یافتن نیکو است / جستن نیکوتر است / ادوارد هریو
بر اثر کشفیّات حدود یک صد سال اخیر که توسط باستانشناسان در گستره وسیع تهران صورت گرفته، پیشینه تمدنی ساکنان این ناحیه به 9 هزار سال قبل میرسد. در تپههای ازبکی کوموش تپه، جیران تپه، مارال تپه، یان تپه، دوشان تپه و تپه تختگاه در غرب تهران در منطقه ساوجبلاغ، آثار ارزشمندی با قدمت 9 هزار سال کشف شده است.
در چشمه علی ری، آثاری از زندگی مردمانی که هشت هزار سال پیش در آن ناحیه میزیستند، به دست آمده است.
در مارس 1900 میلادی، ارنست آملیوس رنی (Ernest Amelius Rennie) دبیر سفارت انگلیس در ایران از یکی از تپههای قلهک نزدیک باغ اقامتگاه انگلیس، مجموعهای متشکل از هفت پارچه ظرف سفالی و سه شیء مفرغی کشف و پنهانی از ایران خارج کرد و در سال 1901 میلادی، آنها را به موزه لندن تحویل داد. این اشیاء به ایرانیان هزاران سال پیش تعلق دارد.
بعدها کشفیات دیگر در تپه قیطریه، دروس، چندار، خوروین، خجیر، تهرانپارس، خیابان بوستان پاسداران یا شهر جدید پردیس و ... کشف شد. که حاصل زحمات باستانشناسان ایرانی و اروپایی نظیر واندانبرگ (Vanden Berghe)، یانگ (young) کریمر (Kramer) و ... است.
کشفیات و بررسیهای باستانشناسان همه بر این واقعیت پای میفشارند که گستره تهران با قابلیتهای فراوانی که داشته، از هزاران سال پیش مهد تمدن بوده و با آگاهی و اطلاعاتی که فعلا ً به دست داریم، این پهنه پس از لرستان و مناطق زاگرس جزو کهنترین مناطق مسکونی در ایرانزمین به شمار میرود.
شهر ری که از قدیمیترین شهرهای عالم است و در قدمت و پیشینه با بابل و نینوا در بینالنهرین پهلو میزند و نامش در تورات و بسیاری از کتب و منابع کهن یاد شده در این خطه از خاک ایران زمین، پا به عرصه وجود نهاد و در همین پهنه گسترش و توسعه یافت. راه ابریشم، که از دویست سال پیش از میلاد به مدت دو هزار سال شرق را به غرب پیوست، از کنار ری میگذشت.
این مطلب به بررسی اجمالی حوادث چند قرن میانی از حمله مغول تا شروع قاجاریه که در این گستره رخ داده اختصاص دارد. حوادث و وقایعی که سبب سقوط و انحطاط شهری به قدمت و عظمت ری و ظهور تهران در عرصه پایتختی کهن سرزمین ایران شد.
حمله ویرانگرانه مغول در سال 617 قمری، ضربه مهلکی بود، بر پیکر شهر ری. در این حادثه ابنیه شهر، خساراتی فراوان دید و بسیاری از ساکنانش کشته شدند. نجمالدین دایه رازی در «مرصادالعباد» نوشته است:
«هفتصد هزار آدمی کشته و اسیر گشتند زنان بسیاری اسیر شدند و خردسالان فراوانی به بردگی برده شدند و گروهی از شهر فرار نمودند. که تعدادی از آنها به آبادی تهران آمدند و ساکن گشتند.»
