جمعه, 31 فروردین 1403

تاگور در تهران

اشتراک‌گذاری این مطلب: WhatsappTelegram
تاگور در تهران

رابیندرانات تاگور (۷ مه ۱۸۶۱، ۷ اوت ۱۹۴۱) شاعر، فیلسوف، موسیقیدان و نقاش اهل بنگال و از خاندان برهمنان هند است. وی چهاردهمین فرزند خانواده بود. نام‌آوریش همان گونه که خود می‌گوید؛ «شاعر است» بیشتر از شاعری اوست. وی نخستین آسیایی برنده جایزه نوبل است. پدرش دبندرانات (مهاریشی) و مادرش سارادادیوی است. هندیان به تاگور از راه مهر لقب گوردیو (Gurdev) به معنای پیشوا داده‌اند. وی از سردمداران دیرین و مدافعان سرسخت استقلال هندوستان از استعمار انگلیس بود.

او بزرگترین شاعر ایالت بنگال است، که به دو زبان هندی و بنگالی شعر ‌سروده و اشعار خود را به انگلیسی نیز ترجمه کرده است. سرود ملی دو کشور هند و بنگلادش از تصنیفات اوست.

او از کودکی اشعاری نغز می‌سرود و در زبان شبه قاره انقلابی ادبی پدید آورد. به ویژه اشعار موسوم به گیتانجالی معروفیت فراوان دارد و به زبان‌های بسیاری ترجمه شده ‌است. تاگور با این اشعار در سال ۱۹۱۳ جایزه نوبل را در ادبیات دریافت کرد. او علاوه بر سرودن شعر، داستان و نمایشنامه می‌نوشت و گاه تأملات خیال‌انگیز و عرفانی خود را روی بوم نقاشی می‌آورد. زبان شبه قاره انقلابی ادبی پدید آورد

تاگور در سراسر مشرق زمین محبوبیت داشت. او به ایران علاقه فراوان داشت و دو بار به ایران سفر کرد: بار اول در اردیبهشت ۱۳۱۱ (بهار ۱۹۳۲) که به همراه عروس خود و دینشاه ایرانی (از پیشوایان پارسیان هند) به دعوت دولت ایران به این کشور سفر کرد و جشن هفتادمین زادروز او در تهران برگزار شد. تاگور در دیدار از تهران و شیراز با بسیاری از نویسندگان و سخنگویان ایرانی دوست شد. ملک‌الشعرای بهار در ستایش تاگور قصیده‌ای بلند سروده ‌است. او در سال ۱۳۱۳ برای بار دوم به ایران سفر کرد. / چند نقاشی نادر از رابیندرانات تاگور به فروش رفت. وب‌گاه بی‌بی‌سی فارسی (در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۸۹).

وی را در میان خانواده رابی می‌خواندند. سیزده سال و ده ماه از زندگیش گذشته بود که مادرش را از دست داد. از آنجا که پدرش که زمین‌دار بزرگی بود پیوسته در سفر بود نگهداری وی بر گرده برادرانش افتاد.

وی در خانواده از کودکی با فلسفه و چهره‌پردازی و موسیقی و شعر و نویسندگی آشنا شد. خواندن و نوشتن را در خانه آموخت و در هشت سالگی شعر سرود. مادر و برادر بزرگش از استعداد فهم زبان، فلسفه و منطق برخوردار بودند و مشوق او در دانش اندوزی بودند. وی را به آموزشگاه‌های گوناگون فرستادند ولی رابی با مدرسه خو نگرفت و از آن گریزان بود چنانی که در بزرگسالی مدرسه را آمیزه‌ای از بیمارستان و زندان خواند.

در دوازده سالگی بود طبیعت زیبا و بی‌نظیر هیمالیا را با پدرش سیاحت کرد. و در آن جا نیایشگاه‌های هندوان اثر بسیاری در او گذارد. وی دانشگاه تاگور یا دانشگاه ویسو بهاراتی را در جایی که در این سفر دیده بود و پسندیده بود در آینده برپا داشت. این سرزمین را که خاکی سرخ داشت خریداری کرد و چندی پس از آن در آنجا خانه و باغی ساخت و آنجا را شانتی‌نیکتان (به معنای رامشگاه) نامید. او از این پس دلبستگی بسیاری به طبیعت پیدا کرد. پدرش بدو سانسکریت و انگلیسی و ادب بنگالی می‌آموخت.

به‌ عنوان یک متفکر هندی در تراز جهانی به اقصی نقاط دنیا سفر کرده و سخنرانی می‌کرد. او بارها از ایران، آمریکا، بریتانیا، فرانسه، ژاپن و بسیاری کشورهای دیگر دیدار کرد.

