پنجشنبه, 30 فروردین 1403

سماور (اولین سماوری که وارد تهران شد)

اشتراک‌گذاری این مطلب: WhatsappTelegram
سماور (اولین سماوری که وارد تهران شد)

اولین سماور و یا به قول عوام؛ «حمام برنجی»ای که وارد تهران شد

ورود نخستین سماور به تهران مصادف شد، با صدارت میرزا تقی‌خان امیرکبیر، رادمردی که ساختار اقتصادی جامعه‌اش را خوب می‌شناخت، جامعه‌ای که از صنعت جدید بی بهره و کشاورزی‌اش عقب افتاده بود. او می‌دید چگونه مردم کشورش، مصرف‌کننده کالای بی‌مصرف فرنگی شده‌اند. و چگونه تولید اندک کالا‌های داخلی که هنوز بر پا بود، کم‌کم دارد از کار می‌افتد. او به خوبی خطر خروج ذخیره طلا را از ایران به فرنگ و نکات ظریف سیاسی - اقتصادی دیگر را حس می‌کرد. امیر خوب می‌دانست، پیشرفت کشور به ایجاد صنعت جدید و پیشرفت کشاورزی و توسعه بازرگانی داخلی و خارجی و گسترش روابط اقتصادی، با دنیا و ... بسته است. او در گام نخست می‌خواست از سیر تنزل اقتصادی ، جلوگیری کند و صنعت مناسب توان صنعتگران داخلی را راه‌اندازی نماید. کشاورزی را از رکود خارج سازد و از فرار طلا جلوگیری نماید و بسیاری موارد دیگر.

او برای نیل به اهدافش، مجمع‌الصنایع را در تهران پدید آورد و صنعتگران را حمایت کرد، دارالفنون را به همین منظور شروع به ساخت نمود. از معلمین فرنگی برای انتقال دانش فنی استفاده کرد. محصلان و صنعتگران را برای تحصیل علم و فن به روسیه و دیگر کشور‌های اروپایی اعزام نمود. فرمان آزادی استخراج معدن برای اتباع ایرانی را صادر کرد. کارخانه‌هایی را از فرنگ خریداری نمود و هزاران اقدام دیگر که شرح همه آنها در این مختصر، هرگز نمی‌گنجد.

بعد از این مقدمه کوتاه به موضوع مورد بحث، یعنی «سماور» باز می‌گردیم در این مجال و زمان تنگ، شرحی کوتاه از تاریخچه سماور در ایران می‌آوریم.

سماور، در لغت به معنای خود جوش است. در لغت‌نامه دهخدا، ناظم الاطباء و فرهنگ عمید و ...  ریشه این کلمه روسی معرفی شده و آمده آن یک قسم ابزاری است، فلزی که جهت جوش آوردن آب به کار می‌رود و در میانش آتشخانه دارد.

فریدون آدمیت، در کتاب «امیرکبیر و ایران» می‌نویسد:

در نوشته‌های رسمی به تلفظ صحیح اصل کلمه سماوار آمده و عوام آن را  «حمام برنجی» می‌گفتند.

ایرانیان در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه، یعنی اواسط قرن نوزدهم میلادی، با سماور آشنا شدند. بدین ترتیب که دربار فرانسه، هدایایی برای شاه و صدراعظمش امیرکبیر، فرستاد که دو سماور یکی برای شاه و دیگری برای امیر جزو آن هدایا بود. سماور شاه نقره مطلا و سماور امیر کوچکتر و نقره منبت بود. این دو سماور با عرق دو آتشه یعنی همان الکل، گرم می‌شد.

در آن اوان غیر از این دو سماور به سال 1266 قمری ملک‌التجار روسیه «ویش قرتسوف» نیز سماوری با یک دست ظرف چایخوری برای امیر ارمغان داد.

امیر همان سماور رسیده از روسیه را به یکی از صنعتگران زبردست اصفهان، سپرد تا نظیر ش را بسازد. استاد اصفهانی از عهده آن خوب برآمد. امیر شادمانه او را بنواخت و سرمایه‌ای در اختیار او گذاشت، تا به فن سماور سازی بپردازد. استاد با ذوق نیز با صرف هزینه بسیار چنین کرد، ولی از بد روزگار و بدشانسی استاد امیر از صدارت برکنار شد و پس از بر کناری امیر کار آن صنعتگر هم به تباهی رسید.

داستان سرنوشت استاد سماورساز، بسیار عجیب و شنیدنی است. ماجرا را محمد علی فروغی، به نقل از پدرش چنین بیان می‌کند (در مجله یغما آذر 1346 خورشیدی):

«پس از عزل امیر، مأموران دولت سراغ سماورساز رفتند و سرمایه دریافتی را مطالبه کردند. چون آن را صرف تهیه لوازم کار نموده بود، نتوانست همه وجه را به مأموران بپردازد، مأموران هم استاد هنرمند را دور بازار می‌گرداندند و چوب برسر و رویش می‌زدند، مگر رهگذاران ترحمی کنند، چیزی بدهند تا قرض خود را کار سازی نماید، استاد از آن ضربه‌ها که بر سرش وارد آمد، نابینا گشت و بقیه عمر به گدایی نشست.»

«سماورسازی» صنعتی که با سعی و همت صدراعظم دانا و وطن دوست داشت پا می‌گرفت با رفتن امیرکبیر از میان رفت و تا مدت‌ها در ایران دیگر کسی سراغ آن را هم نگرفت.

البته بعد‌ها که سماور در عالم عمومیت یافت در ایران هم چونان دیگر نقاط جهان سماور سازی مرسوم شد. محصول سماور نوشیدنی چای بود که به مذاق همه جهانیان خوش آمد و بدین ترتیب همه جا مرسوم و معمول گشت.

آشنایی ایرانیان با چای، به گذشته‌های دور می‌رسد. ایران در قدیم از شرق با دو کشور چین و هندوستان همسایه و همجوار بود. به همین سبب مردم این کشورها در تبادلات تجاری همسایگان با محصولات و کالاهای تولیدی یکدیگر آشنایی داشتند. ابوریحان بیش از هزار سال پیش در کتاب «صید نه» از این گیاه یاد می‌کند، امّا در آن عصر مردم ایران «چای» را به عنوان دارو می‌شناختند و تا قرن‌ها بعد در ایران هنوز «چای» به وجه نوشیدنی معمول امروز، مصرف نمی‌شد.

در کتاب «چای در ایران» آشنایی ایرانیان با چای به سه دوره مجزا تقسیم شده است:

1. از آغاز ورود چای به ایران تا اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم قمری به مثابه دارو.

2. از آغاز قرن یازدهم (صفوی) تا اوایل قرن سیزدهم دوره تحول در مصرف و یافتن یک نوشیدنی آرام‌بخش و تفریحی.

3. از آغاز قرن چهاردهم شروع کشت و تولید و گسترش مصرف.

در دوره ناصری ابتدا سماور و چای در محدوده دربار و مهمانی‌های رجال و اشراف مرسوم شد. با گسترش مصرف چای به مثابه یک نوشیدنی دلپذیر، نقش سماور در تهیه چای در میان درباریان و رجال آن دوره بیشتر احساس شد و حس رقابت و چشم و هم چشمی نیز براین علت افزود تا جاییکه به سرعت سماور بین رجال و اعیان تهران و در میان فرادستان دیگر بلاد ایران شیوع یافت.

بدین ترتیب مدت زیادی طول نکشید، که چای جزو لاینفک بساط قلیان اعیان و اشراف درآمد و کمی بعد این رفتار عمومیت پیدا کرد.

دکتر پولاک طبیب ناصرالدین شاه در این باره می‌نویسد:

«مصرف چای امروز در شهر‌ها چندان عمومیت دارد، که به زحمت می‌توان خانواده ثروتمندی یافت که در خانه‌اش یک سماور روسی نباشد. هر مهمان محترم و مثلا طبیب را به هنگام عیادتش با چای پذیرایی می‌کنند و در مسافرت‌های بیابانی هر جا که آب آشامیدنی گوارا فراهم نباشد چای هست.»

آن قدر سماور در بحبوحه رواجش ارج و قرب یافت، که نقش سماور و قوری و استکان و غیره بر پیشانی خانه بروجردی‌ها در کاشان و حتی بر روی سنگ مزار خان‌ها و بزرگان لرستان حک شد.

علی جواهر کلام، در «اطلاعات بانوان» به سال 1338 خورشیدی از «سماور ساز زن» قمر‌السطنه یاد کرده است که در بیان حال و هوای مردم در برخورد با سماور شنیدنی است:

«خانم قمر‌السلطنه دختر فتحعلی شاه و همسر میرزا حسین خان سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین بود. از آن جایی که فرزندی نداشت و سپهسالار هم ثروت فراوانی داشت، سرگرمی‌های متعددی در خانه قصر مانند خود که اکنون مجلس شورای ملی است فراهم می‌ساخت از جمله سرگرمی‌های او سماور ی بود، که از روسیه آورده بودند. وقتی آب در این سماور به جوش می‌آمد، در اثر خروج بخار آب، صدایی ایجاد می‌شد، که می‌گفتند، سماور ساز می‌زند. قمر‌السلطنه، خواجه زرنگی را مأمور آن کرده بود و او خوب می‌دانست، که به اصطلاح چطور ساز ِ سماور را کوک کند، که تا آخر مجلس ساز بزند. البته حسادت دیگر خانم‌های قاجاری بالاخره کار سماور را ساخت. بدین ترتیب که روزی در حضور همه میهمانان قمر‌السلطنه عده‌ای از خانم‌ها به سبب این که ساز، حرام است، بنابراین سماورِ ساز زن، هم حرام است. مجلس را ترک کردند و از استعمال آن جلوگیری کردند.»

در کتاب «چای در ایران» حکایتی از گرم کردن سماور، برای ناصرالدین شاه با آتش زدن اسکناس، به نقل از کتاب «موانع رشد سرمایه‌داری در ایران» آمده که آن هم در جای خود شنید ش خالی از لطف نیست:

«.... به هنگام سفر ناصرالدین شاه به فرنگ حاج شیخ از تجار معروف آذربایجان از نماینده خود در آنجا می‌خواهد ناصرالدین شاه را به نوشیدن چای دعوت کند و هنگام پذیرایی آب سماور طلا را با سوزاندن اسکناس به جوش آورد و او هم چنین می‌کند ...»

بعد‌ها در تهران، روزی حاج شیخ به حضور شاه می‌رود و به نحوی از آن حادثه یاد می‌کند. شاه ضمن ابراز خرسندی از آن پذیرایی در اشاره به ماجرا ابراز تأسف می‌کند، از این که، چرا چنین سرمایه‌دارانی، در داخل کشور فعالیت نمی‌کنند. حاج شیخ می‌گوید، قربان او نمایند حقیر در اروپا ست. شاه خوشحال می‌شود، بر می‌خیزد او را می‌بوسد.»

در اواسط دوره ناصری، انگلیسی‌ها، مدتی پس از دو دوره جنگ‌های تریاک با چینی‌ها، بدنبال کشتزار‌های جدید برای کشت خشخاش و تولید تریاک، ایران را هم در کنار هندوستان و چین قراردادند. از این پس بود، که با خرید تریاک، کشاورزان ایران را که می‌توانستند با تغییر نوع کشت از گندم به خشخاش، سود بیشتری ببرند، ترغیب نمودند، تا بجای گندم، خشخاش، بکارند. بدین ترتیب پس از رواج کشت فراوان خشخاش، زمان زیادی طول نکشید که کشیدن تریاک با وافور نیز در میان تهرانیان و ایرانیان که نخستین بار بود در ایران اتفاق می‌افتد، رواج یافت، به طوری که از اواخر دوره ناصری به بعد به خصوص تهرانی‌ها کاملاً به کشیدن تریاک عادت کردند.

در این سال‌ها بساط چای به قهوه‌خانه‌ها کشیده شده بود و در تهران قهوه‌خانه‌ای نبود که سماور و قوری و دیگر ملزومات چای و قلیان نداشته باشد و با شیوع تریاک کشی، این بساط کامل شده بود و دیگر نمی‌شد، قهوه‌خانه‌ای پیدا کرد که، این اقلام در بساطش نباشد.

بجاست که یاد آوریم سماور‌های قدیمی ذغالی بود و حمل‌و‌نقل و روبراه کردن آنها در سفر و در بیابان امکان‌پذیر. بنابراین تهرانی‌های خوش‌ذوق در هر فرصتی که می‌یافتند، نظیر ایام عید نوروز و یا تعطیلات دیگر و به خصوص سیزده بدر وقتی بساط خود را در باغ‌ها و بستان‌های اطراف شهر مانند: اراضی آب کرج، طرشت، ونک، دولاب و غیره می‌گستراندند، سماور و لوازم تهیه چای اصلی‌ترین قلم آن بساط بود.

بیشتر بخوانید: