وی از شاعران بنام تهران در سده دهم و یازدهم هجری قمری است. آقا شاپور در قصیدهسرایی تسلط کامل داشت و به سبک هندی شعر میسرود. وی به بزرگ خاندانی اصیل تعلق داشت. خاندانی تهرانی که در دولتهای صفوی و گورکانی هند ازجایگاهی رفیع برخوردار بود. مردانی از این خاندان در آن دو دولت دارای مقام و منصب عالی بودند. این شاعر بازرگان که طبعی خوش داشت خیلی زود به سرودن شعر پرداخت و هم بعدها دست به تجارت زد. و ثروتی اندوخت. وی نخست تخلص «فریبی» را برگزید و با گذشت زمانی چند «شاپور» را بر آن جایگزین کرد. از اشعار اوست:
غیرت عشق به چشمی که پدیدار شود / پرده دیده در او پرده دیوار شود
آقا شاپور چون بستگانی نامور در هند داشت در آغاز جوانی به قصد بازرگانی به هند سفر کرد. او دو بار به آن کشور رفت و سالیانی در آن جا اقامت گزید و مورد لطف و مصاحبت سلطان سلیم و امرای او واقع شد و به انعامات سرافراز گردید.
پسر عموی پدر آقا شاپور «غیاثالدین محمد» در دربار «جلالالدین اکبر» صاحب موقعیت و مقام عالی بود او نیز از این عزت و شوکت بهرهمند شد و به ملازمت میرزا جعفر آصف قزوینی درآمد و پس از درگذشت میرزا جعفر در سال 1021 سرانجام در سال 1025 قمری به تهران بازگشت و در سال 1030 (به قولی 1048) به دیار باقی شتافت.
شاپور در شاعری مقامی والا داشت و معاصرانش او را به استادی و مهارت ستودهاند. وی توانست تازگی و دقت خیال را با رسایی کلام و فصاحت جمع کند. مضامین اشعار او همگی گرم، گیرنده و خیال انگیز است.
در اشعار او مبالغه در آوردن ترکیبهای استعاری مبتنی بر تخیلات پردامنه کمتر دیده میشود. شاپور از تتبع سخن پیشینیان نیز غافل نبود چنانچه از چهار قصیده او تنها یک قصیده نماینده شیوه خاص خود اوست و سه قصیده دیگر لهجه سخنوران پیشین را دارد و این نشان از تربیت ادبی او و آشنایی با آثار مشهور استادان سخن دارد. شاپور شاعری پر کار بود. دیوان او را شامل ده هزار بیت در بیست و اند سالگی دانستهاند و در مجموع گویا پانزده هزار بیت سروده است که اکنون سه هزار و پانصد (برخی چهار هزار بیت) بیت قصیده غزل مثنوی (خسرو شیرین) قطعه و رباعی از او باز مانده است.
نویسنده تهران به روایت تاریخ وی را خواهرزاده مولانا امیدی تهرانی و حسین کریمان در تهران درگذشته و حال او را فرزند امیدی ثبت کرده است.
این غزل از اوست:
بیند چو سویم مدعی عمدا خبر دارم کنی / زهری به جام دوستی بینی و در کارم کنی
افغان که با این ضعف تن افزوده بر وی بار غم / ای ناله کوتاهی مکن شاید سبکبارم کنی
بر شاخسار عاشقی با آن که مرغ زیرکم / این است اگر طرز نگه آخر گرفتارم کنی
از چشممای افسانه گو با اشک میآید برون / گر خواب را چون توتیا در چشم خونبارم کنی
جان صرف شد در راه غم «شاپور» باید تا تو هم / از پای ننشینی دمی سر در سر کارم کنی
و این دو رباعی هم از اوست:
دل فال مرادی از کتابی نگرفت / از خود خبری به هیچ بابی نگرفت
ایام فراق را ندانم چند است / کز زندگی خویش حسابی نگرفت
و:
برخیز چه خفتی ای نسیم سحری / کاورد سپیده دم شمیم سحری
پرویزن شب مگر حریر است که باز / خویش بیخته میوزد نسیم سحری
و این بیت از وی است:
بسکه دلگیر ز هم کاسه بود میشکند / کاسهای را که درو صورت آدم باشد
دیوانش دارای چهار هزار بیت است:
نمی گویم که از زندان غم آزاد کن ما را / اگر جایی گرفتاری ببینی یاد کن ما را
تفاوت نیست جور و لطف یکسانست نزد ما / تو میدانی به هر ن. عی که دانی شاد کن ما را
و یا:
ای راهزن خیال نگاه تو خواب را / در جوش خون ز غیرت لعلت شراب را
کارم به ساقیای است که از نار میزند / هر روز بر زمین قدح آفتاب را
و باز از اوست:
به ذوقی میکنم تکرار حرف دلستانی را / که دل در سینه پندارد که میبوسم دهانی را
نمی دانم تو خواهی بود یا گردون ولی دانم / که دامن گیر گردد خون من نا مهربانی را
و همینطور است:
طفل است و به عاشق روشن زیست نداند / صد جان اگر از کس طلبد نیست نداند
دلدار نداند دل ما از دل اغیار / داند که دلست این که دل کیست نداند
منابع:
- میرزا محمد طاهر نصرآبادی، ص227.
- تاریخ تهران (بلاغی) ج1، ص50
- لطفعلی بیگ بیگدلی آذر، ج3، ص1082
- رضاقلی هدایت بخش4، ص44
- دیوان شاپور تهرانی به کوشش ناهید فرشاد مهر (ماهنامه اندیشمند)
- تهران به روایت تاریخ، ص124
- تهران در گذشته و حال، ص467.