دکتر یاکوب ادوارد پولاک (Jakob Edvard Polak) از نخستین معلمان نمساوی (در عصر قجر به کشور اتریش نمسه میگفتند) دارالفنون است که به سال 1851م. به ایران آمد و ده سال به کار طبابت و تدریس اشتغال داشت.
وی معلم طب و جراحی بود ولی خودش سمت خویش را دواسازی نوشته است. و ظاهرا استخدام او هم به عنوان معلم دواسازی یا حکمت که مجموعه معلومات طبی آن عصر بوده صورت گرفته بوده است / تاریخ موسسات تمدنی.
پولاک در سال 1818در بوهم چشم به جهان گشود و در سال 1891 در وین از دنیا رفت. گو این که وی نخست برای تعلیم طبابت در سال 1851 به ایران آمد و تا سال 1860 در اینجا ماند و انتخاب او توسط ناصرالدین شاه به سمت طبیب مخصوص خود سبب شد تا وی از شهرت فزون تری نسبت به دیگر معلمان همطراز ش بهرهمند شود. نوشتن کتاب «ایران و ایرانیان» یا سفرنامهاش و دیگر نوشتههای او هم در پر آوازه گشتن او در ایران کمک شایانی به وی کرد.
در سال1272ق. وقتی دکتر کلوکه پزشک شاه از دنیا رفت شاه او را به جانشینی وی برگزید / مرآتالبلدان ج2 ص181.
پولاک علاوه بر مقالات و رسالههای فراوانی که منتشر کرد کتابی با نام «ایران، سرزمین و مردم آن» نوشت مترجم او محمدحسین خان قاجار بود / وقایع اتفاقیه ش98.
پولاک برای نخستین بار در سال 1274 تخم چغندر قند را به ایران آورد و در مقام ترویج و کشت آن برآمد. / وقایع اتفاقیه ش74
وی پس از سالها دوباره در شعبان سال 1299ق. به ایران آمد. اعتمادالسلطنه در سخن از بازگشت وی نوشته:
«... شاه آمد با حکیم پولاک خیلی مهربانی کرد ...» / روزنامه خاطرات، ص197.
دکتر پولاک با ریزنگری و اهمیت به فرهنگ ایرانیان با مردم محشور شد و از این راه اطلاعات مبسوطی از ابعاد مختلف این فرهنگ را گردآورد و با شیوهای منظم و روشمند نشر داد. آگاهیهایی که از آثار او میتوان برگرفت تنها به اخبار پزشکی محدود نمیشود بلکه این اطلاعات بسیار وسیعتر از آن است.
دکتر پولاک درباره حجامت ایرانیان مینویسد: «غیر از بین دو کتف در سایر قسمتهای بدن نیز حجامت میکنند از جمله در پشت استخوان خاجی (حجامت کمر)، در مفاصل، روی طحال و …در اینجا ناگزیر از اعتراف به این مطلبم که من در مدت 30 سال اقامتم در ایران جز دو مورد هیچ عاقبت زیانباری از حجامت ندیدم و در این دو مورد هم دلاک را متهم میکردند که ابزار کثیف به کار برده است.»
میرزاتقیخان امیرکبیر در زمان سلطنت ناصرالدین شاه. در سال 1266 ق. فرمان داد در گوشهای از ارک شاهی تهران بنای دارالفنون آغاز نمایند.
سنگ بنای دارالفنون در اوایل 1266ق. در زمینی واقع در شمال شرقی ارک سلطنتی که پیش از آن سربازخانه بود نهاده شد. نقشه آن را میرزا رضای مهندس که در زمان عباس میرزا برای تحصیل به انگلستان رفته بود کشید و محمدتقی خان، معمارباشی دولت آن را ساخت.
ساختمان قسمت شرقی دارالفنون تا اواخر 1267ق به انجام رسید و مورد استفاده قرار گرفت و در حالی که حدود یک ماه از آغاز ساختمان مدرسه میگذشت، امیرکبیر ژان داودخان مترجم اول دولت را در شوال 1266 ق. برای استخدام 6 نفر معلم به شرح زیر به اتریش فرستاد:
وجهه نظر امیر در استخدام معلمان آن بود که معلمان خارجی باید از مداخله در امور سیاسی مملکت دور باشند و تنها به کار تدریس بپردازند. به همین لحاظ با استخدام معلمان روسی و انگلیسی و فرانسوی مخالف بود و مایل بود که معلمین مورد نظر خود را از اتریش، که در امور داخلی ایران دخالت نمینمود استخدام نماید.
پس از چندی امیرکبیر سه نفر دیگر را به گروه شش نفری فوقالذکر افزود یک نفر داروساز جهت تعلیم فیزیک، کیمیای فرنگی (شیمی) و داروسازی و دو نفر معدنچی که بتوانند در معادن کار کنند و یا به اصطلاح سرکارگر خبره باشند.
هفت معلمی که به این ترتیب از اتریش استخدام گردیدند از این قرارند:
- کاپیتان زاتی- معلم مهندسی
- کاپیتان گومنز - معلم پیاده نظام و تاکتیک نظامی
- نایب اول کرزیز - معلم توپخانه
- نایب اول نمیرو - معلم سواره نظام
- چارنوتا - معلم معدنشناسی
- دکتر پولاک - معلم طب و جراحی و تشریح
- فکتی - معلم علوم طبیعی و داروسازی
از عده فوق گومنز و نمیرو قبلاً به ایران رسیده بودند و بقیه در 27 محرم 1268 ق (24 نوامبر 1851 م.) یعنی دو روز پس از عزل امیرکبیر همراه ژان داودخان از طریق قسطنطنیه، طرابوزان و ارمنستان پس از تحمل مشقات فراوان وارد تهران شدند. با بر کناری امیر، دولت با گروه معلمان استخدامی بسیار سرد و دور از انتظار بر خورد کردند.
دکتر پولاک خود از ورود معلمان اتریشی مینویسد:
«ما در 24 نوامبر 1851 وارد تهران شدیم، پذیرائی سردی از ما نمودند. احدی به استقبال ما نیامد. اندکی بعد خبردار شدیم که در این میانه اوضاع تغییر یافته و میرزا تقیخان مغضوب گردیده است.»
امیرکبیر مقدمات افتتاح دارالفنون را فراهم ساخت و میرزا محمدعلیخان وزیر امور خارجه را که با وضع اروپا آشنا بود به سمت ریاست آن برگزید. نخست در نظر بود که سی نفر شاگرد 14 تا 16 ساله در مدرسه پذیرفته شوند، اما این عده در اولین سال افتتاح از 100 نفر تجاوز نمود. شوربختانه امیرکبیر بنیانگذار دارالفنون یک ماه قبل از افتتاح مدرسه معزول شد و فرصت نیافت برنامه وسیع خود را شخصاً دنبال کند.
مدرسه دارالفنون روز یکشنبه پنج ربیعالاول 1368 (سیزده روز پیش از کشته شدن امیرکبیر) رسماً گشایش یافت. بدین ترتیب بیست سال پیش از تأسیس دارالفنون توکیو و سه سال پس از تأسیس دارالفنون اسلامبول، دارالفنون ایران به دست صدراعظم بزرگ ایران، میرزاتقیخان امیرکبیر ایجاد شد. اولین رییس مدرسه میرزا محمدعلیخان یک ماه و نیم پس از افتتاح مدرسه در تاریخ 18 ربیعالثانی 1268 فوت نمود و عزیزخان آجودانباشی به آن مقام انتخاب گردید. رضاقلی خان هدایت هم به سمت ناظم مدرسه بر گزیده شد.
خبرگزاری کتاب ایران در معرفی سفرنامه این معلم اتریشی آرد:
این کتاب روایتی از وضعیت اجتماعی و سیاسی دوران قاجاریه است که با نگاه تاملوار نویسنده بر فساد و ناهنجاریهای اخلاقی دربار ایران نوشته شده؛ ضمن آنکه او تاثیرپذیری خود را از زبان و فرهنگ غنی جامعه ایرانی بارها بیان کرده است.
دکتر پولاک که در یک دوره از زندگی خود، طبیب خاص ناصرالدین شاه بود، ویژگیهایی دارد که کتاب او را ممتاز و متمایز از بسیاری کتابهای دیگر از این نوع میسازد.
دکتر پولاک ذهنی روشمند، جزئینگر و تحلیلی داشت. هر چه را در درباره شاه مشهور قاجار و یا در زندگی دیگر مردم میدید، به سرعت ردهبندی میکرد و در عین حال بینشی طنزآمیز داشت.
در بخش دیگری از این مقدمه آمده است:
آقای محبوبی اردکانی در اثری از خود با عنوان «تاریخ تحول دانشگاه تهران و موسسات آموزش عالی ایران» در معرفی دکتر پولاک نوشته است: «وی فارسی را آموخته و با زبان مادری شاگردان تدریس میکرد. پولاک کتابی در (علم) تشریح نوشت که به کمک میرزا محمدحسین افشار، یکی از شاگردان او به فارسی منتشر شد. منشا بسیاری از اصطلاحات و لغاتی که در تشریح فارسی به کار میرود، از آن کتاب است..»
خود پولاک، پزشک اتریشی، نیز در مقدمه خود بر این سفرنامه نیز توضیحاتی داده و نوشته: «چند سال بعد به این نتیجه رسیدم که چه بسا بدرفتاری بعضی از مردم ذاتی نبوده و به سبب رواج زور و ستمگری حکام و سلاطین باشد که مدتهای طولانی بر این مردم مسلط بودهاند.
در این کتاب کوشیدهام که اتفاقات و وقایع را به دور از پیشداوری شرح دهم ... نه سال اقامت من در ایران و آشنایی به زبان و شعر و ادبیات پربار فارسی، شغل من در مدرسه طب و سپس پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، و سفرهای فراوان به شهرهای ایران باعث شد که در حدی که برای یک اروپایی ممکن و مقدور است، بتوانم تهران و تمام نواحی این کشور پهناور و اوضاع اخلاقی و فرهنگی ایرانیان را بشناسم و معرفی کنم.
«تعداد جمعیت، تبار و نژاد»، «اصناف، خانهها و باغها، ییلاق و اردوها» و «آسایش و جنبش، شکار و ورزش»، نام سرفصلهای اصلی این کتابند.