سر شب به سر فکر تاراج داشت / سحر گه نه تن سر نه سر تاج داشت
از ماجراهایی که مدتها در تهران سینه به سینه مردم میگشت و کهنه و فراموش نمیشد، داستان کشته شدن ایشپختر سردار روس و آوردن سر او به تهران بود. سیسیانف شهرت فارسی پاول دمیتریویچ تسیتسیانف (1806-1754) است. ماجرا از این قرار است:
در طول تاریخ، ایران وسیع همیشه مورد حسد و طمع و البته هراس همسایگان بوده است. با کشته شدن آقامحمدخان آخرین پادشاه قدرتمند ایران و با به هم ریخته شدن شیرازه حکومت او گو اینکه باباخان ولیعهد او توانست به پادشاهی برسد، همسایگان به جان شیر پیر افتادند و از غرب، شرق، شمال و جنوب به این سرزمین تاختند و در این میان، روسیه که بیش و کم از نزدیکی با اروپا و تحولات صنعتی جدید و ثروت بهرهمند بود، بیش از دیگران برای تصرف گوشههایی از خاک ایران بیقراری میکرد.
روسیه شرایط را مناسب دید و با خریدن برخی حکام خودفروخته و خائن به وطن که همیشه در تاریخ حاضرند به شهرهای قفقاز و گرجستان رخنه کرد. چند سالی طول کشید تا به زدوخورد گذشت. پارهای از شهرها را به تصرف درآورد. گرجستان را ضمیمه خاک خود نمود و هر جا وطنپرستان پای پس نمینهادند میکشت و ویران میکرد. مردم گنجه همشهریان شاعر نامدار ایران زمین حکیم نظامی که شیعی نیز بودند، بیش از دیگران برابر این سپاه خونخوار ایستادند و بیشتر کشته شدند. سپاهی را که به قتل عام مردم گنجه دست زد، سیسیانف فرماندهی میکرد. او برای درگیر کردن دولت ایران چند کشتی از قوای خود را به رشت و بندرانزلی فرستاد. در مجلد سوم منتظم ناصری مدت قتل عام اهالی گنجه سه روز و در جلد نهم روضهالصفا سه ساعت ثبت شده است. سیسیانف علاوه بر این فرماندهی سمت بازرسی کل ارتش روسیه را داشت. به همین خاطر روسها او را اینسپکتور (= بازرس) میگفتند که برگرفته از کلمه انسپکتور (Inspector) فرانسه است.
در آن وقت این سردار روس بخاطر جنگ و کشتار در شهرها ی شمالی میان ایرانیان بسیار شهرت یافته بود. ایرانیها (مردم قفقاز و آذربایجان) او را ایش پختر یا اشپختر که تحریف شده اینسپکتور است، میگفتند. با ظلمی که ایش پختر بر ایرانیان روا میداشت و سستی حکومت مرکزی ایران برابر قوای روس هیچ گریزی برای مردم ایران نمانده بود. سیسیانف بلای آسمانی شده بود، مردم جز دعا بر آن مظلمان و نفرین بر این ستمکار قهار کاری به دست نداشتند، تا اینکه به سال 1220 قمری ناگهان خبری همه جا را فرا گرفت سر ایشپختر در تهران است. اول باور نمیکردند خشکشان زد ولی سرانجام شادمانه فهمیدند که خبر حقیقت دارد.
گوشزد این نکته بجاست، روزی که حکام گرجستان و نواحی قفقاز سر از فرمان حکومت تهران پیچیدند، آقامحمدخان خود با سپاهیانش به آن نواحی تاخت و با اینکه آب رودخانه را به صحرا بسته بودند و بسیار آزارش دادند. او شب و روز چکمه از پای در نیاورد، تا بر آن نواحی مستولی گشت. زمانی هم که پادشاه گرجستان از پادشاه روس کمک میطلبید، پاسخ شنید چون پای آقامحمدخان در میان است، جرات مقابله با وی را نداریم.
اعتمادالسلطنه در صفحه 612 مرآتالبلدان، مینویسد:
در اواسط سال1220 قمری سر ایشپختر سردار روس را ابراهیمخان بنیعم حسینقلیخان حاکم بادکوبه به تهران آورد.
«... گیورگی حاکم گرجستان در ماه شعبان 1215 قمری درگذشت و دو ماه بعد روسیه رسما گرجستان را ضمیمه کشور خود کرد. الکساندر برادر گیورگی که از عهده سیسیانف بر نمیآمد به دربار ایران پناهنده شد.
سیسیانف تنها به تسخیر گرجستان قناعت نکرد و گنجه و شوشی را هم متصرف شد. / تاریخ ایران زمین، ص329.
چون جنگ بالا گرفت ... بزرگان دربار از فتحعلی شاه خواستند برای نابودی سیسیانف از مولانا حاج میرزا محمد اخباری نیشابوری که عالمی خردمند و در تسخیر ارواح طاهره و خبیثه و علم اعداد و طلسمات استاد بود کمک بگیرد ... شاه از او کمک خواست ... حاجی پس از لحظهای تفکر چهل روز مهلت خواست تا سر ایشپختر را در حضور فتحعلی شاه حاضر کند ... حاجی پس از خروج از دربار یکسره به شهر ری رفته و در بقعه شاهزاده عبدالعظیم به زاویه رفت و تصویر مردی را به قصد ایشپختر بر دیوار زاویه رسم کرد و خود نشست و آن ذکری که میدانست به کار بست ... به هر تقدیر روز چهلم فرا رسید و حاجی کاردی را بر سینه آن نقش بر دیوار فرو کوفت و بیرون آمد و گفت؛ الان ایشپختر کشته شد ... چند روز بعد معلوم شد همان وقت که حاجی گفته بود او کشته شده است .../ تاریخ تهران (بلاغی)، ج1، ص118 نقل در تهران به روایت تاریخ.