علاقه او به ایران بسیار زیاد بود چراکه به نظر او فرهنگ ایرانی و هندی ریشه‌ای مشترک دارند و شاید به همین دلیل بود که جشن هفتادمین سال تولدش در سال ۱۹۳۲ در ایران برگزار شد. تاگور طی دو دیدارش از ایران از مزار سعدی، حافظ، فردوسی و دیگر نقاط ایران نیز بازدید کرد / وب‌گاه فرهیختگان آن‌لاین.

نخستین سفر تاگور به سلسله کوه‌های هیمالیا با پدرش بود. بعد در 1878 برای تحصیل حقوق به اروپا رفت اما سفرش کوتاه بود و در 1880 به هند بازگشت. او دومین سفرش را به اروپا در 1890 انجام داد. سومین سفر او به اروپا در 1912 اتفاق افتاد. بعد به امریکا رفت و در 1913 عازم هند شد. در 1916 از رنگون و ژاپن دیدن کرد و از آنجا به امریکا سفر کرد. در 1920 به اروپا بازگشت. در 1921 به پاریس و از آنجا به هلند و بلژیک و آلمانو دانمارک و سوئد رفت. تاگور در 1924 به چین سفر کرد. وی سفری هم به امریکای جنوبی داشت. او در 1926 در پی دعوت موسلینی به ایتالیا رفت. بعد از آن به اوسلو، بلگراد، بخارست، آتن، قاهره، رفت. در سال 1927 مالزی و جاوا بالی سیام و برمه را دید. در 1930برای آخرین بار به اروپا رفت. تاگور در سال1932 به دعوت رضاشاه از بغداد به تهران آمد و این آخرین سفر او بود / امریت سن، مجله آینه هند، ش39، ص9.

بسیاری از نخبگان در تهران با تاگور ملاقات کردند از آن جمله نمایندگان مجلس ایران، بودند.

او در بسیاری از کشورهای آسیا، اروپا، آفریقا و آمریکا به گردش و دید و بازدید و سخنرانی پرداخت.

تاگور در ۱۵ آوریل ۱۹۳۲ به همراه عروسش پراتیمادیوی و دینشاه ایرانی (از پارسیان نامدار هند) به دعوت دولت ایران به ایران رفت. جشن هفتادمین زادروز او در تهران برپا گردید. در این هنگام از رضاشاه خواست تا برای آموزش جوانان هندی استادی را به هندوستان به دانشگاه او بفرستد که او ابراهیم پورداوود را برگزید و به هندوستان فرستاد.

تاگور بیش از شصت جلد از آثار منظوم خود منتشر نمود و داستان‌های بزرگ، مقالات، نمایشنامه‌های او به اغلب زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده است. از آثار جاویدان او می‌توان «سلطان قصر سیاه»، «میوه جمع کن»، «اشعارخیبر»، «رشته‌های گسسته»، «نامه‌هایی به یک دوست»، «پیوند آدمی»، «مذهب بشر»، «شخصیت»، «نکاتی از بنگال»، «هدیه عاشق» و «چیترا» را نام برد.

بیشتر اشعار و نوشته‌های تاگور به فارسی برگشته است / ابراهیم پورداوود، میترا مهرآبادی (مصحح)، مرتضی گرجی (به اهتمام) . آناهیتا (مقالات ایرانشناسی پورداوود) . ناشر: دنیای کتاب (۱۱ اردیبهشت، ۱۳۸۷)

یکی از جنبه‌های متعدد شخصیت چند وجهی تاگور شیفتگی او برای سفر بود او نوشت «من رهرو جاده‌ای پایان ناپذیرم» برای تاگور سفر نه تنها این که تفرد او را وسعت می‌داد بلکه به فلسفه جهانی‌نگری او و توسعه و تکامل موسسه‌اش ویسوا بهاراتی نیز کمک می‌کرد / امریت سن (Amrit Sen).

تا ابد خواهم کوشید تا همه بدی‌ها را از قلب خویش بیرون رانم و گل محبتم را شکوفا نگاه ارم. زیرا می‌دانم که تو در درون عبادتگاه دل من مکان داری / سرود چهارم گیتانجلی.

اندیشمندان و نوابغ علم و هنر به جامعه خاصی تعلق ندارند و از این جهت ما تاگور شاعر غزل‌سرا و گرانمایه و حکمت شعار و فیلسوف خداپرست و بلند نظر و سخن‌سرای نامدار و نویسنده توانا و داستان‌نویس و نقاش چیره دست و موسیقی دان هنرمند به همان اندازه متعلق به خود می‌دانیم که متفکران و شاعران و دانشمندان خود را وابسته به سراسر جهان می‌شماریم.

