خدا آن ملتی را سروری داد که تقدیرش به دست خویش بنوشت. / اقبال لاهوری
خبرگزاریها اعلام کردند:
«... تورنمنت بینالمللی موحد و حبیبی روزهای 8 تا 10 مردادماه با شرکت چندین تیم خارجی در قائمشهر برگزار میشود.
با هماهنگی شهرداری و شورای شهر ساری، هیات کشتی این. رییس و نایبرییس هیات مازندران، نصراله پریچهره مدیر کل تربیتبدنی استان و امامعلی حبیبی قهرمان پرآوازه کشتی مازندران حضور داشتند.
این سالن که توسط شهرداری ساری ساخته شده به همین نام نیز اسمگذاری شده است.
تامین هزینه سفر:
کوبا و آمریکا 10 هزار دلار، روسیه 8 هزار دلار، آذربایجان 7 هزار دلار، قزاقستان، اوکراین، ترکیه، بلغارستان، گرجستان، ارمنستان، داغستان، ازبکستان و بلاروس هر کدام 6 هزار دلار، قرقیزستان نیز 4 هزار دلار
جوایز قهرمانان:
نفرات اول هر وزن 5هزار دلار، نفرات دوم هر وزن 3 هزار دلار و نفرات سوم هر وزن 2هزار دلار
جوایز ویژه:
قهرمانان صاحب نام المپیک و جهان در ترکیب کشورها از جوایز ویژه برخوردار میشوند.
طلای المپیک: 2500 دلار، نقره المپیک: 2000 دلار، برنز المپیک: 1500 دلار
طلای جهانی: 2000 دلار، نقره جهانی: 1500 دلار، برنز جهانی: 1000 دلار
پنج تیم خارجی برای حضور در اولین دوره رقابتهای کشتی آزاد جام امامعلی حبیبی و عبدالله موحد در قائمشهر اعلام آمادگی کردهاند. مازندرانی همچنین در جریان حضور در رقابتهای جهانی دانمارک از تیمهای سرشناس دنیا همچون روسیه، ترکیه، آذربایجان، گرجستان، اوکراین، کوبا و چند کشور دیگر برای شرکت در این رقابتها دعوت کردهاند. مازندرانیها قصد دارند با پنج تیم در رقابتهای کشتی جام حبیبی و موحد که روزهای 7 و 8 آبان ماه در شهرستان قائمشهر برگزار میشود، شرکت کنند.
ناگفته پیداست که تورنمنت لهستان به خاطر اعتباری که در دنیای کشتی دارد و به عنوان آخرین میدان تدارکاتی قبل از مسابقات جهانی، همواره مورد استقبال تیمهای خارجی قرار داشته و قطعاً در رقابت با جام نوپایی چون «موحد و حبیبی» گوی سبقت را ربوده و مخلص کلام این که تمام زحمات مازندرانیها برای جلب و جذب میهمانان خارجی را بینتیجه خواهد گذاشت.»
تشکیل مسابقات حبیبی - موحد جامعه ایرانی را خبر خوشی خواهد بود. از این روی که اصولا پاسداشت و تقدیر و تکریم قهرمانان ملی، نخبگان، هنرمندان، عالمان و دانشمندان که الگوی ارزندهای برای نسل جوان هستند، حس خوشایندی را در مردم بر میانگیزد و از دیگر سوی برگزاری چنین مسابقاتی مردم و دولت را صاحب منافع فراوانی در ابعاد ورزشی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اهداف دورتر از قبیل اقتصاد و ... مینماید. این در حالی است که بسیاری از پیشکسوتان نخبه این جامعه فراموش شدهاند و انبوهی از نخبگان جوان هم کوچیدهاند و یا در هوای کوچ سر میگردانند.
باید این مهارت را به دست آوریم که از ثروت ملی و داراییهای مادی و معنوی خود به بهترین وجهی بتوانیم استفاده کنیم وجود قهرمانان پر آوازهای چون؛ تختی، نامجو، حبیبی، فردین، توفیق، مهدی زاده، موحد، سید عباسی، جوادی، زندی و ... گوهرانیاند نادر که هر چند ما خود را ملزم به حفظ و مراقبت از آنها نمیدانیم اما کشورهای اطرافمان در آرزوی داشتن تنی از ایشانند، و عمق این تمنا را به خصوص در کشورهای عربی زمانی بهتر در مییابیم که میبینیم برای به خدمت گرفتن هر یک از قهرمانان بینالمللی میلیونها دلار هزینه میکند. در حالی که در هر شهر و استان این مرز و بوم به فراوانی به وجود این گوهریان بر میخوریم و این وظیفه ایست جدی بر دوش اهالی این شهرها تا با نخبگان خود آن گونه که شایسته است رفتار کنند.
نخبگان جزو ثروت ملی و داراییهای مادی و معنوی جوامع به شمار میروند و از این روست که در دنیا کشورهایی هدف قرار میگیرد و این قشر قلیل که چکیده ارزشمند هر جامعه است و با خون دلها و بیپناهیها پرورده شدهاند بیهیچ زحمت و هزینهای ناجوانمردانه جذب کشور خود میکنند و به کمک آنها جامعه خود را قدرت و شوکت میبخشند، این در حالی است که کشورهای مولد این نخبگان در انبوهی از تنگناها دست و پا میزنند. حال پرسشی که مطرح است، این که این پدیده جاری بیش از صد ساله وطنمان چیست، فرار مغزها یا شکار مغز ها؟ ما با ندانم کاری یا بیدقتی نخبگان را از دست میدهیم؟ و یا خیر، آنها رندانه صدفهایمان را صید میکنند و گوهریانمان را میربایند؟ و آیا اصلا تفاوتی میکند؟
سید محمدعلی جمالزاده متولد ۲۳ دی ۱۲۷۴ در اصفهان وفات ۱۷ آبان ۱۳۷۶ در ژنو نویسنده و مترجم معاصر ایرانی است. او را پدر داستان کوتاه زبان فارسی و آغازگر سبک واقعگرایی در ادبیات فارسی میدانند. وی در سال ۱۳۷۶ در ۱۰۲ سالگی در خانه سالمندان در ژنو، سوئیس درگذشت. او فرزند سید جمالالدین واعظ اصفهانی از روحانیون نامدار مشروطه بود. جمالزاده حدود دوازده سال داشت که پدرش او را برای تحصیل به بیروت فرستاد، وی در سال ۱۹۱۰ برای ادامه تحصیل به اروپا رفت. جمالزاده در زمستان ۱۳۷۶ در ژنو درگذشت. با این که پس از درگذشت او ۲۶ هزار برگ از نامهها، دستنوشتهها و عکسهای او در خانهاش به سازمان اسناد ملی تحویل داده شده است، اما نسل جوان که در حسرت حضور آن نادره در وطن بودند پس از مرگش از همجواری آرامگاه ابدی او هم محروم شدند و او در ژنو به خاک سپرده شد.
جمالزاده بیشتر عمر خود را در خارج از ایران سپری کرد. او با وجود این که در رشته حقوق تحصیل کرد، چرا؟ تمام تحقیقاتش درباره ایران و زبان فارسی و گسترده کردن دانش ایرانیان بود، و درباره حقوق مطلبی ننوشت، زیرا وی شیفته وطن و زبان مادریاش بود. پس چرا هرگز به آغوش سرزمین اجدادی باز نگشت؟
متاسفانه از اواسط دوره ناصری به بعد یعنی حدود صد و چهل پنجاه سال است که در ایران مهاجرت یک طرفه نخبگان به سوی فرنگ آغاز شده و هنوز ادامه دارد. در این غارت به غارتگر هرجی نیست، آنچه باید تغییر یابد اتفاقی است که در جامعه خودمان باید بیفتد باید بیاندیشیم چرا بیش از یک سده است این همه نخبه از این کشور کوچیدهاند؛ جوان، سرمایه دار، قهرمان ورزشی، هنرمند، دانشمند و اندیشمند عطای ایرانی ماندن را به لقایش بخشیده و جذب فرنگ شدهاند، فرنگی که هر گز آنها را فرنگی نخوانده است.
وقتی مردم سرخورده و دلسرد و ناامید میشوند و امنیت اجتماعی از بین میرود. محبت و دوستی میان مردم کمرنگ میشود همدلی و معاونت شهروندان روز به روز کم و کمتر میگردد و در جامعه دلسوزی و شفقت رخت بر میبندد و حس و حال بسیار بدی بین مردم پیدا میشود. حسادت شدت مییابد و حس انتقام و خشونت جایگزین گذشت و جوانمردی و بخشش میگردد. بیکاری افزایش مییابد. و منافع مادی و معنوی بالمناصفه میان مردم پراکنده نمیشود، روند مهاجرت ادامه مییابد و آن را هم که توان پرواز و هجرتش نیست بیتفاوت در این خاک پرگهر پرسه میزند و زندگی را به انتظار مرگ مینشیند.
کجاست آن کلید این قفل ناگشوده؟ گمگشته این سرگشتگان کدامست؟ آیا ریشه در رفتار تاریخی ماست که طی قرون پر التهاب (از فروپاشی صفوی به بعد) اخیر در لوح حافظه این ملت جا خوش کرده است؟ می گویند؛ «خر سیاه خودش را در چاه میاندازد، تا صاحبش را بیچاره کند.» بسیاری اوقات مردم ما حاضر میشوند خود نیز زیانی ببیند تا دوستی، فامیلی و یا همشهری دیگر موفق نشود. با یکدیگر حسادت میورزند، کار گروهی در میان مردم ما شکلی نمیگیرد.
چرا ما ایرانیان در زمینه کار جمعی ضعیفیم؟ (شاید شنیده باشید که: یک ایرانی اندازه پنج تا ژاپنی کار میکنه، دوتا ایرانی اندازه سه ژاپنی و پنج تا ایرانی اندازه یک ژاپنی کار میکنه) معتقدیم خداوند ایرانی را با استعداد و توانا خلق کرده، پس چرا به اندازه ژاپنی، آلمانی و ... نمیتوانیم در کار گروهی موفق شویم؟
چرا خرد جمعی جایگاهی ضعیف بین ما دارد و در طول تاریخ چه بر سر این مردم آمده؟ که میگویند؛ «دیگی که برای من نجوشه بگذار سر ... توش بجوشه» چرا منفعت فردی را در جمع نمیبینیم؟ و ...
پاستور میگوید:
«هرچه اکنون هستیم محصول افکاری است که سابقا داشتهایم و حالا داریم.»
با این همه نمیشود و نباید نا امید شد «...» به نظر میرسد این کژ رفتاریها و این بداندیشیها در این ملت بنیادین نیست بلکه به نظر میآید آفتهایی عارضی است که با جد و جهد اندیشمندان و گذشت مردمان و صبری که اصلاح هر پدیده اجتماعی نیاز دارد، میتوان از این دالان تاریک و روشن گذشت و به مقصود رسید، چنانی که جوامعی چون امریکا، چین، هند و ... و حتی به تازگی افریقای جنوبی گذشته و رسیدهاند.
شاید هنوز باید تجربه کنیم، باید درد دلها بشنویم و باید قصه رنج دیگر ملل و تاریخ مبارزات آن جوامع و نحوه تلاش و کوشش آنها را در اصلاح رفتار مردم خود بدانیم، (هر چه باشد و هر راهی که باشد خشونت نخواهد بود. عطوفت است.) ، نظری کوتاه بدان تجربهها بیافکنیم:
- مهاتما گاندی در سال ۱۹۲۱ رهبری کنگره ملی هند را به دست گرفت. او در این دوران توانست اندیشه مبارزه بدون اسلحه خود را به مردمش بیاموزد و اسلحه استقلال و خودکفایی در سایه حقیقت را به جامعهاش هدیه دهد. و با در پیش گرفتن مقاومت منفی، محکوم به شش سال زندان شد. هرچند بیماری آپاندیس او باعث آزادیاش در سال ۱۹۲۴ گشت ولی این دوره طولانی در زندان باعث شد تا گاندی آثار اندیشمندان بزرگی همچون بیکن، کارلایل، راسکین، امرسون، تورو و تولستوی را در یک برنامه منظم مطالعه کند. خلقیاتی همچون دوری از زنان و گیاهخواری در همین ایام شخصیت گاندی را به سمت و سویی برد که رهبری بزرگ شد. در ژانویه ۱۹۳۰ پس از آزادی از زندان راهی انگلستان میشود ... در لابه لای همین مبارزات اجتماعی او بارها توسط بریتانیاییها دستگیر و زندانی شد. تا سال ۱۹۴۸ او بارها با انگلیسیها در مورد استقلال هند به مذاکره نشست. سرانجام مهاتما گاندی که او را روح هند میخواندند در سیام ژانویه ۱۹۴۸ در معبد بیرلا به قتل رسید. اما بالاخره کشورش را از استعمار انگلیس نجات داد
آلبرت اینشتین پس از مرگ گاندی گفت: «نسلهای بعدی به سختی میتوانند باور کنند مردی از جنس گوشت و خون با این ویژگیها در زمین میزیسته است.»
همچنین میافزاید: «من معتقدم دیدگاههای گاندی از دیدگاههای هر فرد سیاسی دیگری در عصر ما برتر و روشنتر بوده است. باید سعی کنیم از روحیات او تاسی نماییم. برای نیل به خواستههای خود نباید راه خشونت را پیشه کنیم در عین حال دست کشیدن از باورها نیز از کارهای شیطانی است.»
امروزه تاریخ، گاندی را به خاطر شکست دادن بدون خونریزی بریتانیاییها میستاید.
مجله تایمز در پایان سال 1999 گاندی را دوشادوش اینشتین به عنوان شخصیتهای برگزیده جهان معرفی کرد و شخصیتهایی چون دالایی لاما، لخ والسا، مارتین لوترکینگ، سزار چاوز، اونگ سان سوکی، بنینگو آکینو، دسموند توتو و نلسون ماندلا را فرزندان گاندی و پیروان مکتب فکری عدم خشونت او نامید. دولت هند نیز به افراد برجستهای که درعرصه خدمات اجتماعی عملکرد نمایانی داشتهاند ونیز به شهروندان و رهبران برجسته جهانی جایزه سالانه صلح ماهاتما گاندی اعطا میکند. نلسون ماندلا رهبر آفریقای جنوبی در مبارزه با تبعیض و جداسازی از جمله افراد غیر هندی است که این جایزه را دریافت نموده است.
2. مارتین لوترکینگ جونیور، رهبر سیاهپوست جنبش حقوق مدنی ایالات متحده آمریکا است. کینگ جوان رهبری جنبش تحریم سیاهپوستان را برعهده گرفت و بهعنوان یک فعال مبارزه با تبعیض نژادی در سرتاسر ایالات متحده آمریکا شهرت یافت. در سال ۱۹۵۷ به همراه ۶۰ رهبر سیاهپوست دیگر سازمانی را بنیان گذاشت. وی در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح و مهاتما گاندی (بدون خشونت) پیروی میکرد. مارتین لوترکینگ در سال ۱۹۶۴ بهعنوان جوانترین فرد جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. معروفترین سخنرانی خود را بنام رویایی دارم در آن عبارت رویایی دارم و ابراز امیدواری کرد که زمانی آمریکا طبق مرام و آرمان خویش زندگی کند و تحقق مساوات و برابری ذاتی انسانها را به چشم به بیند. هرچند لوترکینگ در ۴ آوریل ۱۹۶۸ در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد، اما تلاشهای مسالمت آمیز و کار گروهی او به ثمر نشست تا امروز جهان شاهد ریاست جمهوری یک سیاه پوست در آمریکا باشد.
3. اعمالِ سیاست غیرانسانی تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی خشم جهانیان را برانگیخت. سرانجام این مخالفتها و فشار افکار عمومی و نیز مبارزات پیگیر سیاهان به رهبری نلسون ماندلا، موجب لغو این سیاست ضدانسانی در 30 ژوئن 1991 میلادی شد. در دسامبر 1993، قانون اساسی جدید بر اساس تساوی حقوق سیاهپوستان و سفیدپوستان به تصویب پارلمان آفریقای جنوبی رسید و در نخستین انتخابات ریاست جمهوری با شرکت سیاهپوستان در آوریل 1994، نلسون ماندلا رهبر سیاهپوستان که 27 سال را در زندان گذرانده بود، به پیروزی رسید. ماندلا در روستایی کوچک در مرکز مناطق ترانسکی از استان کیپ از اتحادیه آفریقای جنوبی به دنیا آمد. ماندلا که در آغاز طرفدار مبارزه عمومی غیرخشونتآمیز بود، در ۵ دسامبر 1956 به همراه ۱۵۰ تن دیگر دستگیر و متهم به خیانت شد. کنگره ملی آفریقا اکثریت را در این انتخابات از آن خود کرد و نلسون ماندلا به عنوان رهبر کنگره ملی آفریقا، نخستین رییس جمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی شد و پس از تنها یک دوره ریاست جمهوری، ناباورانه و در عین قدرت و توانایی از حکومت کناره گیری کرد تا جوانها به میدان آیند.