پنجشنبه, 06 اردیبهشت 1403

میرزا احمدخان (ساعدالملک - امیرتومان) پسر امیرکبیر

اشتراک‌گذاری این مطلب: WhatsappTelegram
میرزا احمدخان ساعدالملک

سیاح انگلیسی «بی نینگ» که با میرزا تقی‌خان در تهران ملاقات کرده می‌نویسد:

«زمانی که امیر کشته شد (1268ق.) پسرش چهارده ساله بود» / R. Binning. Vol. 2. p. 434.

به فرض درستی این روایت، میرزا احمد‌خان در 1254 به دنیا آمده است. در روزنامه وقایع‌اتفاقیه (14رجب1267) می‌خوانیم که:

«زنی از مردم تبریز مالش مورد دستبرد سربازی قرار گرفت، او به عالیجاه میرزا احمد‌خان امیرزاده دادخواهی کرد و به سفارش امیرزاده به حق خود رسید. در این زمان میرزا احمدخان ظاهرا سیزده سال داشته، اما مانعی ندارد که چون پسر صدراعظم مقتدر ایران بود برای دادرسی به او پناه برده باشند. میرزا احمدخان در خدمت لشکری بود، سرهنگ توپخانه آذربایجان شد و پس از پدرش همه عمر را در آن دیار گذراند.»

دکتر پولاک اتریشی می‌نویسد:

«شاه درباره پسر امیر محبت فراوان روا داشت. هرچند او را از دربار دور نگاه می‌داشت، همواره مقامش را مراعات می‌کرد و ماموریت‌های شایسته‌ای به او می‌سپرد.» / J. Polak Vol. p. 320.

امیرزاده در سال 1276 به لقب «ساعدالملکی» سرافراز گردید.

مؤلف حقایق‌الاخبار ناصری درباره او می‌نویسد:

«میرزا احمدخان که مرحوم میرزا تقی‌خان اتابک اعظم را ولد و ما صدق الشبل یخبر عن الاسد است و به منصب سرتیپی اول توپخانه مبارکه سرافراز و در این سفر (اشاره به مسافرت ناصرالدین شاه به آذربایجان در سال 1276ق.) نهضت همایون به آذربایجان خدماتش ملحوظ نظر معدلت گستر است، علیهذا مشارالیه را به لقب ساعدالملکی مفتخر و سرافراز گردانید.»

در سال 1277 ساعدالملک ریاست قشون آذربایجان را داشته چنان که مظفرالدین میرزا در سفرنامه خود به اروپا می‌نویسد:

«در سنه 1277 که از تهران به سمت حکومت آذربایجان می‌رفتیم و هنوز منصب ولایتعهد داشتیم ... ساعدالملک پسر مرحوم میرزا تقی‌خان امیر نظام ریاست قشون آذربایجان را داشت» / سفرنامه مظفرالدین شاه به فرنگ، ص9.

در روزنامه دولت علیه ایران در باب میرزا احمدخان شرح زیر آمده:

«میرزا احمدخان ساعدالملک همواره از تقدیم خدمات دیوانی خاطر مهر مظاهر همایون را راضی دارد و هرگونه خدمت که به او محول و مرجوع گردیده از انتظام عمل قشون آذربایجان و قورخانه آن جا نهایت دقت ظاهر ساخته حسن خدمات او مقتضی بذل عنایت از جانب سنی‌الجوانب شاهنشاهی شده این اوقات یک قطعه تمثال بی‌مثال مبارک مکلل به الماس در حق او مرحمت و عنایت گردید که از این موهبت عظمی بین اکفا سرافراز و مفتخر بوده و با کمال استظهار مشغول انجام خدمات گردد.» / روزنامه دولت علیه ایران، ش535، سوم رجب1279.

در همان روزنامه نوشته شده که در سال 1280 به لقب امیر تومانی سرافراز گردید. بعد از 1280 اطلاعی از احوال میرزا احمدخان نداریم و ظاهرا باید بین 1280 و 1285 درگذشته باشد به دو دلیل؛ نخست این که مؤلف تاریخ دارالسلطنه تبریز می‌نویسد:

ساعدالملک «به روزگار جوانی جهان بگذاشت» / تاریخ و جغرافیای تبریز، ص52.

دیگر این که در سال 1285 لقب ساعدالملکی به میرزا عبدالرحیم خان سفیر ایران در پترزبورگ تفویض شده است. اعتمادالسلطنه در این باب می‌نویسد:

«میرزا عبدالرحیم خان وزیر مختار دولت علیه ایران که مقیم پترزبورگ بود ملقب به ساعدالملک شد.» / تاریخ منتظم ناصری، ص310.

ناصرالدین شاه در سفرنامه کربلای خود به سال 1287 می نویسد:

«قبر میرزا تقی‌خان امیر مرحوم، ساعدالملک پسرش، میرزا حسین خان (؟) برادرش هر سه در حجره‌ای از رواق است.» / روزنامه سفر کربلا، ص138.

سنگ قبر ساعدالملک بدون تاریخ و فقط این عبارت روی آن نوشته شده است: «هوالباقی وفات مرحوم مغفور جنت مکان میرزا احمدخان ساعدالملک ولد مرحوم مغفور میرزا تقی‌خان امیرکبیر اعلی‌الله‌مقامه» / شرحی که روی مقابر امیر و پسر و برادرش نقش شده به اهتمام آقای احمد یگانه دبیر کنسولگری شاهنشاهی در کربلا تهیه گردید.

از میرزا احمدخان سه دختر باقی ماند و با مرگ وی اولاد پسری از امیر نماند. / تاریخ و جغرافیای تبریز، ص52.

سه دختر ساعدالملک عبارت بودند از:

منورالسلطنه زن میرزا آقا مجتهد پسر دوم میرزا جواد مجتهد تبریزی که از علمای آن دیار بوده است.

حاجیه نزهت‌الدوله زن حسینقلی‌خان نظام‌الدوله که بعد‌ها به نکاح محمدحسین خان حاجی علی لو ملقب به سردار عشایر درآمد.

امیر الحاجیه عیال میرزا صالح خان آصف‌الدوله بود. میرزا صالح خان مدتی در اروپا به سر برده از تحصیلات جدید بی‌بهره نبوده در اول معتمد دیوان بعد سالار اکرم پس از آن وزیر اکرم و بالاخره آصف‌الدوله لقب گرفت / اطلاعات راجع به فرزندان ساعدالملک از آقای لیقوانی و آقای بای بردی کسب شد.

قنات فتح‌آباد در تبریز ملک امیرزاده بود. آن را از حاج سید حسین تاجر خرید، به رشته‌های آن افزود و به شهر جاری نمود / نقل در امیرکبیر و ایران، صص 21 تا 23.

بیشتر بخوانید: