تاریخچه «بیات تهران» خود گوشزدی از فنا پذیری متعلقات دنیاست تاکیدی بر اینکه چیزی در جهان باقی و پایدار نخواهد ماند. هر آنچه هست در مسیر نابودی و مرگ و تغییر است. فاصله کوتاه میان دو لحظه تولد و مرگ نامش زندگی است. «بیات تهران» متعلق به گذشته است و امروز زندگیاش پایان یافته است. دورانی که محیط و شرایط و آدمهایش همانند بسیاری چیزهای متناسب زمان و نیاز خود، چنین آوازی را پدید آوردند از میان رفته و آن موسم دیگر تکرار نخواهد شد. گو اینکه هنوز موی سپیدانی هستند که بدان عصر تعلق خاطر دارند و از آن خاطرهها در کنج حافظه خود.
این واقعیتی است که شاید به مذاق جمعی از دلبستگان به این نغمه دل انگیز خوش نیاید. آواز بیات تهران زاییده فرهنگ، مردم و محیط اجتماعی و روزگاری است که بدان تعلق داشت، دورانی که تهران از کوچکترین محله امروزی این ابرشهر کوچکتر بود با خانههای یک طبقه و کوچه باغها و جوی آب روان که صدای ترنم پرندگان بر شاخسار درختان طنین انداز بود. هر چند اکثریت غالب جمعیت اندک تهران شبانگاهان گرد کانون خانواده جمع میشدند اما این جمعیت قلیل شب زندهدارانی هم داشت که بابا شملشان میگفتند. غروب و اوایل شب بابا شملها در پیالهفروشیها و ... گرد هم میآمدند و پس از ساعاتی میخواری شبانگاهان وقت گذر از کوچه باغها مستانه نغمهای دلنشین را زمزمه میکردند. نغمه و ترنمی که بطور خود جوش در میان همین آدمها و همین کوچهها شکل گرفته بود. آنان که تبحری داشتند با صدایی رسا این آواز گیرا و محزون را میخواندند که بعدها به بیات تهران شهرت یافت. امروز دیگر هیچیک از آن عوامل محیطی باقی نیست نه باغی، نه کوچهای با آب روان و نه مستی و نه مستی شبانهای، امروز جوانان دغدغه و حس و حال دیگری دارند. محیط شلوغ زندگی و شهر پر هیاهو و فرهنگی کاملا متفاوت از آنچه در گذشته بود بنابراین بدیهی است که با این همه تغییرات، زمانه و فرهنگ جاری در آن چیزی میآفریند که در خور نیاز و حال و هوای خود باشد. چیزی که فرسنگها با آنچه در گذشته بود تفاوت دارد، دغدغههای مردم، غذا، پوشاک، شیوه زندگی و بسیاری عوامل محیطی دیگر تغییر و تحول یافته و آهنگ زندگی در قیاس با گذشته شتاب بسیاری گرفته است. بنابراین موسیقیاش هم متاثر از این سرعت و شتاب، موسیقی تند و پر سرعت شده است. چنانکه بنا بر شرایط و اوضاع روز جوانان امروز رابطه تنگاتنگی با موسیقی کند سنتی نداشته و مبدع موسیقی زیر زمینی شدهاند، که اگر بدل بیاتیان تهران خوش نیاید خود آنان را ساعتها مشغول میکند.
«بیات تهران» نوعی آواز بود که چون خاستگاهش کوچه باغهای پر دار و درخت تهران بود آن را با صدایی بلند میخواندند و هر چند آوازی غیر ردیفی است ولی هواخواهانی فراوان داشت و در طول عمرش نامهای متفاوتی بخود گرفته است؛ کوچه باغی، لشی، باباشملی، جاهلی، خراباتی، بیات تهران، بیات ری.
در دوره پنجاه ساله سلطنت ناصرالدین شاه بسیاری از عوامل نمایشی و ساز و آواز دوشادوش به میدان آمدن پدیدههای نوظهور فرنگی و صنعتی، رشد و توسعه یافتند. اینکه چه وقت بیات تهران تولد یافت بدرستی کسی نمیداند، اما باید اظهار داشت قطع به یقین دوره ناصری در تثبیت شیوه و سبک آن و شهرت این آواز در میان تهرانیها موثر بود، گو اینکه پیش از آن هم ترنم و زمزمه رهگذران آخر شب کوچه باغها را میتوان متصور بود، این آواز ادامه حیات یافت، تا اینکه بعدها با رواج گرامافون و پیدایی نسل جدیدی از خوانندگان، خواننده مشهوری چون بدیعزاده آنرا خواند و موقعیت این شیوه خواندن را تثبیت و نامدار کرد و بعد از او خوانندگانی هم بدان شیوه خواندند و بدین ترتیب آن را گو اینکه دیگر کسی نمیخواند اما در تاریخ این شهر ثبت کردند.
بعد از بدیعزاده هم سعادتمند قمى، دلکش، پروین، عبدالعلى همایون، مرتضى احمدى، پرویز خطیبى، ایرج و تنى چند از خوانندگان این نوع ترانهخوانى را رواج دادند.
در شماره 1079 روزنامه اعتماد، درباره اولین خواننده آوازهای کوچه باغی و چگونگی شکل گیری آواز بیات تهران، آمده:
«... کسانی که با غزلخوانی آشنایی دارند حتما میدانند که سبکی بوده در جنوب تهران، برای بسیاری دلنشین و حالا در سالهای اخیر تقریبا از میان رفته است. باید گفت این سبک معروف است به «آواز کوچه باغی» یا «باباشمل» که معمولا داش مشدیها و لوطیها میخواندهاند، بویژه آخر شبها و در حال عبور از کوچهها.»
این شیوه بعدها به بیات یا بیات ری معروف شد و اولین هنرمندی که رسما در این سبک خواند جواد بدیعزاده بود و اولین صفحه رسمی بیات تهران را در حدود سال 1314 در حلب با همراهی ویولن صبا ضبط کرد که روی اول صفحه «دعای عاشق» و روی دوم آن «نفرین عشق» نام دارد و تمام اشعارش از «کفاش خراسانی» است.
بدیعزاده در کتاب خاطراتش «گلبانگ محراب تا بانگ مضراب» چگونگی علاقهمندیاش به خواندن این سبک را که در واقع سبکی «غیر ردیفی» است، شرح میدهد و اینکه چه کسی پیشنهاد میکند تا نام این شیوه را بیات تهران بگذارند توضیحات جالبی میدهد.
بدیعزاده که در تدارک سفر بیروت و حلب برای ضبط چند صفحه بوده، شبی در منزلش میهمانی میدهد. میهمانانش عبارت بودهاند از: ذکاءالملک (محمدعلی) فروغی، ملکالشعرای بهار، سیدکاظم خان اتحاد مدیر روزنامه امید، ابوالحسن صبا، حبیب سماعی و حسین یاحقی.
ساز و ضربی و حال و هوایی داشتهاند در آن شب. دایی بدیعزاده سیدیحیی سعید هم سرزده وارد میشود و بدون اینکه متوجه میهمانان باشد، غزلی از سعدی را در ماهور میخواند که جمع و از همه بیشتر خود بدیعزاده تحت تاثیر قرار میگیرد و به وجد میآید.
نوبت به او که میرسد، به قول خودش به سبک داش مشدیهای تهران غزلی از سعدی میخواند.
بدیعزاده میگوید: «خوب شد که این آواز را آن شب خواندم. زیرا پس از خواندن من، در مکتب و مدرسهای به روی من باز شد و فروغی را صد برابر از آنچه میشناختم، شناختم. پس از پایان آواز بدیعزاده، فروغی ضمن تشویقش به او میگوید: «این هم طرز مطلوبی است از خواندن ... ولی نکتهای را باید تذکر بدهم و آن این است که اولا این رقم آواز را با شعر سعدی و حافظ و این قبیل گویندگان نباید خواند. بلکه جایز است بگویم آواز خسته دلان به علاوه با اشعاری که حالت درونی آنها را نشان میدهد، باید خواند.
مثل مخمسات و مسمطات وحشی یا بهتر بگویم «شاهد کفاش خراسانی» که شاعری است سوخته دل و اشعاری به نام دعای عاشق و نفرین عاشق دارد.
اگر بتوانید در کتابفروشیهای جنوب شهر یا آنها که کنار خیابانها مقداری کتاب جمع میکنند و میفروشند، پیدا کنید، آنها برای این قبیل آوازها بسیار مناسب است و ثانیا باید گفت این رقم آواز یکی از آوازهای سنتی قدیم است و نباید گفت آواز باباشمل، بلکه این آواز همان آوازهای قدیم که به نام بیات معروف است مثل بیات اصفهان، بیات ترک، بیات کرد و بیاتهای دیگر.
باید گفت «بیات ری» که در واقع میرساند اهل ری در قدیم، در کوچه و بازار، این رقم آواز میخواندند یا لااقل بگویید «بیات تهران» .
با این حساب معلوم میشود بیات تهران پیشنهاد فروغی بوده است که امروز هم اهالی موسیقی آوازهای کوچه باغی را به همین نام مینامند و بعد از بدیعزاده است که سعادتمند قمی، دلکش، عبدالعلی همایون، مرتضی احمدی، پرویز خطیبی، ایرج و تنی چند از خوانندگان این نوع ترانهخوانی را رواج دادند ...»
مرتضی احمدی هنرمند رادیو و تلویزیون درباره بیات تهران میگوید:
کار حرفهای من از سال ۱۳۲۲شروع شد ... سال ۱۳۲۴ به این فکر افتادم که آواز کوچه باغی را احیا کنم. البته عوام بهش میگفتند کوچه باغی وگرنه این آواز یکی از دستگاههای موسیقی ما بود با نام بیات تهرون، و فراموش هم شده بود. یعنی از سال ۱۶ - ۱۳۱۵ دیگه کسی آواز کوچه باغی نمیخوند و حالا من میخواستم که دوباره اون رو زنده کنم. به هر کی گفتم یا مسخرهام کرد یا متلک بارون. همه میگفتند تو نمیتونی اما من این کار را کردم اون هم با اجرایی که در تئاتر فرهنگ داشتم. این اجرا مورد استقبال خیلی شدید مردم قرار گرفت و خواه ناخواه دوباره آواز کوچه باغی افتاد توی دهن مردم کوچه و بازار. تا جایی که خوانندههای بزرگی مثل خانم دلکش و آقای ایرج و خانم پروین، کوچه باغی خواندند ...»
عبدالعلی همایون، در مصاحبهای که مجله موسیقی با وی انجام داده نامگذاری این آواز را بنام خود ابراز داشته:
«... بیات تهران بدون آن که خود، مایه یا دستگاهی از موسیقی اصیل ایرانی به شمار بیاید؛ نام سبکی در آواز تهران قدیم است؛ میدانیم که بیات اصفهان، بیات ترک یا بیات زند و کرد بیات، سه تا از مایههای مشهور ردیف موسیقی دستگاهی هستند. به جز اینها گوشههایی را هم به نامهای بیات راجع و بیات شیراز داریم، اما بیات تهران دارای حکایتی جداگانه است. این سبک یادآور آواهای خودجوش مردمی در کوچه و بازار است. صداهایی که بیشتر در دل تاریکی شب به گوش میرسید و حتی خواننده آن به درستی مشخص نبود.»
کوشیدهایم در گفتگو با عبدالعلی همایون از معدود استادان به جای مانده این سبک، نقبی به روزگار سپری شده تهران و آواز انحصاریاش بزنیم:
عبدالعلی همایون از نگاه خودش:
در سال 1301 در نزدیکی چهارراه حسنآباد تهران به دنیا آمدم ...
شما یکی از انگشتشمار افرادی هستید که میتوانید بیات تهران را برای علاقهمندان جوانتر موسیقی در این سالها به خوبی تشریح کنید. اصولا فلسفه به وجود آمدن این سبک چیست؟
نام دیگر این سبک «آواز کوچه باغی» است. در گذشته که هنوز شبکه سراسری برق وجود نداشت؛ با فرارسیدن شب، همه جا تاریک میشد. البته ماموران شهرداری سر شب فانوسهایی را روشن میکردند؛ اما روشنایی آنها آنقدر که محیط را روشن کند، نبود. به همین دلیل عدهای از مردم و رهگذران برای آن که در تاریکی به همدیگر برخورد نکنند آواز میخواندند؛ بویژه آنهایی که صدای بهتری داشتند. این آواز کمکم به کوچه باغی معروف شد.
گویا استاد بدیعزاده هم در کتاب خاطرات خود اشارهای به این آواز و نام شما کرده بود ...؟
او با اخوی من نورالله همایون دوست و همکار بود. نورالله شعر چند تصنیف با صدای بدیعزاده را سروده بود؛ آثاری مانند جلوه گل و ایران کشور داریوش را. او فاصله سنی زیادی با من داشت به طوری که پسر نورالله تنها 6 سال از من کوچکتر بود. یعنی من و برادرزادهام با هم مثل دو تا برادر میماندیم. بدیعزاده در صفحه 12 همان کتاب اشاره کرده که عبدالعلی برادر نورالله همایون که پیش پرده میخواند آهنگ کوچه باغی را از من یعنی بدیعزاده یاد گرفته است.
چگونه این آواز را یاد گرفتید؟
در سال 1310 زمانی که فقط 9 سال سن داشتم؛ در یک میهمانی در منزل برادرم، در حضور استادانی چون صبا، بدیعزاده و چند هنرمند معروف دیگر حضور پیدا کردم. نورالله شعر مخمسی با موضوع تلفن سروده بود که به مناسبت حضور فرهاد میرزا رئیس وقت اداره تلفن، بدیعزاده آن را در همان مجلس اجرا کرد. متن کامل این شعر مفصل در کتاب خاطرات بدیعزاده موجود است که این جوری شروع میشود:
الا ای داش فرهاد، جان من به قربانت / فدای مهربانیهای لعل شکر افشانت
به جون جفت سبیل مردونهات هستم غزل خوانت ....
و خلاصه در آخر میرسد به دستگاه تلفن و میگوید:
یه قوطی آهنی قدرش چی یه، یه مشت سیمم سیم روش
درم روش، دیوارم روش، اتاقم روش
پیش لوطی اینا قدری نداره جون به قربانت.
آن روز من با برادر دیگرم که 3 سال از من بزرگتر بود در آن مجلس خدمت میکردیم و برای میهمانان چای میآوردیم. خلاصه از آواز استاد بدیعزاده خیلی خوشم آمد و همان شعر و آهنگ شد الگوی کارم. از آن پس آن را به طور مرتب در منزل میخواندم.
یعنی بیشتر به شکل خود آموخته این کار را فرا گرفتید؟
در آن روزها و شبها تقریبا ساعتی نبود که آوازی به گوش مردم نرسد.
آن روزها هم مثل امروز موسیقی ایرانی با گوشت و خون مردم عجین بود، فقط کافی بود شعری پیدا کنی آن وقت با استفاده از همان نغمهها، آواز جدیدی خلق میشد، یک بار جزوهای از اشعار کفاش خراسانی به دست من رسید که یک دعانامه به همراه یک نفریننامه در آن وجود داشت. مثلا دعانامه بدین صورت شروع میشد:
الهی تا جهان باشد به دولت در جهان باشی
من این دو شعر را به آواز کوچه باغی میخواندم؛ چون سبک شعر در قالب اینگونه آوازی خوش مینشست.
در مورد نامگذاری آواز کوچه باغی به «بیات تهران» روایتهای مختلفی وجود دارد. شما در اینباره چه چیزهایی را به یاد میآورید؟
سال 1320 بود که در سن 19 سالگی به کمک مجید محسنی و پرویز خطیبی به رادیو راه پیدا کردم. در آنجا روزهای جمعه در یک برنامه فکاهی با ارکستر تماشاخانه تهران به رهبری استاد حسن راد مرد آواز میخواندم. دوستان دیگری نظیر ظهیرالدینی نوازنده قرهنی و سپهری با ویولون ما را همراهی میکردند. من و جمشید شیبانی، محسنی و حمید قنبری چهارتایی برنامههای فکاهی موزیکال را با ارکستر تماشاخانه اجرا میکردیم. آن وقت لابهلای ترانهها و تصنیفها من به اصطلاح میزدم زیر آواز کوچه باغی. این کار ادامه داشت تا آن که در سال 1327 دیدم که در میان مایهها، گوشهها و دستگاههای ردیف، اسامی بیات ترک، اصفهان و شیراز را داریم. چه بهتر است که نام آواز کوچه باغی را هم بیات تهران بگذاریم. سپس شخصی به نام مهندس امینی عضو دخانیات و مدیر روزنامه ضحاک جزوهای به نام «بیات تهران» منتشر کرد که عکس من روی جلد آن چاپ شده بود. در داخل جزوه نیز شرح حال کامل من درج شده بود. در آرشیو شخصیام، هم آن جزوه را نگه داشتهام و هم نامههای حاوی اشعاری را که زنده یاد مهدی سهیلی از آبادان برایم میسرود و میفرستاد تا بخوانم. یادش به خیر همیشه آن اشعار را اولین بار تلفنی برای خود او میخواندم. مانند «ز پیشت رفتمای دلدار بیهمتا خداحافظ ...» او به این سبک میسرود و من هم میخواندم ...
معمولا بیات تهران در کدام مایه یا دستگاه اجرا میشد؟
در مایه دشتی.
خوب آواز بیات تهران خیلی خودمانی بود. آن موقع من و امثال من خیلی مورد توجه قرار میگرفتیم. هر ساله در جشن رادیو به من که میرسیدند میگفتند حالا نوبت همایون خودمان است ... یعنی به این ترتیب از من اسم میبردند. البته جدای از لحن و تونالیته به قول شما لاتی، در آواز بیات تهران از اشعار خوب و منظم شاعرانی مانند سهیلی، رضا جلیلی و رستگارنژاد سود میبردم، اینها همه برای من شعر میسرودند.
بد نیست ویژگیهای این آواز را هم برشمارید ...؟
با قلم و کاغذ نمیتوانی برای خوانندگانت آن را بیان کنی. اما چند بیت برای تو میخوانم ... (و شروع به خواندن میکند:
بر سر و قدت گر متمایل شود این دل
امید ندارم که دگر دل شود این دل ...
البته این سکوتهایی که وسط آواز میبینی گاهی بیشتر میشد. بستگی به خواننده داشت که تا چه حد به شنوندهها لطف کند و چه اشعاری را برگزیند. من میگشتم اشعاری را پیدا میکردم که با دل و جان مردم سر و کار داشته باشد.
بعدها این آواز را با خود به سینما هم آوردید؟
بله، اولین بار در فیلم «واریته بهار» به کارگردانی پرویز خطیبی این کار را کردم.
یادش به خیر در کوچههای نزدیک سفارتهای آلمان و ترکیه کتم را روی دوشم انداخته بودم و با کلاه شاپو آواز کوچه باغی میخواندم. این آواز را واقعا باید به طور زنده دید و شنید. آدم میرود توی عالم رویا..
داستان شما با بیات تهران چه سرانجامی داشت؟
تا سال 1343 که در رادیو بودم این آواز را اجرا میکردم. از آن پس به دلیل حضورم در تلویزیون دیگر فرصت این کار را نمییافتم. فقط گاه به گاه در جشنها به رادیو دعوتم میکردند. در سالهای نزدیک انقلاب، به سمت معاونت مدیر املاک و اراضی آستان قدس رضوی منصوب شدم و کار در در فیلم «کافه ستاره» که روی پرده است این جوانکی که شعر ضربی اجرا میکند مقداری تحت تاثیر بیات تهران میخواند یا افرادی که توی زندانها آواز میخوانند صددرصد آوازشان بیات تهران است ...»