تاگور برای ما مظهر یک جهان معنوی و آرمان مقدس به شمار می‌رود. / همایون کبیر، ترجمه محمود تفضلی.

اشتراک مضامین فکری تاگور با فرهنگ ایران زمین منحصر به مواردی یاد شده نیست مثلا اندیشه فلسفی تاگور که در کتاب «سادهانا» بیان گردیده شباهت کاملی به افکار در مثنوی مولوی دارد. همان‌هاست که بسیاری از فلاسفه ایران مانند ملاصدرا و دیگران درباره آن‌ها بحث‌ها دارند. مثلا علت وجود شر و زشتی را که مضامین سادهاناست:

کرد نقاش دو گونه نقش‌ها / نقش‌های صاف و نقش بی‌صدا

نقش یوسف کرد و حور خوش سرشت / نقش ابلیسان و عفریتیان زشت

هر دو گونه نقش ز استادی اوست / زشتی او نیست آن رادی اوست / مولوی

تاگور می‌گوید:

بزرگترین مشکل آدمی در جهان وجود شر و زشتی است و آدمی در این جهان خاکی همواره با رنج و غم و اندوه قرین خواهد بود.

مولوی گوید:

عیب باشد کو نبیند جز که عیب / عیب کی بیند روان پاک غیب؟

تاگور در این سرود پروردگار را «ارابه ران ابدی» می‌نامد.

اما با وجود همه هنر‌ها باید تاگور را یک شاعر دانست شاعری هم پایه ویکتور هوگو و گوته چنان که خود گوید:

«... در این هنگام که به شامگاه زندگی رسیده‌ام .... این است که شاعر هستم ... ادعا نمی‌کنم که عالم ربانی هستم یا رهبر سیاسی هستم که عالم اخلاق یا پیشوای دینی هستم ولی می‌گویم که شاعرم ...» / مجله دانشکده ادبیات تهران، دی 1340 ص12.

تاگور به ایران عشق می‌ورزید. علاقه و عنایت او را به ایران از خطابه خوش آمدی به استاد پورداود در 1933 آشکار است:

«آقای پورداود به شما که پیک ایران بزرگ به هند هستید خوش آمد می‌گویم ما مردم ایران و هند به وسیله هنر و ادبیات و فلسفه پیوسته در ارتباط بوده و همیشه پیوند برادری داشته‌ایم ... میان ما روابط معنوی بر قرار بود ... در این زمان که بیداری آسیا شروع شده بار دیگر به کشف علایق دیرین موفق می‌شویم ... و جان‌ها و دل‌ها را به جستجوی حقیقت واداریم.»

ایران تاگور را هرگز از یاد نخواهد برد. دایره‌المعارف‌های فارسی ضمن شرح زندگی و آثار او با حرمت از او یاد کرده، در لغتنامه دهخدا او را «دانشمند بزرگ» نامیده / دایره‌المعارف مصاحب و دهخدا. علامه قزوینی وی را محقق ژرفنگر نامیده / مجله یادگار، ش3.

رابیندرانات به معنی ایزد آفتاب است / رضا مصطفوی سبزواری، مجله آینه هند، ش39، ص14.

تاگور در زمانی که کشورش در چنگال استعمار انگلیس بود و حال و روز خوشی نداشت باز به آن افتخار می‌کرد و می‌بالید:

سعادتمندم که زاده این سرزمینم / آینه هند، پوربا بانرجی، ص22.

در مراسم بزرگداشت صد و پنجاهمین سالروز تولد تاگور در سرای اهل قلم بیست و چهارمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران:

اندیشه و افکار تاگور را حلقه متصل کننده فرهنگ‌های دو ملت ایران و هند است. این شاعر ملی کشور هندوستان در طی هشتاد سال عمری که داشت کتاب‌ها و مقالات فراوانی به نگارش در آورد. تاگور به عنوان یک چهره انسانی در ابعاد جهانی مطرح است، افکار وی برای ایرانیان که نمادی از انسانیت و بشردوستی است، همانند مولانا، حافظ و سعدی ارزشمند بوده و در دل ادبیات فارسی چهره والایی دارد. از دیر باز روابط این دو ملت صمیمی بوده است به گونه‌ای که بسیاری از آثار غنی فرهنگی، کتیبه‌ها، دست نوشته‌هایی که مربوط به تاریخ ایرانیان است در سرزمین هندوستان قرار دارد.

افکار و اندیشه‌های تاگور همیشه سرمشق تمامی افرادی باشد که انسان دوستانه تفکر می‌کنند. همین اقدامات انسان‌دوستانه مردمان دو کشور است که ایران و هندوستان را بهم وصل کرده است.

رابیندرا نات تاگور که هندی‌ها به احترام وی را «گوردیو» می‌خوانند، شاعر ملی هند است که اشعار، موسیقی، رمان‌ها و نقاشی‌ها و نمایش نامه‌های او ادبیات و موسیقی هند را دگرگون کرد، وی که نخستین فرد غیر اروپایی بود که در سال 1913 موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات شد اکنون نماد فرهنگ هند است.

سرود ملی کشور هندوستان «جانا گانا مانا» توسط «گوردیو رابیندرا نات تاگور» نوشته شده است / خبرگزاری ایرنا، 17 / 2 / 1390

 

رابیندرا نات تاگور و ذهنِ ایرانی

«... من برخی از شعرهای وی مانند «گیتانْجَلی»، «باغبان»، «ماهِ جوان» و چند اثر فلسفیانه نظیر «میهن و جهان»، «سادهنا» و «خاطراتِ من» را خوانده بودم.

در تهران تاگور در میان زائرین خود چنان محصور بود که فکر کردم آمدن من برای دیدار وی بی‌ثمر خواهد بود. امّا این مایة خوشی اینجانب شد که وی خود خواهش کرد با من ملاقات کند و آقای دینشاه ایرانی که نمایندة زرتشتی بود و تاگور را همراهی نیز می‌کرد، ملاقات ما را ترتیب داد و پس از ناهار ما در حضور آن شاعر فیلسوف هند و شخصیت بزرگ بودیم.. .. لذا از تاگور پرسیدم: شما به  یک فرهنگ یا تمدّن بشری اعتقاد دارید یا آن را دو فرهنگ جدا - شرقی و غربی، بیگانه و آشتی‌ناپذیر می‌پندارید؟ وی بلافاصله اظهار نمود که فقط یک فرهنگ واحد بشری وجود دارد و نهاد اختلافات بر درجه‌بندی زمانی و انتقالی مستقر است.

تاگور موضوع اصلی این کتاب را «انسانیتِ خدا» یا «الوهیتِ انسان ابدی» انگاشته است. این روند انسان‌گرایی وی در سراسر اثر زیر نظر آشکار است امّا نه به ‌صورت تجسّم سطحی یا تصویر عادّی یا سخن مبتذلی مانند بت‌پرستی که با ایدة تفوّق خدا و حضور او در همه جا آشتی‌ناپذیر است. تفسیر این‌گونة انسان‌گرایی یعنی نظریة وجود جوهر الهی در خود انسان در مثل معروف اسلامی «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» قابل تعقیب است.

بازتاب ایدة تحقّق حقّ در خودِ انسان در مثنوی «منطق‌الطّیر» از شیخ فریدالدّین عطّار نیشابوری (1220 - 1145 م)، پیشرو شاعران بزرگ عرفانی ما که در قرن دوازدهم مسیحی می‌زیست، با تمام زیبایی به ‌کار رفته است. تعدادی از پرندگان که مشتاق دیدار پادشاه ایده‌آل خود بودند پیش رهبر خود حاضر می‌شوند تا او آنان را به ‌حضور پادشاهشان ببرد. پس از بیان سختی و خطر سفر در راه معشوق، او برای رهنمایی آنان آماده می‌شود. پس از سفر خطرناک وادی تصفیه، تفکّر و تأمّل، تسلیم و رضا، فقر و عشق و هلاکت بسیاری از آنان، بازماندگان که در تعداد فقط سی‌اند به ‌هدفِ خود می‌رسند که به  جز کشف جوهر حقّ در خود یا دیدن پادشاهشان سیمرغ در خودشان نبود. مولانا روم، نمایندة کلاسیک شعر عرفانی فارسی، همان ایده را این‌طور بازگو کرده که رفتن به مکّه برای حج یا پی تلاش معشوق حقیقی بی‌سود است چنانکه منزل ذات حق خود دل انسان است نه هیچ عمارت مادّی. این حقیقت Tattwam As است.

تاگور مانند هر فیلسوف بزرگ ذهنی جان‌گرا یا روح‌گرا دارد. روح محترم وی در جهان ایده‌آل شعر وی زندگی می‌کند، پس وی را می‌توان ایده‌آلیست نیز گفت. در افکار تاگور می‌توان ترجیح دادن وی به نظریات شعر را جایگزین دلائل منطقی یا فلسفیانه یافت و همچنین سراسر زیست را همواره در حال تحرّک و رشد و ایجاد دید که بیش از نیاز جاندار بیولوژیکی به آن است و این بُن مایه‌ایی است که از زمان «اوپنیشاد» تا عصر ما به توسط بسیاری از رهبران اندیشه مانند رادا کرشنن مورد دفاع قرار یافته است.

طبق اصول صوفیای ما، روح فرد سیر تکامل خود را از اصل خود به شکل «قوس نزول» آغاز می‌کند و دوره‌های کمال را سر کرده مجاهده و تلاش خود را به صورت «قوس صعود» دوباره در حصول منزل روحانی خود ادامه می‌دهد. به اصطلاح Fichte، ایده‌آلیست بزرگ آلمانی، به این طریق است که منازل Antithesis، Thesis و Synthesis مطرح می‌شود. ما می‌دانیم که ابیات آغازین مثنوی معنوی مولوی آهنگ پُرشور «نَی» است حاوی حکایتِ بریدن از نیستان و شکایتِ جدایی روح حسرت از منزل روحانی خود. این جدایی روح فرد از روح جهان، آرمان ابدی «خودی» انسان حقیقی است برای پیوند نهایی. پس روح فرد همواره در حال مجاهده است برای آزادی و رهایی Mukti از بند خواهشات مادّی برای اتّحاد عرفانی و اثبات آن که بجز یک ذات ابدی چیزی نخواهد ماند. ظاهراً منطق و علوم در حصول پیوندی چنین با ذاتی که بیرون از حدود ادراک است، عاجزاند. تأکید علوم فقط بر بزرگی جهان دانسته شده است، امّا این تأکید روح لایتناهی است که مساعی کشف جهان باقی و احساس ابدیت در عمق حقایق متحرّک و تغییرپذیر داریم. کلید آن حالت عالی ذهن ناشی از اندیشة عقلانی نیست بلکه نظریه‌ای است که تاگور ادّعای تجربة مستقیم آن را دارد. سرچشمة مذهبِ وی که مذهبِ انسان است همین اعتقاد است، امّا ما نمی‌توانیم چنین حالتی را بدون طریق خاصّ روحانی تجربه کنیم که Samadhi یا به اصطلاح صوفیان «وجد» گفته می‌شود. این اصول غیرمنطقی یا فوق خردگرایی در تمام تعالیم باطنی مشترک است. باری ما به منزل پیوند دست زدیم، ثنویت فیزیکی و متافیزیکی، فردی و جهانی همه ناپدید خواهد شد و آن «احد» که پس پرده‌های جهان حوادث نهان بود، آشکارا. در این مورد ابیاتی از خداشناس و فیلسوف ایرانی الغزالی که در قرن یازدهم مسیحی می‌زیست، در زیر آورده می‌شود که شارح اتّحاد اساسی «عالم‌الملک» و «عالم‌الملکوت» می‌باشد.

رق الزجاج و راقب الخمر

فتشابَها و تشاکل الامر

فکانها خمر بلا قدح

و کانها قدح بلا خمر

یعنی هر دو جهان مانند جام و شراب با یکدیگر پیوسته‌اند. جام بگونه‌ایی صاف و شفّاف، و شراب چنان ناب و زلال است که تفریق جام و شراب از همدیگر ممکن نیست. گویی جامی هست بدون شراب یا شرابی بدون جام. در این مورد تاگور شاعر قدیم عرفانی کبیر را یادآوری می‌کند که گفته است:

«اگر گفتیم که حقیقت عالی در عرصة جان وجود دارد، ما جهان خارج و مادّی را شرمسار کردیم، نیز اگر گفتیم که آن فقط در بیرون هست، حقیقت را بیان نکردیم».

این فقط به یمن ادغام در لایتناهی و تجربة مستقیمی که بیرون از مرزهای منطق می‌باشد ممکن است که ما آن هویت کیهانی را احساس کنیم. امّا برای پیوند عرفانی، ما، چنانکه تاگور تکرار می‌کند، برای رها کردن خودِ دنیوی از بند خواهشات انسانی و کشتن آن در خود باید منزلِ مُکتی را دریابیم و در «اوپنیشاد» نیز آمده که Ma Gridah طمع به چیزی ندارد. این نکته به طور ویژه در عرفان ایرانی دیده می‌شود: «موتوا قبل آن تموتوا» (بمیرید قبل از آن که شما را بمیرانند) . پس اگر می‌خواهیم زنده باشیم باید بمیریم و کوچکترین معنی آن کشتن خودخواهی در خود است. مولانا، افتخار عالِم یا عارف بودن را حتّی محکوم خودپسندی شمرده و حکایت زیبای دستوردانی را بازگو می‌کند که ظاهراً مبدأ آن هند است. دستوردان خودپسندی سوار قایقی بود. از قایقرانی فقیر پرسید که دستور خوانده است یا نه و هنگامی پاسخ منفی دریافت به سرزنش شدید او پرداخت که ناگهان طوفانی برپا شد و دستوردان حواس باخته از قایقران التماس کمک کرد. او پرسید: «تو شنا کردن بلدی؟» گفت: «نه»، ای! پس اینجا دستوردانیت به دردی نمی‌خورد و باید بدانی که چگونه خواهید مرد. دریا هیچ‌گاه مرده را غرق نمی‌کند، آن زنده هست که در خطر می‌باشد. اگر مشخّصات انسانی را از خود رها کرده بمیری، دریای اسرار به کمک تو خواهد پرداخت. پس، برای زیستن مانند انسان واقعی ما باید مثل حیوان بمیریم. برای خواندن کتاب زندگی، دستور مرگ را هم بدانیم و آن دستور ایثار است. در این مورد تاگور به حوالة «اوپَنیشاد» می‌گوید: شخص را از خود رها کنید تا از مرگ در امان باشید. وی نیز بیانی از Lao – Tze را آورده که بگذارید بمیریم تا در خطر نباشیم. ما می‌توانیم همین‌طور به مقایسة تصوّر ذهن عالی هندی و ایرانی بپردازیم امّا باید توجّه‌تان را سوی یک حقیقت مهمّ‌تر جلب نمایم.

پس از بررسی کتاب رابیندرا نات تاگور می‌توان متقاعد این حقیقت شد که اساس مذهبِ وی یا مذهبِ انسان، طبق او، بر دو اصول منحصر است. نخست این که اصول اساسی تمام ادیان بزرگ یکسان است. روحیة مذهب یعنی تحقق خدا در خودِ انسان بالاتر از تمام آداب و تشریفات است و مذهب افاقی است. تاگور بر آفاقیتِ مذهب بیشتر اصرار دارد. اصول دوم که بدون آن مذهب در زندگی ابرازی نخواهد داشت عمل و اخلاق است. روحیة اتّحاد و آفاقیت مذهب برای بالابردن ما تا جهان‌شهرگرایی و محبّت برای هر جاندار و صمیمیت برای بشریت است. تاگور این نظرات خود را به ویژة دربارة مذهبِ زرتشت ارایه نموده که آفاقیت و اخلاقیات هر دو را باهم در آن کشف کرده است. انگار سخنانم را با بیت زیر تمام می‌کنم:

 نمی‌خواهم که گردد ناخن من بند در جایی / مگر گاهی که خاری را در آرم از کف پایی / نوشته صادق رضازاده شفق، ترجمه سید نقی عبّاس کیفی

 

در 17 اردیبهشت 1390 در سرای بین‌الملل نمایشگاه کتاب تهران، مراسمی در بزرگداشت تاگور برگزار شد. در ابتدای این مراسم کاردار سفارت هند در ایران، تاگور را حلقه‌ای مشترک بین فرهنگ دو کشور ایران و هند دانست و درباره سفر این شاعر به ایران گفت: «تاگور در سال 1932، از طریق بوشهر به ایران آمد و تولد 71 سالگی‌اش را در کنار دوستداران فرهنگ و ادب و در تهران برگزار کرد. اکنون بعد از گذشت حدود 79 سال، بار دیگر سالروز صد و پنجاهمین تولد این شاعر را در جشن بزرگ فرهنگی کتاب تهران برگزار می‌کنیم.»

به گفته وی، سفارت هند در کشورمان در حال برنامه‌ریزی فعالیت‌هایی برای برگزاری بزرگداشت «رابیندرانات تاگور» در ایران است.

«فرهنگ دو ملت ایران و هند از دیرباز با یکدیگر عجین شده؛ به طوری که تاثیر متقابل این فرهنگ‌ها کاملاً مشهود است. به همین دلیل هم اگر به تفکرات تاگور توجه کنیم، بنابراین باید در کنار حافظ و مولانا، تاگور و اندیشه‌هایش را نیز جهانی دانست.»

دبیر فرهنگستان زبان و ادب فارسی افزود: «امیدوارم اندیشه‌های بلند تاگور، همواره سرمشق همه انسان‌هایی باشد که انسان دوستانه فکر می‌کنند.»

عبدالجبار کاکایی، شاعر کشورمان گفت: «به نظر من اندیشه‌های تاگور در موارد بسیاری با بزرگان سخن ایران نزدیکی دارد، مانند توجه به تهذیب نفس، پاک کردن درون و خدمت به انسان‌ها که در شعر فارسی نیز بسیار به چشم می‌خورد. تاگور هم‌چنین عشق را فارغ از هر نوع وابستگی می‌داند که آزادی را به ما ارزانی می‌کند و می‌گوید: «عشق نهایت آزادی است». این نکته ما را به یاد حافظ می‌اندازد که می‌گوید: «فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادم / بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم».

نگاه فلسفی تاگور نیز شبیه حکما و اندیشمندان ماست. ما در بیان موضوعات فلسفی معمولاً به تعارض و تضاد در هستی نظر داریم. مانند مولانا که می‌گوید: «پشه کی داند که این باغ از کی است؟ / در بهاران زاد و مرگش در دی است» در اینجا موجود ریزی به نام پشه در مقابل عظمت جهان قرار می‌گیرد. تاگور نیز در اشارات اخلاقی خود به این نکته توجه کرده و در یکی از قطعات خود می‌گوید: «ای سبزه کوچک! پاهای تو کوتاه است اما زمین زیر پای توست!» این نگاه تاگور به هستی است اما راز عظیم پرسش انسان و سکوت هستی در برابر این پرسش را نیز بیان می‌کند و می‌ِگوید: «دریا پرسشی جاودانه و مکرر است و آسمان سکوتی جاودانه» این‌ها همه نشانگر نگاه هستی‌شناسانه‌ تاگورند که می‌توان با جستوجویی کوچک، مشابه آن را در ادبیات ایران نیز دید.

تاگور با آثارش ادبیات هند را دگرگون کرد در سفرنامه خود درباره بازدیدش از مقبره حافظ می‌نویسد: «با نشستن کنار مقبره حافظ پرتویی درخشان از چشمان حافظ از درون ذهنم گذشت؛ همانند تابش خورشید بهاری که اینک می‌تابد. احساس بسیار روشنی دارم. اگرچه قرن‌ها گذشته است و بسیاری آمده‌اند و رفته‌اند اما نشستن در کنار مقبره حافظ سلوک نمودن کنار حافظ است.» / خبرگزار کتاب ایران (ایبنا).

 

شناختنامه تاگور

این اولین یادنامه‌ای است که به یاد تاکور به زبان فارسی و به کوشش علی دهباشی منتشر می‌شود. در این یادنامه موضوعات گوناگونی مورد بحث قرار گرفت است:

  • سیری در زندگی تاگور
  • اندیشه و فلسفۀ تاگور
  • فلسفۀ آموزش تاگور
  • تاگور و سروده هایش
  • نقد سروده‌های تاگور
  • تاگور و جایزۀ نوبل
  • سفرهای تاگور
  • داستان‌های کوتاه تاگور
  • نقد داستان‌های تاگور
  • گفتگوهای تاگور
  • نامه‌های تاگور
  • تاگور نقاش

از گروه نویسندگان و مترجمانی که علی دهباشی را در این مجموعه یاری کرده‌اند می‌توان از:

فتح‌الله مجتبایی، سعید فیروزآبادی، محمد گلبن، ع. پاشایی، خسرو ناقد، صفدر تقی زاده، سروش حبیبی، مهشید نونهالی، دکتر محمود حسینی‌زاد، علی خضرایی‌فر، حسن کامشاد، هرمز همایون پور، لاله خاکپور، روحی افسر، رضا سیدحسینی، افشین معاصر و چند تن دیگر نام برد.

تاگور به ایران علاقه داشت و دو بار به ایران آمد، یکی در اردیبهشت ۱۳۱۱ و دیگر در سال ۱۳۱۳ که جشن هفتادمین سال تولدش را در تهران گرفتند. سفر تاگور و دیدارش با نویسندگان و شاعران ایران در تهران و شیراز باعث تبادل فرهنگی و ادبی گسترده‌ای میان نویسندگان و شاعران ایران و هند شد که سال‌ها ادامه داشت. تاگور از دولت ایران خواست که استادی را برای تدریس به دانشگاه خود به هند بفرستد که استاد پورداود به این منظور انتخاب شد که خود ضمن مقاله‌ای از این دوران با تاگور نوشته است.

در این کتاب تلاش کرده‌ایم تا تمامی جوانب زندگی ادبی، هنری و فلسفی تاگور را طی مقالاتی که می‌خوانید مورد بررسی قرار دهیم. در این راه از منابع هندی، انگلیسی، فرانسوی و آلمانی بهره بردیم.» / مجله بخارا.

21 اردیبهشت 1390 جشنواره‌ای به مناسبت یادبود یکصد و پنجاهمین سالروز تولد «رابیندرانات تاگور» در کاخ نیاوران تهران آغاز به کار کرد.

کاردار سفارت هندوستان «جرج سیبی» برگزاری جشنواره روزهای فرهنگی هند در ایران را مهم و تأثیرگذار در روابط میان این دو کشور عنوان کرد و افزود: تاگور در سال 1932 هفتاد و یکمین سالروز تولدش را در تهران جشن گرفت.

تاگور همواره از حافظ به بزرگی یاد می‏کرد و با مشاهده تصویری از این شاعر هندی در شیراز حضورش را در این فضا احساس کردم.

تاگور را شخصی دانست که تیرگی را از مردم به دور می‏کند و افزود: روزهای فرهنگی هند در نیاوران سمبلی از ارتباط تاریخ تمدن هند و ایران در طول قرن‏ها است.

همانگونه که «جواهر لعل نهرو» گفته من نیز شک دارم دو کشور در دنیا یافت شود که مثل ایران و هند از نظر تاریخ به یکدیگر نزدیک باشد.

او با بیان اینکه در سفارت هندوستان برای ادامه این روابط تلاش می‏شود، اضافه کرد: ایران دو مرکز فرهنگی در هند دارد و اکنون ما در حال تأسیس مرکز فرهنگی هند در ایران هستیم.

 

زندگی و هنر تاگور

سرودۀ دیگر تاگور با عنوان Amar Shorar Bangla، سرود ملی کشور بنگلادش به شمار می‌رود.

سرود تاگور را که خالی از هرگونه تعصّب مذهبی و سرشار از روح آزادگی، وحدت و ملی گرایی بود را به عنوان سرود ملی هندوستان برگزیدند و از آن زمان تا به امروز هم‌چنان سرود ملی شبه قارۀ هند باقی مانده است.

خوانش سرود ملی «جانا، گانا، مانا» به دو صورت توسط تاگور تصنیف شده است،

نگارندۀ این سطور ترجمۀ سرودۀ تاگور و سرود ملی هندوستان را به فارسی تقدیم می‌کند:

تویی فرمانروای ذهن‌های همۀ مردم

و ناظر سرنوشت و تقدیر هندوستان

به نام تو باده گساری‌های پنجاب، سند

گجرات و ماراتها در

دراویدی و اوریسا و بنگال

بازتاب صدا در تپه‌ها و کوه‌های ویندهاواس و هیمالیا

در هم‌آمیزی نوای موسیقی جامو و گنگ

و آهنگ سادۀ مناجات موج‌های دریای هند

همه و همه برای آمرزش و پاکی دعا می‌کنند و آواز پرستش می‌خوانند

و رستگاری همۀ مردم در انتظار دست‌های توست

تو ناظر سرنوشت و تقدیر هندوستان هستی

پیروزی پیروزی پیروزی پیروزی تو راست / نوشته زهرا شعربافچی زاده

 

هنگامی که تاگور در1310 به ایران آمد، با استاد بهار از نزدیک آشنا شد. این اشعار را بهار در تجلیل و توصیف او سرود و آن را «هدیۀ تاگور» نام نهاد:

دست خدای احد لم یزل / ساخت یکی چنگ به روز ازل

 .....

تا که در این عصر نوین بی‌درنگ / در بر تاگور نهادند چنگ

 .....

سی صد و ده چون بگذشت از هزار / گفته شد این شعر خوش آبدار

جانب بنگاله فرستادمش / «هدیۀ تاگور» لقب دادمش

 

سال چو نو گشت در آمد برید / گفت که هان مژده به من آورید

از وطن حافظ شیرین سخن / بگذرد آن طوطی شکّرشکن

طوطی بنگاله برآید ز هند / جانب ایران بگراید ز هند

چون من از این مژده خبر یافتم / پای ز سر کرده و بشتافتم

دیدمش آن سان که نمودم خیال / بلکه فزونتر به جمال و کمال

قدّ برازنده و چشم سیاه / رخ، چو به ابر تنکی چهر ماه

رلف چو کافور فشانده به دوش / نوش لبش بُسَد کافور پوش

برده ز بس پیش حقیقت نماز / پشت خمیده چو کمان طراز

گوشت نه بسیار و نه کم بر تنش / تافته از سینه دل روشنش

هشته ز مخمل به حوالیش جیش / ساده چو سقراط و فلاطون به عیش

خضر مثالی و سلیمان فری / گرد وی از فضل و ادب لشکری

آمد و چشم من از او نور دید / راضیم از دیده که «تاگور» دید

زانِ جهان است، نه مخصوص هند / چون شکر مصری و هندی فرند

ملّتِ بودا اگر این پرورد / عقل به بتخانه نماز آورد

اوست نمودار بت بامیان / زانش گرفتیم چو جان در میان

جان به گل و لاله درآمیختیم / لاله و گل در قدمش ریختیم

ای قلمت هدیه پروردگار / هدیه ایران بپذیر از بهار

 / مجله آینه هند، ش39. ص6.

بیشتر بخوانید: