این نوشتار به شرحی در باب «زن خاصه» اختصاص دارد. اصطلاحی که اکنون متروک گشته و دیگر از میان رفته و کاربردی ندارد.
در نظام دیکتاتوری، قانون، اراده دیکتاتور است و حاکم دیکتاتور از قدرتی نامحدود برخوردار است. قدرتی که هر گاه فردی آن را کسب کند وی را به سمت و سوی فساد و خودمختاری سوق میدهد و این امر هماره موجب عذاب و رنج بشر بوده است.
در قرون و اعصار گذشته بیش و کم تمامی جوامع بشری از این نوع حکومت که عالمگیر بود، رنج و عذاب برده است. آشنایی اشرف مخلوقات با حکومتهایی که مدعی رعایت آزادی و عدالت و مساوات باشند، در قیاس با عمر بلند تاریخ بشر بسیار تازه و جوان است. گو این که همین حکومتهای به اصطلاح آزاد هم عالمگیر نیست بلکه بسیارند جوامعی که هنوز مردمانشان از حکومتهای دیکتاتوری در رنجند. مردمی که خود حاکم را بر میگزینند و یا در برخاستنش میکوشند.
این روزها کسی نیست که از اخبار هولناک و دلخراش کشورهای خاورمیانه و آفریقا بیخبر باشد. در این کشورها و فراوان کشورهای دیگر نقاط جهان، رفتار حکومتها هنوز همان شیوههای قرون وسطایی است. حاکم به کمک عدهای مزدور که اجیر اویند به مردم زور میگوید و هر بلایی که بخواهد سر آنها در میآورد.
در دوران شاه محوری، شاه سایه خدا بر سر مردم بود و همه چیز و همه کس به او تعلق داشت. در چنین شرایطی شاه هر چه میخواست میکرد. در دوران صفویه هم چون دیگر ادوار تاریخ، شخص پادشاه مطلقالعنان بود و مطابق اندیشه «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» بر جامعه با استبداد مطلق حکومت میکرد. در چنین وضعیتی، زن نیز چون دیگر عوامل از ابزارهای موجودی بود که شخص پادشاه برای رسیدن به امیال خود در اختیار داشت. جامعه پذیرفته بود که شاه هر تعداد دختر و با هر شرایط و با هر سن و نژاد و ملیتی که اراده کند در اختیار گیرد و به حرمسرای خود آورد. دختران ده پانزده ساله روسی، گرجی، ارمنی و یا از هر ولایات و ایالاتی در آن شهر لذت و شهوت و گاه فراموشی میشد یافت. فراوانی تعداد این زنان بقدری بود که بیشتر اوقات نوبت بهم رسیدن زن و شوی ماهها بدرازا میکشید. هرچند درازتر از این زمان هم بود. آنها که مسنتر میشدند و جای پای گذر زمان بر چهرهشان نمایان میگردید، دیدارشان به سال و شاید گاه به قیامت میکشید. همین دوری از ابتداییترین حق در آغوش کشیدن همسر برای این زنان که خواسته و گاه ناخواسته دچار آن بودند، آنها را به دام روابطی ناروا با فردی از اهالی حرم میانداخت که در برخی از اوقات آتش عشقی پنهان و جانسوز را در دلدادگان میافروخت.
آنقدر زن شاه بودن و در انتظار دیدار شاه و .... سخت بود که جمعی از ایشان عطای همسری شاه را به لقایش میبخشیدند و اگر میتوانستند خود را از این مخمصه میرهاندند. محمد هاشم آصف در این باب مینویسد:
«... زنان حرم باطنا به خون شاه تشنه بودند و تون تاب و کناس را بر شاه ترجیح میدادند و به جهت زوال دولت شاه نذرها میکردند که شاید به شوهری برسند چه اگر تیمارچی یا قاطرچی یا ساربان باشد.» / رستمالتواریخ، ص143.
زن در جامعه محروم ایرانی در ایل و روستا و محدود شهرها، سنگینترین بار مسولیت را بدوش میکشید. او زمین میکاشت، محصول بر میداشت، قالی و حصیر و گلیم و ... میبافت. دامداری، خانه داری، نظافت، خیاطی و .... دهها کار دیگر میکرد و در بسیاری از امور دیگر با شوهر مشارکت داشت و در انتها با تحمل دوران بارداری امر خطیر پرورش و تربیت کودک را شیر زنانه بدوش میگرفت که بزرگان جهان از دامن مادر برخاستهاند و پیامبران به معراج رفتهاند.
اما در همین جامعه محروم جمعی از دختران به تصادف و یا به آرزویی رویایی که شاید مولود همان فضای محرومیت بود به حرمسرای شاه راه میبردند، در آرزوی همآغوشی شاه و کشیدن شیلان و رهایی از چنگال عفریت فقر و دست تنگی ....
حرمسرای شاهان مفصلترین دم دستگاه دربارشان بود. هزینه سرسامآور حرمسراها و حیف و میل ثروت مملکت اصلیترین محل خرج مالیات و عواید کشور بشمار میرفت و این خصوصیات دربار شاهان که شهرت و آوازهای دلکش برای جمعی از مردم بود، جذابترین انگیزه گرد آمدن دختران زیبا از هر گوشه و کناری به دربار بود
شاردن سیاح مشهور اروپایی که به عهد صفویه در ایران بوده است در این باب مینویسد:
«... مخارج اندرون نظر به کثرت تعداد زنان ریخت و پاشی که در راه عشق و محبت به عمل میآید زیاد است ... زنان حرم، سراپای وجودشان وقف اطوار تصنعی و حیلهگری میگردد تا بدین طریق مقدمات لذت و شهوت را فراهم آورند ...» / سفرنامه شاردن، ج4، ص231.
«... شاه عباس چهارصد تا پانصد زن داشته است.» / زندگانی شاه عباس اول، ج1، ص573.
«... شاه سلیمان هشتصد زن در حرمسرایش بوده است اما همه آنها زن شاه نبودند شاه فقط یک زن قانونی داشت که او را زن خاصه مینامیدند یعنی اصلی یا زن سوگلی و ممتاز ...» / سفرنامه سانسون، ص119.
برای این که زنان حرم در ناز و نعمت به سر برند و ... مخارج گزافی به کشور تحمیل میشد. هزینه حرمسرا بقدری زیاد و سرسامآور بوده است که باورش سخت است.
در رستمالتواریخ درباره حرمسرای شاه سلطان حسین آمده:
«... حدود پنج هزار خاتون و بانو و کنیز و خدمتکار دور او را گرد میآمدند و با هزار گونه تملق و چابلوسی به خدمتش عرض میکردند که ای قبله عالم خدا جانهای ما را به قربان تو گرداند، چرا رنگ مبارکت پریده و چرا زاغ غصه و غم در آشیان دلت به ...» / رستمالتواریخ، ص143.
این در حالی بود که عموم مردم در فقر و شرایط سخت میزیستند. از این درد تنها ایرانیان در عذاب نبودند بلکه در سراسر گیتی با کمی اغماض میشد این گونه رفتارها را دید. مثلا در روسیه زمانی که کاترین تزار روسیه شد در شهوترانی و هوسبازی چهها که نکرد. این زن دیکتاتور و خودخواه و هوسران در طول پادشاهیاش معشوقهای فراوانی داشت و بیپروا از میان افسران و سردارانش معشوقی برمیگزید و مدام دیگری را جایگزین میکرد.
زن خاصه اصطلاحی بود که به اول زن دربار صفویه میگفتند. به عبارت دیگر این زن «ملکه» کشور بود. ملکهای در میان ملائک دیگر. سانسون در سفرنامهاش این نام را بکار برده است:
«... شاه فقط یک زن قانونی داشت که او را زن خاصه مینامیدند یعنی اصلی یا زن سوگلی و ممتاز ...» / سفرنامه سانسون، ص119.
پادشاهان صفویه هم چون دیگر شاهان و حاکمان در استثمار زن و سوء استفاده از او چیزی از دیگر همتایانشان کم نداشتند زنان بیشمار حرمسراهای آنان شهره خاص و عام بود.
عمده جمعیت زنان حرمسرا به ناز و نعمت میزیستند و خود را به سلاح حیله و تزویر و فنون دلربایی و ... میآراستند تا با مهیا ساختن بساط لذت و شهوت شاه به اهداف و خواست خود برسند گو این که بخش اعظم این زنان جز به فتنهانگیزی و دلفریبی نمیاندیشیدند و با حسادت کاری جز رقابت در ربودن دل شاه نداشتند که «در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد» اما از میان خیل بیشمارشان بودند کسانی که در امر سیاست دخالت داشتند و یا دست به عمران و آبادی میزدند و در برخی فعالیتهای اجتماعی خودی نشان میدادند و یا به دریای علم و هنر غوطه میخوردند و به آوای خوش روحانی دل میسپردند.