ما را که از فراق بتان دیده پر نم است / گل گشت باغ روضه ماه محرم است
تعزیه، سوگواری مجلس عزاداری امام حسین (ع) است، نمایشی است منظوم توسط عدهای از اهل فن و با موسیقی که بعضی مصائب اهلالبیت علیهمالسلام را مصور سازند / لغتنامه.
روضه، ذکر مصیبت حضرت حسین است. ملا حسین کاشفی در قرن دهم کتابی در این مورد به نام «روضهالشهدا» را نوشت که در مجالس آن حضرت عیناَ آن کتاب را برای مردم میخواندند و خوانندگان را روضهالشهدا خوان میگفتند و کمکم آنها را روضهخوان گفتند و کلمه روضه را بر ذکر مصیبت اطلاق نمودند/ ناظمالاطبا.
آیینهای سوگواری دهه محرم با حضور عزاداران سیدالشهدا در سراسر ایران برگزار میشد، لیکن در عصر قاجاریه اجرای این مرا سم در تهران جان تازهای یافت. خاندان قاجار با علاقهای که بخصوص در دوره محمد شاه و ناصرالدین شاه به برپایی مجلس عزاداری سرور آزادگان از خود نشان داد، پایتختنشینان را با موجی فزاینده از برگزاری پر شور این آیین روبرو ساخت. هر چند اوج شکوه و جلال این مراسم را باید به دوره ناصری منسوب دانست، زیرا بعد از ناصرالدین شاه رفتهرفته رونق تعزیه و شبیهخوانی کم فروغ شد و تکیه دولت که بزرگترین محل نمایش تعزیههای با شکوه دولتی بود، رها و متروک گردید و دیری نپایید، تا این تکیه عظیم ویران گشت.
تاریخچه تعزیه
اسناد کافی و منابعی موثق به دست نیست، تا پیشینه تعزیه و چگونگی شکل گیری و برگزاری آن را بتوان به دقت بررسی و مورد تفحص قرار داد، اما میدانیم، قطع به یقین پیدایی چنین آیین و رسمی در میان مردمی دیرپا چونان ایرانیان، یکباره و ناگهانی رخ نداده و نیز وابسته به حکومت یا شخص واحدی نبوده، بلکه در بستری از زمان و در دامان فرهنگ کهن این مرز و بوم شکل گرفته و تکامل یافته است. ایرانیان خدای پرست و دیندار پیش از اسلام نسبت به مظلومیت سیاوش آیین سوگ او را با مراسم نعش گردانی برپا میساختند و بدین ترتیب داد خواهی و حق طلبی و ظلم ستیزی اصول عقیدتی خود را اظهار و به نمایش میگذاشتند.
پس از اسلام با روی کار آمدن امویان و عباسیان که غاصبان خلافت از خاندان پیامبر (ص) بودند، ایرانیان به مخالفت با خلفای اموی و عباسی پرداختند و با این داد خواهی دو هدف را دنبال کردند، نخست حمایت از خاندان پیامبر اسلام و فرزندانشان را وجهه همت خود قرار دادند و دیگر در مبارزه با خلفای تسنن مذهب سلطه ستیزی با اعراب را نیز که بر ایران غلبه کرده بودند، پاسخ میدادند. در حقیقت ایرانیان، استقلال کشورشان را با دادخواهی خاندان پیامبر(ص)در هم گره زدند. قیامهای سردارانی که خود و یارانشان را قربانی اهداف عالی خویش در این نهضتها و مبارزات ساختند، تا ایران را از تسلط اعراب، رها سازند، گواه تاریخی این ادعا است.
مراسم تعزیه که در شکل و فحوی میتوانست، شیوهای از ستودن زندگی حق طلبانه خاندان پیامبر به رهبری امام حسین (ع) و نمایشی از اسلام راستین و محکومیت یزیدیان و حکومت آنان و از سویی دیگر روشی برای جلب توجه مردم برای رهایی از یوغ اعراب به سوی خود باشد، با شرایط و اوضاع سیاسی- اجتماعی ایرانیان از همان قرون اولیه اسلامی مناسبت و مطابقت داشت، ولی هیچ سندی بر اثبات وجود چنین مراسمی در آن روزگار موجود نیست.
ابوحنیفه دینوری، مورخ عرب در کتاب خود «اخبارالطوال» از سوگواری برای خاندان علی (ع) به روزگار خلافت امویان خبر میدهد.
ابناثیر در اینباره مینویسد؛ در عصر آلبویه سوگواری حسین بن علی (ع) و بزرگداشت خاندان پیامبر گرامی (ص) شکل رسمی به خود گرفت. معزالدوله احمدابنبویه در دهم محرم 352 قمری در بغداد به مردم دستور داد، بازار را تعطیل و جامه سیاه به تن کنند و نوحه در عزاداری امام حسین (ع) بخوانند و در شهر بگردند.
ابناثیر در بیان وقایع سال363 قمری، نیز میآورد؛ که اهل «سوقالطعام» در بغداد که سنی مذهب بودند، «شبیه» جنگ جمل را ساخته و به گمان خود با اصحاب حضرت علی (ع) میجنگیدند، در برابر عمل کرخیان که شیعی مذهب بوده و «شبیه» واقعه کربلا را پدید آورده بودند، صورت گرفته است.
دیلمیان و سلجوقیان نیز در ارتباط با شهادت امام حسین (ع) سوگواری میکردند، ولی بعد از آن دیگر تا دوره صفویه برگزاری چنین مراسمی به طور آشکار در دیگر حکومتها دیده نمیشود.
در عصر صفویه تشیع دین رسمی ایران شد، که این خود کمک بزرگی برای اتحاد ایرانیان در برابر عثمانیها و ازبکها دشمنان سنی مذهب بود. از این روی برگزاری مراسم دهه محرم و نیز دیگر آیین و رسوم مذهب شیعه در دوره صفویان شکل رسمی به خود گرفت و جزو آیینهای مهم سیاسی- مذهبی در آمد.
مُلا حسین کاشفی، در قرن دهم که صفویان حکومت ایران را به دست گرفتند، کتاب روضهالشهدا را نوشت، که تا مدتها آن کتاب را در مجالس امام حسین (ع) برای مردم میخواندند و بدین ترتیب سوگواری میکردند.
اولناریوس (A.Olearius) دانشمند آلمانی در 1654 میلادی، در سفری که به ایران و عثمانی و ... داشت، مینویسد:
«... مذهب اسلام به همین ترتیب سراسر عربستان، ترکیه و ایران را تا سال 1363 میلادی (783 قمری) فرا گرفته بود، تا اینکه در اردبیل مردی دانشمند به نام صفی ظهور کرد و گفت که از دودمان حضرت علی و بازماندهای از خلف حضرت امام حسین (ع) است (این ادعا مورد تردید است) او از خود چنان پاکی و شعور و ادراک وسیعی نشان داد، که او را شیخ نامیدند... ایرانیها بسیاریشان به شیخ صفی گرویدند... و از ترکها جدا شدند، از آنجاکه آموزش و نوآوریهای شیخ صفی شدیدا با مذهب ترکها منافات داشت، آنان نیز ساکت ننشستند و با شمشیر بر علیه ایرانیان بر خواستند ...» / سفرنامه، ص 330.
کمپفر کشیشزاده آلمانی نیز در اواخر قرن 17 میلادی، در ایران بوده، در ارتباط با مراسم سوگواری ایرانیان مینویسد:
«... ده روز اول محرم را روزهای عزاداری میشمارند. زیرا در دهم محرم سال 61 هجری (10 اکتبر 680 میلادی) امام حسین پسر علی به قتل رسید. حسین در بینالنهرین در جنگ با یزید ... به سپاه دشمن زد و با همه یارانش به شهادت رسید.
ایرانیان ده روز اول محرم را هر ساله به تجدید خاطره این واقعه جانسوز میگذرانند ... و با احترام تمام به سخنان ملا که روزانه یکی از فصول دهگانه کتاب «روضهالشهدا» را میخواند. گوش فرا میدهند. این عزاداری در روز عاشورا ختم میشود، در این روز مردم به صورت دسته جمعی تابوت امام مقتول را که چون سرپوش ندارد جسد خونآلود بچهای که خود را به مردن زده از آن دیده میشود، حمل میکنند» سفرنامه، ص 180.
پیترو دلاواله سیاح ایتالیایی (Dellavale) اوایل سده 17 میلادی در ایران بوده، درباره این مراسم نوشته است:
«...ایرانیان در طول این ده روز بخاطر شهادت امام حسین (ع) به عزاداری میپردازند و نمایشاتی از حرکت دستجات عزاداری در میدان عمومی شهر به تماشا درمیآورند ...»
تاورنیه (Tavernier) سیاح دیگری است، که مشاهدات خود را از مراسم محرم چنین یادداشت کرده است:
«... در محرم 1046 قمری در حضور شاه صفوی دوم در اصفهان شاهد مراسمی بودم، که پنج ساعت پیش از ظهر آغار شده و تا ظهر ادامه داشت ... در بعضی عماریها طفلهایی شبیه نعش خوابیده بودند و آنهایی که دور عماری را احاطه کرده بودند گریه و نوحه زاری میکردند، این طفلان شبیه دو طفل امام حسین (ع) هستند، که بعد از شهادت امام خلیفه بغداد آنها را گرفت و به قتل رسانید...»
در کتاب «از صبا تا نیما» در سخن از تاریخچه تعزیه آمده:
«... تعزیهخوانی شباهت زیادی به نمایشهای دینی یا اخلاقی داشت، که در قرون وسطی در اروپا نمایش داده میشد. تعزیه و شبیهخوانی ظاهرا در ایران ریشه قدیمیتری دارد. دیلمیان که پادشاهان ایرانی و شیعی مذهب بودند، مظالم خلفا و داستان جانگداز کربلا را به صورت شبیه مجسم میساختند. اما این نمایشها صامت بود و افراد نمایش با لباس مناسب سوار و پیاده خودنمایی میکردند، تا آنکه بعدها تعزیهخوانی همراه با شعر و آواز که در واقع یک ملودرام (Melodramama) بود، معمول گردید.
شبیهخوانی ناطق ظاهرا در دوره ناصرالدین شاه معمول شد. یا اگر قبلا چیزی از آن قبیل بود، در دوره سلطنت ناصرالدین شاه رونقی به سزا یافت و شبیهخوانهای زبر دستی پیدا شدند. ظاهراً مشاهدات شاه در سفرهای خود از تئاترهای اروپا در پیشرفت کار تعزیه و شبیهخوانی بیتاثیر نبوده است.
متن تعزیهنامهها در ازمنه نسبتا اخیر تهیه شده است. شبیهخوانیها بیشتر جنبه عزاداری داشته، ولی شبیهخوانیهای خندهداری هم بوده، که از آن جمله است، عروسی قریش، سلیمان و بلقیس، امیر تیمور و والی شام که در مجالس مردانه و زنانه اجرا میشده است ...»
فرخ غفاری نیز تحقیقی در زمینه تعزیه و شبیهخوانی دارد، او مینویسد:
در اوان سلطنت دوره قاجاریه دو نمایشی که توجه اهالی تهران را بیش از هر چیز به خود جلب میکرد، شبیهخوانی یا تعزیه و نمایشهای خنده دار رو حوضی بود.
تعزیه یا شبیهخوانی که ریشه در مراسم عزاداری یا نمایش صحنههای شهادت امام حسین (ع) در کربلا دارد. در فاصله سالهای 1161 تا 1194 قمری، ظهور کرد. این مراسم را نخستین بار یک انگلیسی به نام ویلیام فرانکلین در1202 قمری (اکتبر 1787 میلادی) در شیراز مشاهده و توصیف کرده است.
در تهران، تعزیه نخست در مکانهای موقت مثل حیاطهای چهار گوش یا میدانهای گرد که سکویی در وسط آن قرار داشت و چادری عظیم که روی آن را میپوشاند، برگزار میشد. سپس به ساختن تکیهها یا حسینیهها پرداختند، که بناهایی بود، خاص برگزاری این مراسم.
این بناها را ژان کالمار در بررسی معتبر خود، به طور مفصل شرح داده است. این پژوهش بر روایات جهانگردانی استوار است، که بین سالهای 1215 قمری (1800 میلادی) تا 1275 قمری (1858 میلادی) از ایران دیدن کردهاند.
جهانگردان و دیپلماتهای خارجی که از دوران سلطنت فتحعلی شاه (1212 تا 1250 قمری) در این نمایشها و مراسم مذهبی اجازه شرکت یافتهاند، تنها کسانی هستند، که درباره تکیهها و آنچه در آنها میگذشته شرح مفصلی باقی گذاشتهاند.
در حدود 1223 قمری، مراسم تعزیه در صحن کاخها و حیاط خانههای بزرگان نظیر صدراعظم یا در صحن مساجد بر گزار میشد. نخستین تکیه مخصوص این کار در فاصله 1214 تا 1215 قمری، در بازار تهران ساخته شده بود. تکیه بعدی را میرزا ابولحسن خان ایلچی دیپلمات مشهور در جنوب غربی ارگ سلطنتی بر پا میکرد.
الکساندر خوجکو لهستانی که از سال 1247 تا 1260 قمری، از طرف تزار روسیه که در ایران دیپلمات بود، اجرای این مراسم را چنین روایت میکند:
«... اپرای بزرگ پاریس که جلال و شکوه آن مایه مباهات پاریسیهاست، در نظر اعیان و اشراف تهران در مقایسه با این تکیه بنای محقری بیش نیست ...»
در عهد سلطنت محمد شاه (1250 تا 1264 قمری) تعداد تکیههای تهران افزایش مییابد و برزین روسی که در سال 1258 تا 1259 قمری در ایران اقامت داشته، توصیفاتی با ارزش درباره تکیه حاج میرزا آقاسی صدراعظم که خانم ژاکلین کالمار آنرا بازسازی کرده، بدست میدهد:
«... در این تکیه عناصر اصلی حسینیه مشاهده میشود. این عناصر عبارت است از سکوی گرد یا مربع در وسط و داربستی که چادر را برای محافظت تماشاچیان از آفتاب و هوای بد کشیده میشود، نگه میدارد، شصت و چهار طاق نما در دو طبقه و منبر روضهخوان ...»
این عمارت زیبا را کنت گوبینو نیز توصیف باشکوه و بی نظیری از آن داده است. تعداد تکیهها در سال 1259 قمری (دوران سلطنت محمد شاه) در تهران پنجاه و سه باب (دایم و موقت) بوده است.
با شروع سلطنت ناصرالدین شاه، ساختن تکیههای زیباتر ادامه یافت. مثل تکیه نیاوران (1273 قمری) که به دستور حاجبالدوله قاتل امیرکبیر ساخته شده بود. در عصر ناصری، شاه خود در ارتباط با مراسم عاشورا هزینه میکرد و درباریان و بازاریان را هم تشویق به پرداختن به چنین مراسمی مینمود. بدین ترتیب هر ساله پول فراوانی در دهه محرم هزینه میشد. در این دوره از شاه تا سادهترین افراد همه میکوشیدند، تا در برپایی مراسم مذهبی و شبیهخوانی پیش قدم شوند. معتبرترین تکیههای این دوره تکیه دولت است.
تکیه دولت بزرگترین آمفی تئاتری بود، که در این دوران ساخته شد. بنای آن به فرمان ناصرالدین شاه در سال 1283 قمری آغاز شد و به سال 1290 قمری به پایان رسید. بنجامین وزیر مختار امریکا در توصیف زیبایی آن، تکیه دولت را با آمفیتئاتر ورونا در ایتالیا مقایسه کرده است.
گفته شده، این بنا گنجایش بیست هزار تماشاگر را داشته، بر سکوی بزرگ وسط آن حدود سی بازیگر میتوانستند، ایفای نقش کنند.
این بنا بین صد و پنجاه تا سیصد هراز تومان خرج برداشته بود. در عصر مظفرالدین شاه تغییر یافت.
در سراسر قرن 19 و اوایل قرن 20 شبیهخوانی توفیق زیادی نزد عامه مردم پیدا کرد، اما از سال 1294 شمسی، که توقعات مردم بالا رفته بود، دیگر تکیهها را رها کرده و حتی به تمسخر این نوع نمایشها هم پرداخته بودند. حکومت رضاشاه که با ترکیه عهد کمال آتاترک روابط حسنه داشت و نمیخواست، احساسات سنیها را جریحهدار کند و در عین حال از برپایی اجتماعات بزرگ مذهبی هراس داشت، مراسم مذهبی را محدود نمود. حدود سال 1311 شمسی، برگزاری مراسم خونین ماه محرم و نمایشها تعزیه ممنوع شد. روحانیون که سراسر قرن نوزدهم با شبیهخوانی گاه موافق و گاه مخالف بودند، برای مقابله با این تصمیم اقدامی نکردند.
دیگر از برگزاری تعزیه در تهران خبری نشد، تا آنکه سرانجام در سال 1344 شمسی، پرویز صیاد در تالار سنگلج فعلی قطعهای از «مجلس عبدالله عفیف» را به صحنه برد. در سال 1345 قبل از آنکه تعزیه در جشن هنر شیراز از سال 1346 به طور منظم به صحنه آید، رادیو تلویزیون ملی ایران یکی از شبیهخوانیها را به نمایش گذاشت. امروزه با استقرار جمهوری اسلامی در ماه محرم تعزیهها که اصلاح شدهاند، در سالن محراب تهران به نمایش درمیآیند.
در زمان ناصرالدین شاه سه نوع تعزیهداری در ایران معمول بود، یکی روضهخوانی، دیگر شبیهخوانی که آن را تعزیه میگویند. و بعد روضه زنانه که هر کدام از آنها داستانهایی دارد. روضهخوانهای زنانه را ملا میگفتند، مثل ملا مریم و مُلا خدیجه. خانم قمرالملوک وزیری هنرمند نامدار، نواده ملا خدیجه خانم از روضهخوانهای مشهور تهران بوده است. البته مردها حق نداشتند، در روضهخوانی زنانه شرکت کنند. مهمترین روضهخوانیهای زنانه در قصر گلستان واقع میشد. تعزیهگردان این مجلس ماه لَقا خانم یکی از دختران فتحعلی شاه بود، که صدای خوبی داشت، شاعره و مدیره هم بود. در شب عاشورا تمام زنهای ناصرالدین شاه همراه کُلفتها و کنیزها پیراهنهای خود را پاره میکردند و تا نیمههای شب سینه میزند و نوحه میخواند. / اطلاعات ماهانه 1334 شمسی
دکتر پولاک پزشک ناصرالدین شاه درباره عاشورا مینویسد:
«... ایام عاشورا یعنی ده روز اول ماه محرم را میتوان جزو ایام رسمی محسوب کرد، در این روزها که عزای عمومی و سراسری در مملکت است دستهها در شهرها به راه میافتد ... دولت مبالغ قابل ملاحضهای خرج میکند ... روضهخوانان از تمام مناطق کشور به تهران میآیند ... به خصوص روضهخوان کاشان شهرت دارند... سنت برگزاری تعزیه چندان عمومیت یافته که هیچ یک از بزرگان یارای چشمپوشی از آن را ندارد ...»
لرد کرزن انگلیسی نیز درباره بر پایی این مراسم میآورد:
«... در تکیه دولت یکی از بالاخانهها که از همه بلندتر بود، به جایگاه شاه اختصاص داشت، زیر بالا خانه شاه طاق نمای ولیعهد بود، هریک از وزیران و اعیان و اشراف طاق نمایی مخصوص خود داشتند، شاه موقع تعزیه از اندرون به بالا خانه میآمد و پشت پرده تور مینشست. خانمهای حرمسرا هم به بالا خانههای میآمدند و جلوی آنها پرده زنبوری میکشیدند ...»
تعزیهگردان تکیه دولت پیر مردی بود، که او را میرزا تقی معینالبُکا میگفتند. تمام تعزیهخوانها از شمر و خولی و ابنسعد و قاسمخوان و علیاکبرخوان امامخوان و زینبخوان همه دنبال او میآمدند، یک دسته موزیک در جلو یک دسته موزیک از عقب حرکت میکرد و مینواخت. بعد تعزیهخانهها و معینالبکا روی صحنه میآمدند ...»
عبدلله مستوفی هم از تعزیهداری درآن روزگار نوشته است:
«... در تهران در هر محله و تقریبا هر گذری تکیهای وجود داشت، که بانیان خیر از اهل محل در سابق ساخته بودند، بعضی یکی دو یا چند دو کان وقفی هم برای مصارف تعزیه داری داشتند ... مخارج این عزاداریها را اهالی محل میدادند، بعضی که هیچ پول نداشتند، لوازم و اسباب از قبیل چراغ و پرده گلدوزی و میز و سماور و اسباب چایی و از این قبیل چیزها میدادند ...»
خانم کارلا سُرنا در سال 1877 میلادی برابر با 1294 قمری، در تهران بوده، از این عزاداری و تعزیهخوانی در تکیه دولت و دیگر تکیههای تهران توصیف بسیاری در سفرنامهاش دارد.
دکتر بروگش سفیر پروس (آلمان) که در سال 1859 تا 1861 در تهران اقامت داشت، مینویسد:
«... روز عاشورا ناصرالدین شاه از سفیر و اعضای سفارت دعوت کرد، تا در مراسم تعزیه که در کاخ نیاوران صاحبقرانیه برپا میشد، شرکت کنیم. ما را به چادری هدایت کردند، که در وسط باغ کاخ و نزدیک اتاقی که شاه برای تماشای تعزیه در آن مینشست، بر پا شده بود. از داخل چادر میدان بزرگی را که جلوی ساختمان قصر قرار داشت میتوانستیم، نظاره کنیم ... سینهزنی اصولا یکی از معمولترین مراسم عزاداری در ایران است ...»
لیدی شیل همسر سفیر انگلیس نیز از سوگواری تهرانیها در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه مینویسد:
«... در محرم شیعیان مراسمی به عنوان یاد بود و ذکر مصیبت امام حسین و خانوادهاش در صحرای کربلا برگزار میکنند. ایرانیها جریان آن را به صورت یک برنامه نمایشی درآوردهاند و شبیه انجام شعائر مذهبی دوران گذشته در انگلستان و سایر جاها در صحنه اجرا میکنند ...»
تا زمانی که ناصرالدین شاه زنده بود. مراسم تعزیه و شبیهخوانی سال به سال بهتر برگزار میشد. ولی با آمدن مظفرالدین شاه هر چند این مراسم در میان رجال و عامه مردم طرفداران پروپاقرصی داشت، رفتهرفته از شکوه و جلال تعزیههای دولتی کاسته شد و دیگر از آن مراسم دوران ناصرالدینشاهی خبری نبود. دولت تهیدست پولی در بساط نداشت، تا در این راه هزینه کند و از سویی دیگر درگیر مسائل و مشکلات سیاسی روز بود، در سالهای پایانی دوره مظفری مشروطهخواهی و آزادیطلبی دغدغه اساسی مردم شده و مشکلاتی را برای دولتمردان قاجاری پدید آورده بود. با مرگ مظفرالدین شاه و به تخت نشستن محمدعلی شاه فعالیت آزادیخواهان تهرانی وارد مراحل تازه و حساستری شد. مبارزه تهرانیها با دولت آنقدر ادامه یافت، تا هرچند شاه مبارزانی را از آنها به شهادت رساند، ولی سرانجام از برابر مردم به سفارت خانه روس گریخت. بعد از او پسرش احمد شاه هم نتوانست مدیر با لیاقتی برای ایران زمین باشد، تا اینکه رضاخان ظهور کرد و طومار سلطنت قاجار پیچیده شد.
در روزگار محمدعلی شاه و احمد شاه دولت سامانی نداشت، تا بتواند مراسمی در شأن دربار برگزار نماید، گو اینکه پولی هم در میان نبود، تا خرج کند، از سویی دیگر مردمی که در این سالها با دولتیها دست و پنجه نرم میکردند و بدنبال دغدغه تازهای با واژههای جذاب و نویی نظیر؛ آزادی، مشروطیت، قانون، مساوات و ... روبهرو شده بودند. مانند گذشته در برگزاری مراسم تعزیه رغبت نشان نمیدادند و گمگشته (بهبود وضع اقتصادی و آزادی) خود را در موضوعات روشنفکرانه روز جستجو میکردند، بنابراین رفتهرفته از جاذبه عمومی تعزیه کاسته شد و با روی کار آمدن رضاخان برپایی مراسم تعزیه (که مورد علاقه آتاترک دوست و هم پیمان رضاشاه نبود و از طرفی گردهمآییهای مذهبی برای حکومت ترسآور بود) ممنوع شد و این وضع تا اواسط دهه چهل شمسی یعنی اواخر حکومت محمدرضا پهلوی ادامه یافت.