجود داشت.

معیارهای اساسی حقوقی و اخلاقی، اصول سه گانه (پندار نیک، گفتار نیکو کردار نیک) بود.

در حقوق جزائی سه نوع جنایت وجود داشت:

  • جنایت دینی مثل ارتداد
  • جنایت سیا سی مثل خیانت به شاه که مجازاتش اعدام بود.
  • مجازات نوع سوم مثل قتل و ..... شکنجه و آزار بدنی یا حبس و در صورت وجود عوامل مشدده اعدام بود.

در آیین دادرسی مزدیسنا، مهمترین ادله اثبات دعوی، شهادت شهود و یا اقرار و اعتراف متهم بود.

در زمان خسرو انوشیروان مجازات‌ها کمى تعدیل شد، نسبت به کسى که مرتد می‌شد او را زندانى می‌کردند و بعد از یکسال اگر توبه می‌کرد رها می‌شد و در مورد جنایات نسبت به شاه فقط فراریان از جنگ و شورشیان را می‌کشتند و جنایات نسبت به هم‌جنس را به وسیله جریمه یا قطع اعضاء بدن مجازات می‌کردند. مجازات دزدى آن بود که مال مسروقه را به گردن دزد می‌آویختند و او را به زندان می‌بردند و زنجیرى بر او می‌بستند که حلقه‌هاى آن تناسب با درجه خطاى او بود، کور کردن جزایى بود که در حق شاهزادگان اجراء می‌شد و این رسم تا قرن‌هاى اخیر در ایران معمول بود و مخصوصاً در زمان صفویه رواج کامل داشت، و آن را میل کشیدن می‌گفتند یعنى سوزن پهنى را سرخ کرده و از مردمک چشم محکوم می‌گذرانیدند یا اینکه روغن داغ کرده در چشم او می‌ریختند و این در مورد شاهزادگان شورشى بود / آمین مارسلون، به نقل از تاریخ تمدن ایران ساسانی، سعید نفیسی، چاپ دوم، انتشارات اساطیر، سال 1383، ص 51.

تنبیه دیگر گردن زدن با شمشیر بود و یا مصلوب کردن مقصرین مذهبى سنگسار کردن هم رایج بود / سعید نفیسی، همان ص 51 و 52.

از موارد سنگسار می‌توان مجازات کسانى که به دین مسیحیت می‌گرویدند برشمرد مثلاً در زمان یزدگرد دوم دو راهبه مسیحى را به صلیب کشیده و بر دار سنگسار کردند. / نظام کیفرى ایران باستان، محمد باقر کرمی، ص 101.

دیگر از مجازات‌هاى دوران ساسانى مجازات معروف به نه مرگ بود به این ترتیب که جلاد بند انگشتان دست و انگشتان پا و بعد دست راست تا مچ و پا را تا کعب و سپس دست را تا آرنج و پا را تا زانو و آنگاه گوش و بینى و بالاخره سر محکوم را قطع می‌کردند، یکى دیگر از مجازات‌ها مرگ در اثر گرسنگى بود که محکومین را در بیابان بدون آب و غذا رها می‌کردند تا جان دهد / همان، ص 101 و 102.

 

به طورکلى مجازات‌ها به دو دسته کلى تقسیم می‌شدند: مجازات‌هاى آسمانی و مجازات‌هاى نقدى و بدنی.

ب ـ شلاق و تازیانه حداقل 5 ضربه و حداکثر صد ضربه که قابل تبدیل به جزاى نقدى بود.

ج ـ زندان و زنجیر و اعمال شاقه. زندان به طور موقت از زمان دستگیرى متهم

تا روز محاکمه بود و یا محکومین به اعدام یا قطع عضو از روز محاکمه تا زمان اجراى حکم ولى زندان به عنوان مجازات معمول نبود.

د ـ داغ کردن و قطع عضو ـ قطع دست و پا و بینى و گوش و کور کردن چشم زنى که باعث سقط جنین می‌شد مجازات قطع عضو اعمال می‌شد. طبیب غیرماهرى که باعث مجروح شدن مریض می‌شد قطع عضو درباره او اعمال می‌شد.

براى زانى مرد قطع بینی مجازات‌هاى کوچک مانند تراشیدن موى سر و تراشیدن ریش و نصب یک قطعه چوب به گردن مجرم براى چندین ماه یا چندین فصل.

 

مسئولیت کیفرى و مسئولیت حقوقی

اطفال دو طبقه بودند اطفال کمتر 7 سال که معاف از مجازات بودند و اطفال 8 تا 15 سال که در مجازات آنها نسبت به افراد بزرگسال تخفیف اعمال می‌شد، زنان هم در مجازات شامل تخفیف بودند.

 

در اواخر حکومت ساسانیان از شدت مجازات‌ها کاسته شد، مثلاً مرتد را نمی‌کشتند و او را مدتى در زندان نگاه می‌داشتند و با توبه آزاد می‌کردند

و مجازات‌هاى قطع اعضاء بدن را تبدیل به جریمه‌هاى نقدى می‌کردند و بریدن دست و قطع آلت تناسلى ممنوع شد. / نظام کیفرى ایران باستانی، محمد باقر کرمی، انتشارات خط سوم، تهران، 1380، ص 104 و 109.

 

به نوشته حسن پیرنیا انواع جنایات در دوران ساسانى به سه قسمت تقسیم می‌شد، جنایت نسبت به شاه (مانند شورش، فرار از جنگ و جنایت به شاه) و جنایت نسبت به اشخاص و جنایت نسبت به مذهب که در اواخر ساسانیان اگر مرتد توبه می‌کرد رها می‌شد ولى کیفر جنایت نسبت به شاه حکمش اعدام بود، کیفر دزدى پس از اثبات اعدام بود. در موارد دیگر بریدن گوش و بینى و مصلوب کردن هم رواج داشت ولى براى بار اول جریمه می‌کردند و اگر تکرار می‌شد گوش و بینى را می‌بریدند، آزمایش ور گرم و سرد در مواردى بود که اثبات جرم به طرق دیگر میسر نبود، در ابتداى حکومت ساسانى مجازات جانى از جانى به خانواده‌اش سرایت می‌کرد ولى در اواخر این مجازات دیگر به خانواده او سرایت نمی‌کرد، شاه سوار بر اسب در مکان بلندى می‌ایستادند و عرایض مردم را می‌شنیدند و در نوروز (مهرگان) هم بارعام می‌دادند، اگر کسى از خود شاه شکایت می‌کرد در این موقع از تخت به زیر می‌آمد و قضاوت واقعه را به موبد موبدان رجوع می‌داد اگر شکایت وارد بود شاکى را راضى می‌کردند والا مجازات می‌نمودند / تاریخ ایران قدیم، حسن پیرنیا، ص 206 و 208.

خلاصه و نتیجه: معیار اساسى پندار نیک ـ گفتار نیک، کردار نیک، انواع جرم، سیاسی، مذهبی، عمومی، مانند محاکمه مانى به جریم دین‌آورى توسط بهرام دوم که مجازات آن مرگ ارزان (اعدام بود) و مجازات جرم سیاسى مانند خیانت به شاه و کشور اعدام و مجازات سایر جرم‌هاى عموم شکنجه، آزار بدنی، حبس، تازیانه و زنجیر و یا داغ و مثله بود. نمونه جرم سیاسى محاکمه بزرگ‌مهر وزیر اعظم انوشیروان و قتل او. انواع مجازات‌ها بریدن دست و پا ـ بستن به دم اسب ـ گذرانیدن طناب از شانه مجرمان و آویختن آنان ـ کندن پوست مقصران ـ سوراخ کردن گوش و بینى و گذرانیدن مهار از آنها ـ مانند مجازات اعراب یاغى توسط شاهپور ذوالاکتاف یعنى کتف متهمان را سوراخ کرده و حلقه آهنى از شانه آنها گذرانیده و یا مجازات قاتل شیرویه به دستور پوراندخت او را به دم اسب بستند. / تاریخ حقوق ایران، سیدحسن امین، ص 120 تا 128.