در مدت کوتاهی باز هم حمله مغول تکرار شد. شهر ری در طول حیات خود بارها مورد حمله و خرابی دشمنان و آسیب زلزله واقع شده بود، اما این بار قوم خونریز مغول صدمات جبرانناپذیری بدان وارد کرد. گو این که پس از گذشت روزهای پر التهاب و فروکش نمودن اثرات جنگ دوباره حیات نیمه جانی در شهر آغاز شد، ولی شهر ری دیگر از سنگینی این فاجعه کمر راست نکرد. این فاجعه هرچند شهر ری را در ورطه هلاکت و انحطاط انداخت، تهران را هم به راهی کشاند که منتهی به پایتختی آن شد. ورود اهالی ری، به تهران و انتقال دانش و آگاهی ایشان در زمینههای شهروندی، خانهسازی، تجارت و ... به ساکنین آبادی تهران، از یک سوی و پدیدن آمدن شرایطی مناسب بر اثر پیدا شدن خلاء نبود مرکز خرید و فروش کالا و زمینههایی دیگر در این پهنه از دیگر سوی، آبادی تهران را در مسیر رشد و توسعه قرار داد. لهجه تهرانی که صورت دگرگون شده زبان مردم ری است، تأثیر مهاجرین ری به تهران را در ایجاد تحولات بیشتر آشکار میکند.
چنگیز پس از سالها جنگ و خونریزی به سال 624 قمری، درگذشت و از این پس شعبهای از چنگیزیان با نام ایلخانان که مطیع «قاآن» بودند، حکومت ایران را بدست گرفتند.
در سال 782 قمری، ایران باز هم با هجوم تیمور مواجه شد. ری در این زمان بسیار کوچکتر و کم جمعیتتر از زمانی بود که مغولان بدان حمله کردند.
امیرتیمور در سال 786 قمری، ری را بدون هیچ مقاومت به اختیار گرفت و بدین ترتیب گستره تهران و مناطق کوهستانی دماوند، قلعه فیروزکوه و اطراف آن تحت حکومت وی در آمد. در سال 806 قمری، (1404 میلادی) کلاویخو (Clavijo) سفیر پادشاه اسپانیا با همراهان برای حضوریابی امیرتیمور عازم دشت لار شدند. در این سفر کلاویخو و همراهان به تهران وارد شدند و مورد پذیرایی خان تهران بابا شیخ که از طرف امیرتیمور مأمور پذیرایی بود، قرار گرفتند و فردای آن روز، تهران را به قصد لار ترک کردند. خانه بزرگ خان در تهران محل اقامت ایشان بود. همان خانهای که بعدها محل ارگ سلطانی (کاخ گلستان و ...) شد.
هفت تن از همراهان کلاویخو در لار مریض شدند که برای استراحت و بهبودی به تهران مراجعت کردند.
از ماجرای سفر کلاویخو چند نکته استنباط میشود. نخست آن که در این زمان دیگر ری، دارای اهمیتی به اندازه تهران نیست، که بتواند، پذیرای مهمانان امیرتیمور باشد. دیگر آن که تهران صاحب کاخ یا خانهای آنقدر بزرگ که دستکم، در حد و اندازه پذیرایی شاهانه و نیز از سوی دیگر در منطقه صاحب اهمیت و امکانات بیشتری در مقابل ری و ورامین بود، تا برای معالجه و استراحت بیماران اسپانیایی، تهران در این میان برگزیده شد.
بنابراین میتوان گفت، آبادی تهران در شروع قرن نهم، گامهای توسعه و پیشرفت را نسبت به گذشته بلندتر و شتابانتر برداشت.
کما این که در ادامه همین تحولات بقاع امامزادههای تهران بنا شد:
- امامزاده سید اسماعیل مربوط سال 886 قمری است.
- امامزاده یحیی مربوط به سال 895 قمری است.
- امامزاده زید مربوط به سال 902 قمری است.
- امامزاده سید ناصرالدین مربوط به سال 993 قمری است.
در اواخر قرن نهم قراقویونلوها و آققویونلوها به حکمرانی تیموریان در عراق، آذربایجان ... از جمله ری خاتمه دادند. از اوایل قرن هفتم و بروز فاجعه مغول که سقوط ری آغاز شد، هرگز عوامل و اسباب رونق دوباره این شهر عظیم فراهم نیامد و در این رهگذر، خرابی ری را اختلاف شدید مذهبی و نزاع طولانی و ادامهدار، مزید بر علت شد. به طوری که با گذشت قرون نه و ده تنها شعلههای فروغ آن شهر عظیم نیز به خاموشی گرایید و سرانجام این شهر پر آوازه و کهنسال سقوط کرد و از میان رفت، بدانگونه که در اوایل قرن یازدهم نام ری در این گستره نامدار فقط آبادی خردی را تداعی میکرد نه بیشتر.
از این تاریخ به بعد دیگر نام ری را هرگز به عنوان شهر در هیچ یک از منابع تاریخی نمیبینیم.
به استناد «لبالتواریخ » و «تاریخ جهانآرا»، در اوایل قرن دهم شاه اسماعیل صفوی پس از به اختیار گرفتن آذربایجان به ری آمد و آنجا و قلعه فیروزکوه را به تصرف در آورد.
نویسنده «حبیبالسیر» مینویسد:
شاه اسماعیل در سال 924 قمری، در ری بیمار گشت و پس از چند روز بهبودی حاصل نمود.
پس از در گذشت شاه اسماعیل پسرش شاه تهماسب، به سال 943 قمری، به ری آمد. این زمان ری، هیچگونه نشانی از آبادانی و شهریت نداشت و در مقابل آن تهران در این عهد به شهرت و اعتباری در خور توجه، دست یافته بود، به طوری که سال 944 قمری، شاه تهماسب به تهران وارد شد. وی در سال 961 قمری، فرمان داد، گرداگرد تهران حصاری با 114 برج به تعداد سورههای قرآن بنا کردند. امین احمد رازی در «هفت اقلیم» مینویسد:
از این زمان تهران، شهرت یافت.
سوای حصار، داخل تهران هم در این دوران بناهایی احداث شد. خواهر شاه، مدرسه، حمام، تکیه در محله چالمیدان ساخت که همگی با نام «خانم» شهرت یافت.
شاه تهماسب، در دوران پادشاهیاش هر از چندگاهی که به زیارت امامزاده حمزه در جوار حضرت عبدالعظیم و یا به شکار در اطراف تهران میآمد. در شهر تهران اقامت و استراحت میکرد. منطقه قرق شده خجیر و سرخه حصار، که به وجه معجزهآسایی تا کنون از گزند خانهسازی مصون ماندهاند، از یادگارهای شکارگاههای سلطنتی آن عهد است. در حقیقت این مناطق کهنترین شکارگاههای سلطنتی تهران به شمار میرود.
این زمان، تهران دیگر نامی آشنا در حکومت صفویه بود. به سال 985 قمری، سلطان حسین میرزا فرزند محمد شاه خدابنده به دستور شاه اسماعیل ثانی در تهران به قتل رسید.
اعتمادالسلطنه در «مرآتالبلدان» مینویسد:
شاه عباس در سال 995 قمری پدرش را که قبلاً در تهران زندانی کرده بود، در این شهر فرا خواند و مورد بزرگداشت قرار داد.
شاه عباس باز هم به تهران آمد. به سال 996 قمری، که به قصد دفع ازبکها عازم خراسان بود، وارد تهران شد، ولی این بار در این شهر بیمار گشت و پس از بهبودی، جمله معروفش را به زبان راند: «لعنت بر کسی که از خارج به تهران وارد شود و شب در این شهر بماند.»
شاه عباس، در تهران فرمان داد. تا چهار باغ را پی افکندند جاییکه بعدها «ارگ سلطانی» نام گرفت و چنارهای فراوانی که بعدها به چنارهای عباسی شهرت یافت، غرس نمودند.
نکته مهمی که باید در اینجا به ذکر آن اشاره شود، درباره درختان چنار عباسی است، پیترو دلاواله (Della Valle) سیاح ایتالیایی که در سال 1038 قمری، هنگام ورود شاه عباس به تهران همراه ایشان بوده، مینویسد:
در تهران چنارهایی مشاهده شد، که قطر آن به اندازه حلقهایست که دو مرد دستهای خود را گرفته و حلقه کنند. بنابراین قول، آن چنارها باید درآن زمان دویست سیصد ساله بوده و به قرون قبل مثلاً دوره باباشیخ، خان تهران در دوره تیموری یا حتی جلوتر تعلق داشته باشند. از آنچه گذشت توان دانست همه چنارهایی که در ارگ وجود داشته و دارد، مربوط به دوره شاه عباس نیست. بلکه قدیمیتر نیز در میان آنها بوده است. این نکته از آن جهت یاد شد که، برخی از مورخان به اشتباه همه چنارهای ارگ سلطنتی را چنارهای غرس شده شاه عباس میدانند.
شاه عباس، نخستین پادشاهی است، که بیگلربیگی برای تهران و بلوکات آن تا فیروزکوه معین کرد / مرآت البلدان، ص40.
و این عمل نیز یکی از اسباب اعتبار و رشد و توسعه تهران شد. تهران در این زمان به سرعت در حال، توسعه و رشد و کسب اعتبارش کاملاً قابل رصد بود. به طوریکه، در گذار آن از روستایی به شهریت هر کسی پوشیده نیست.
سرتوماس هربرت انگلیسی (Herbert) ده سال بعد از دلاواله تهران را دیده، مینویسد:
«این شهر سه هزار خانه دارد. زیباترینشان خانه خان و بازار است، ولی هیچکدام قابل تحسین نیست.»
فازغ از میزان صحت و سقم آمار اعلام شده هربرت، اظهار نظر وی، اهمیت یافتن تهران را در مقابل سرعت یافتن خرابی شهر ری بیشتر آشکار میکند.
تاورنیه فرانسوی (Tavernier) هم به سبب اهمیت یافتن تهران، آن را از یاد نبرده و این شهر را در سال 1074 قمری، شهری متوسط که هیچ چیز قابل ملاحظهای ندارد، توصیف کرده است.
شاه سلیمان صفوی (1109-1078 قمری)، در جایی که بعدها ارگ سلطنتی تهران شد، قصری بنا کرد، همان قصری که بعدها سفیر عثمانی در آن پذیرایی شد.
بنا بر قول سانسون (Sanson) در اواخر دوره صفوی، تهران دیگر از شهرت و اعتبار شایستهای در میان شهرهای ایران بر خوردار بود، به طوری که بنابر قول ایشان، در عهد آخرین پادشاهان صفوی، بعضی اوقات تهران مقر موقتی دربار شد. در دوره صفویه مسجد جامع، مدرسه رضاییه، مدرسه حکیم باشی، مدرسه محمودیه، مدرسه چال حصار، مدرسه چال، مدرسه امامزاده زید، موقوفات چهارده معصوم، قنات مهرگرد و قنات سنگلج بر پا و مرمت شد.
شاه سلطان حسین صفوی، به سال 1135 قمری، بدان هنگام که محمود افغان، در نواحی مختلف ایران قدرتنمایی میکرد، به تهران پناه آورده بود.
بنابر نوشته اعتمادالسلطنه در «مرآتالبلدان» شاه سلطان حسین سفیر عثمانی را در همین عصر در تهران در عمارت چهار باغ به حضور پذیرفت.
افاغنه در سال 1135 قمری، وارد تهران شدند و خرابی زدند و در مدت توقف خود جهت دفاع و یا فرار در مقابل احتمال شورش و حمله تهرانیان، حصار ارگ را بنا کردند و دروازه شمالی آن را با نام «اسدالدوله» که بعدها «دروازه دولت» نام گرفت، احداث نمودند.
تهران هم مانند دیگر نقاط ایران باروی کار آمدن نادر و پیدایی حکومتی مقتدر به آرامش نسبی دست یافت. نادرشاه چندین بار به تهران آمد. وی به سال 1154 قمری، که مورد سوء قصد قرار گرفت، پسرش رضاقلیمیرزا را در تهران گذاشت و اداره شهر بدو سپرد. تهران در عهد افشاریه هم روز به روز براهمیت و اعتبارش افزوده گشت و راه رشد و توسعه را پیمود. نادر به جامعه یهود محبت و توجه داشت و به خواست او علمای یهود زبور حضرت داود را به فارسی ترجمه کردند. این کار در تهران انجام گرفت. به سال 1158 قمری، (1745میلادی) ورود یهودیان به تهران سبب تأسیس جامعه یهود، در تهران شد. محله یهودیها بیرون از محدوده مسکونی آن زمان در محله عودلاجان بود. نادر افکار خاصی داشت، از علما و مجتهدان ایران برای تأسیس ملت جدید دعوت کرد، آنان در تهران گرد آمدند و جلساتی تشکیل نتیجهای حاصل نشد. نادر عمل مجنونانه کور کردن رضاقلی پسرش را هم در تهران به اجرا در آورد.
پس از نادر تهران، دوباره دچار مشکل شد، الهیارخان ازبک از لاهور به فارس رفت، بعد به کاشان رسید و آنجا را ویران نمود و به تهران آمد و «عمارت عالیه آن را خراب و بی آبوتاب نمود و منار مدرسه آن را از نیمه بینداخت» ولی نتوانست ارگ را تصرف نماید.
در سال 1171 قمری، محمد حسن خان قاجار پدر آقامحمدخان که رییس قبیله قاجار بود، پس از کشته شدن نادر از مخفیگاه بیرون آمد و برای از میان برداشتن کریمخانزند به فارس رفت. وقتی از تعقیب او نتیجهای نگرفت، از اصفهان به تهران آمد، ولی در بازگشت سپاهش منهزم شد. وقتی به مازندران محل استقرار قبیلهاش رسید، 14 تن همراهش بیش نبودند.
کریمخان، پس از کسب آگاهی از پراکنده شدن سپاه گرد آورده محمد حسن خان قاجار، از طریق اصفهان به تهران آمد و در فکر مقابله با دشمن سرسخت خود بود، که محمد حسن خان به دست فردی کشته شد و سرش را نزد کریمخان، به تهران آوردند و او حالا که خیالش از جانب دشمن راحت شده بود، فرمان داد، سر محمد حسن خان را با گلاب شستند و در حضرت عبدالعظیم دفن کردند و بدین ترتیب در سال 1172 قمری، کریمخان پادشاهی ایرانزمین را به استقلال به دست آورد. وی خواهر محمد حسن خان را به نکاح خود در آورد، و آقامحمدخان و حسینخان جهانسوز پسران او را تحت نظر و مراقبت به دربارش خواند.
در بسیاری از منابع از آن جمله «مراتالبلدان»، «تاریخ قاجار»، «ناسخالتواریخ»، «روضة الصفا» و ... آمده که کریمخان در دیوانخانه تهران بر اریکه سلطنت تکیه زد. بدین ترتیب تهران برای نخستین بار تختگاه پادشاه ایرانزمین شد.
کریمخان در سال 1173 قمری، فرمان داد، عمارت شاهی و دیوانخانه بزرگ و حرمخانه در ارگ سلطنتی ساختند.
دیگر همه چیز برای پایتختی تهران فراهم شده بود و کریمخان بنا داشت که پایتختی این شهر را اعلام نماید، که تقدیر چنین نخواست و در سال 1176 قمری، وی از پایتختی تهران کلا ً منصرف شد و به فارس و شیراز نزدیک محل استقرار ایل زند رفت.
کریمخان، هنگام خروج از تهران غفورخان زند را حاکم تهران نمود و شهر را بدو سپرد. در سال 1193 قمری، کریمخان در شیراز درگذشت و آقامحمدخان که در دربار او تحت نظر بود، با کمک عمهاش زن کریمخان از شیراز گریخت و خود را به مازندران به ایل قاجار رساند. او پس از گرد آوردن سپاهی از قاجاریان و برخی از گروههای مخالف زند نظیر اعراب ساکن ورامین که پیشتر به فرمان نادرشاه، از شیراز به ورامین کوچانده شده بودند، به جنگ با بازماندگان زندیه پرداخت.
آقامحمدخان، در سال 1196 قمری، برادرش علیقلیخان را برای تصرف تهران به جنگ با غفورخان فرستاد، که موفق نشد. غفورخان چون میدانست، آقامحمدخان باز هم حمله خواهد کرد، از علیمرادخان زند کمک خواست، و او رمضانخان را به کمک وی فرستاد.
بار دیگر آقامحمدخان برادر دیگرش جعفرقلیخان را به تصرف تهران گسیل کرد. او هم نتوانست قلعه تهران را بگشاید.
به سال 1197 قمری، آقامحمدخان خود با سپاهش به تهران حمله برد، لیکن باز موفقیت از آن غفورخان بود. در این اوان بر اثر گرسنگی و کم غذایی حاصل از محاصره قاجاریان و وبا بر تهرانیها وارد آمد و بسیاری را فرا گرفت. بر سپاه خان قجر هم این بلا وارد شد. برخی از سربازان بر اثر بیماری «وبا» از پای درآمدند. بنابراین آقامحمدخان ناگزیر شد، تهران را ترک کند. ولی حکم تقدیر بر این بود، که او پادشاه گردد، بر این اساس غفورخان، که سخت از تهران دفاع مینمود، بر اثر «وبا» بیمار شد و سرانجام درگذشت و محمدخان زند مأمور ایالت تهران شد / مرآتالبلدان.
آقامحمدخان، بار دیگر به سال 1199 قمری، به تهران حملهور شد. در این سال علیمرادخان زند دشمن سرسخت آقامحمدخان هم از دنیا رفت و سرانجام تغییرات و حوادث پیش آمده همه به نفع آقامحمدخان تمام شد و او توانست تهران را تصرف کند. محمد خان حاکم شهر و بسیاری از بزرگان شهر را گردن زد و تهرانیان را سخت مجازات نمود و دمار از روزگارشان برآورد.
آقامحمدخان، پس از دوازده سال جنگ و گریز، با سرداران خاندان زند و از میان برداشتن یک به یک آنها و کشتن و یا مطیع کردن دیگر مدعیان، که برادرانش نیز در شمار آنان بودند، بالاخره در نوروز 1200 قمری در شهر تهران ، طی جشنی بر اریکه سلطنت ایران تکیه زد. در این مراسم به رسم معمول به نامش خطبه خواندند و سکه زدند و سرانجام «تهران» فرزند کم سن و سال این گستره پیر ایران مرکز حکومت گردید و این چنین تهران پایتخت شد. تهرانی که درحمله مغول روستایی بیش نبود و بر اثر تغییرات حاصل آمده از این حمله ظرف پنج قرن فاصله روستایی تا پایتختی را پیمود.
آقامحمدخان بدین ترتیب آرزوی دیرینه ایل قاجار را برای پادشاهی ایرانزمین، که پس از صفویه آن را حق خود میدانستند، جامه عمل پوشاند، به همین دلیل پس از فتحعلیخان جدش و محمدحسنخان پدرش و حسینخان جهانسوز بردارش چهارمین پادشاه قاجار خطاب کرد و بدین ترتیب شهر «ری» با آن قدمت و عظمت از میان رفت و دهی جوان چون «تهران» برجای او تکیه زد و این حقیقت بار دیگر تکرار شد، تنها اوست که باقیست. «چنین است رسم سرای سپنج»