تهران اواخر عصر قجر (موسم جنگ جهانی اول و سالهای پس از آن) اوضاع بسامانی نداشت. کابینههای لرزان یکی پس از دیگری میآمدند و میرفتند بیآن که منشا خیری باشند.
نه دولت پولی در خزانه داشت تا رونقی به بازار داد و ستد دهد و نه مردم کسب و کاری داشتند، که بتوانند بیرون از خانه در غذاخوریها غذا خورند. هرچند هنوز غذاخوریهای عمومی هم در تهران خیلی باب نشده بود.
در دوره رضاشاه تازه وضع اقتصادی داشت خوب میشد که شعله جنگ جهانی دوم زبانه کشید و ایران را هم چون دیگر نقاط جهان فرا گرفت، وبا رفتن رضاشاه و آمدن محمدرضای بیتجربه و جوان و تسلط قوای متفقین بر پایتخت که با آمد و شد سربازانشان وجهی از جبهه جنگ و ناامنی را نمایان میکردند، دوباره اوضاع نیمه جان مردم به جای اول بر گشت و هر کس به سختی نان خود و خانوادهاش را در میآورد.
گو این که در این سالها با آمدن مهاجرین به تهران هماره غذاخوریهای جدیدی ولو از نوع دستفروشان دورهگرد برای تازه واردین دایر میشد، اما وضع بد اقتصادی، ملت و مردم را به رفتارهای صرفهجویانه وا میداشت. از میان آن رفتارها یکی «تکی دو قاشقه» بود. تکی دو قاشقه عبارت بود، از این که دو نفر در قهوهخانه یک دیزی سفارش میدادند. تک دیزیای که دو قاشق داشت، و البته با کمی نان اضافه طوری که بتواند دو نفر را سیر کند؟