 

از اعدام‌های مشهور تاریخ در ایران، اعدام بابک خرمدین است که اغلب مورخین از آن یاد کرده‌اند. اتهام بابک همان دست‌آویزی بود که تمامی حکومت‌های بیدادگر برای خاموش کردن فریاد حق‌گویی و حق‌جویی شهادت‌طلبان راه آزادی بدان متوسل می‌شوند:

«... روز قبل از اعدام، خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را در شهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند. بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر پیلی کرده در شهر بگردانند.

پیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیار زننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و در شهر به گردش درآوردند.

پس از آن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سکوی مخصوصی که برای این کار در بیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.

برای آنکه همه‌ مردم بشنوند که اکنون دژخیم به بابک نزدیک می‌شود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ می‌زدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه او را می‌شناختند.

ابن الجوزی می‌نویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه در کنارش نشست و به او گفت:

«تو که اینهمه استواری نشان می‌دادی اکنون خواهیم دید که طاقتت در برابر مرگ چند است!» بابک گفت:

«خواهید دید.»

چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران می‌کرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه از او پرسید:

«چرا چنین کردی؟»

بابک گفت:

«وقتی دست‌هایم را قطع کنند خونهای بدنم خارج می‌شود و چهره‌ام زرد می‌شود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است.»

چهره‌ام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود.

به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند. چون بابک بر زمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را بدرند…. پس از ساعتی که این حالت بر بابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کنند.

پس از آن چوبه‌ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ی بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد.

آخرین گفتار بابک چنین بوده است:

«تو‌ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه‌ای بر ارکان حکومت عرب انداخته‌ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود.

تو اکنون که مرا تکه‌تکه می‌کنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت!

این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده‌ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد.

من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند مازیار هنوز مبارزه می‌کند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده‌اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب برهانند.» / حماسه بابک اثر نادعلی همدانی.

و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:

«پاینده ایران»

روز اعدام بابک خرمدین و تکه‌تکه کردن بدنش در تاریخ ۲ صفر سال ۲۲۳ هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور «مروج‌الذهب» این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است.

اعدام بابک چنان واقعه‌ مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ بابک یعنی چوبه‌دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی می‌شد.

برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که او را مثل بابک اعدام کند. طبری می‌نویسد که وقتی دژخیم دستها و پاهای برادر بابک را می‌بُرید، او نه واکنشی از خودش بروز می‌داد و نه فریادی برمی‌آورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بر دار کردند. / تاریخ ایران، دکتر خنجی.

بتازگی حادثه در خور توجه و جالبی در این میدان رخ داد که اغلب خبرگزاری‌ها و رسانه‌ها بدان پرداختند، حادثه‌ای که با دخالت نیروی انتظامی پایان یافت:

اعضای باند جویندگان گنج میدان اعدام در آخرین بازجویی‌ها جزییات تازه‌یی از نحوه حفاری تونل و جست‌وجو برای یافتن گنج را شرح دادند.

به گزارش خبرنگار ما، اعضای این باند 7 نفری پس از خرید خانه‌ای در حوالی میدان محمدیه (اعدام) با هدف رسیدن به گنج اقدام به حفر تونل یک کیلومتری کردند، اما پیش از آنکه به خواسته خود دست یابند از سوی پلیس دستگیر شدند و تحقیقات از آنان آغاز شد.

مرد 50 ساله‌ای که هدایت این شبکه را برعهده داشت و نقشه حفاری تونل برای یافتن گنج را طراحی کرده بود، گفت: من از مدت‌ها قبل در بنگاهی که در یک کاروانسرای قدیمی در میدان اعدام واقع است، کار می‌کردم و صاحب قبلی بنگاه که رابطه دوستانه‌ای با من داشت گفته بود چون این منطقه قدیمی است به احتمال زیاد در کاروانسرا گنج وجود دارد. از ... به فکر یافتن راهی برای پیدا کردن گنج افتادم تا اینکه پس از مدتی صاحب بنگاه آنجا را به فرد دیگری فروخت اما من همچنان آنجا کار می‌کردم.

... تصمیم گرفتیم خانه‌ای را که در پشت کاروانسرا قرار داشت بخریم و در آنجا تونل حفر کنیم، اما هزینه این کار برایمان بسیار سنگین بود ... برای همین با 5 نفر دیگر شریک شدیم و سپس دستگاه‌های سفال‌یاب، گنج‌یاب، پمپ هوارسانی و ... خریداری و عملیات حفر تونل را شروع کردیم اما باز هم برای اینکه اهالی محل متوجه موضوع نشوند مجبور بودیم شبانه کار کنیم ... یکی از اصلی‌ترین مشکلات انتقال خاک حاصل از گودبرداری و حفر تونل بود و ما مجبور بودیم این کار را به گونه‌ای انجام دهیم که کسی متوجه موضوع نشود ... همه امیدوار بودیم که کار تمام شود و به گنج برسیم اما پلیس ما را دستگیر کرد.

رییس دایره مبارزه با قاچاق کالای پلیس تهران نیز در این خصوص گفت: اشیای کشف شده از این باند با توجه به کار کارشناسی انجام شده متعلق به دوره قاجار است.

 وی ادامه داد: از سوی کارشناسان میراث فرهنگی، کاروانسرایی (بنگاه) که حفاری ابتدا از آنجا شروع شده بود را متعلق به دوران قاجار و کاملا قدیمی تشخیص دادند ... خانه‌ای که حفاری در مرحله دوم از آنجا آغاز شده بود هم اکنون پلمپ است.

انقلاب فرانسه از بزرگترین حوادث سیاسی - اجتماعی دویست سال اخیر اروپا ست. در این دوران بسیاری از فرانسویان اعدام شدند. در این دوران «گیوتین» معروف گردن بسیاری را قطع کرد. گیوتینی که جمعی از هواخواهان اولیه‌اش را نیز بعد‌ها از دم تیغ خود گذاند.

در سال 1790 اجلاس قانون اساسی فرانسه موافقت کرد که از دستگاه گیوتین برای اعدام استفاده شود. این دستگاه اعدام را پزشک فرانسوی، Joseph - Ignace Guillotin، درست کرده بود. در تاریخ 25 آپریل 1792، برای اولین بار، در مقابل شهرداری پاریس یک مجرم با گیوتین اعدام شد. دکتر گیوتین در مجمع اجلاس قانون اساسی ادعا کرد که دستگاه ساخت او نحوه اعدام انسان‌ها را انسانی کرده است. به عقیده این پزشک ساطور گیوتین خیلی سریع گردن را از تن جدا میکند و به همین علت متهم محکوم به مرگ زجر زیادی را نباید تحمل کند. دوران روشنگری دوران انسان گرایی بود و اعدام‌ها نیز می‌بایست انسانی‌تر می‌شدند. این دستگاه اعدام انسانی، گیوتین، در زمان حکومت ترور روبسپیر (از سپتامبر سال 1792 تا ژوئیه 1794) 18613 گردن از شهروندان فرانسوی‌ها را از تن جدا کرد. می‌گویند انقلاب بچه‌های خود را قربانی می‌کند. بعد‌ها ربسپیر و یارانش توسط جمعی دیگر از انقلابیون با همین گیوتین اعدام شدند.

مارکس چند دهه بعد «انقلاب» را چنین توصیف می‌کند:

«انقلاب یک عملکردی است که یک بخش از مردم خواسته‌های خود را بوسیله اسلحه، توپ و سرنیزه، یعنی با تمام ابزار سرکوب‌کننده به بخش دیگری از مردم تحمیل می‌کنند».

بیشتر بخوانید: