چون باز سفید در شکاریم همه / با نفس، هوای یار داریم همه / ابوسعید ابوالخیر
در مطلب پیش گفتیم، گستره تهران، که در جنوب کوههای شمیران و رشته کوه البرز قرار دارد، از گذشتههای بسیار دور، یعنی بیش از 9 هزار سال قبل محل سکنای ایرانیان اعم از آریاییان یا قبایل پیش از آنها بوده است و علت آن هم وجود آب و خاک فراوان همراه با خورشید تابان بوده، که این همه خود سبب وجود گیاهان و جانوران فراوان در این خطه از سرزمین مان شده است. بنابراین سابقه شکار حیوانات به وسیله انسان در این منطقه برابر است با پیشینه سکونت او در این محل، یعنی میتوان گفت این پهنه از هزاران سال پیش شکارگاه ایرانیان بوده است، ولی سن و سال شکارگاههای سلطنتی در قیاس با این پیشینه بسیار کم و برابر است، با سابقه پایتختی تهران که مطابق است با شروع حکومت قاجاریان، یعنی کمی بیش از 200 سال.هر چند در دوره سلطنت بخصوص شاه تهماسب، گستره تهران از آن جمله منطقه خجیر و اطراف آن به عنوان شکار گاه سلطنتی سابقه دارد.
در عصر قاجاریه تمامی اطراف تهران یعنی پهنه جنوبی کوههای شمیران شکارگاههای سلطنتی محسوب شد و در قرق شاه بود و هیچ کس حق نداشت، در آنجا به شکار دست زند، مگر شخص پادشاه اجازه دهد، که این اتفاق گاه ممکن بود، برای عدهای خاص رخ دهد. دکتر فووریه طبیب ناصرالدین شاه در سفرنامهاش در این باره مینویسد:
«... با اجازه شاه به شکار در سلطنتآباد رفتیم ...»
سزاوار توجه خوانندگان عزیز است، بدان روزگار سلطنتآباد یعنی چهارراه پاسداران کنونی بیابان بود و انواع جانوران آنجا زندگی میکردند.
در دوران قاجاریه در شکارگاههای سلطنتی همچون امروز شکاربان برای حفاظت از شكارگاه وجود نداشت، زیرا با وجود کیفر اعدام که شاهان قجر به راحتی صادر میکردند، به طور قطع، نیاز به تعیین منصب شکاربانی نبوده است. یعنی کسی جرأت تخلف از این فرمان را نداشته است. قدمت شکارگاههای تهران بدیهی است، با شروع سلطنت و پادشاهی آقا محمدخان آغاز شده و قطع به یقین پیشتر از آن دوره نبوده است.
در سخن از شکارگاههای سلطنتی تهران باید گفت، تقریبا تمامی بیابانها و کوهستانهای اطراف پایتخت در قرق شاه بوده است، مگر جایی نظیر مسیر و حوالی حضرت عبدالعظیم که از یک سو آمد و شد مردم در آن زیاد بوده و شکار وجود نداشته و از دیگر سوی، حرمت امامزاده سبب میشده، تا در آن محیط شکار انجام نشود، والا دیگر نقاط حومه تهران از نزدیکترین نقطه تا دورترین محل در شمار شکارگاههای قجری بود و بطوری که نام اغلب آنها در متون تاریخی به عنوان شکارگاه درج گردیده است. فراموش نکنیم منظور از اطراف تهران آن روز، یعنی حصار صفوی و بعد حصار ناصری. بدین ترتیب مثلاً دوشانتپه، مسگرآباد، سلطنتآباد، سرخه حصار، قصر فیروزه، کن، ولنجک و ... که اکنون جزو شهر است، تا محلهای دورتر نظیرجاجرود، ورامین، کرج، شهرستانک، فیروز بهرام، کریمآباد و ... همه در شمار نواحی پیرامونی تهران و شکارگاه سلطنتی بوده است.
اسامی یاد شده بارها در کتب تاریخی قاجاری به عنوان شکارگاه اشاره رفته است. نظیر:
دکتر پولاک طبیب ناصرالدین شاه، در این باره مینویسد:
«در دوشان تپه در اثر شکار مکرر از میزان صید کاسته شده است ...»
و یا محمد غفاری اقبالالدوله در خاطرات خود مینویسد:
«هنگامی که مهمانی سر زده وارد میشد. میرشکار خود را برای شکار آهو به ولنجک میفرستادم هیچ وقت دست خالی برنمیگشت ...»
محمدحسن خان اعتمادالسلطنه هم از عزیمت ناصرالدین شاه به شکارگاههای آبادی کن و سولقان در «مرآت البلدان» یاد کرده است.
دکتر فووریه از شکار در سلطنتآباد که ناصرالدین شاه بدو اجازه داده بود سخن گفته است.
اینک مختصرا به علاقه شاهان به شکار در اطراف تهران اشاره میکنیم:
شاه تهماسب: همانگونه که میدانیم، در دوران صفویه تهران مملو از باغ و مزارع کشاورزی و بسیار خوش آب و هوا و مناسب برای توقف و استراحت شاهانه بود و همین طور این پهنه وسیع زیستگاه مناسب وحوش نیز بود. از این جهت یکی از مناسبترین محلها برای شکار سلاطین صفوی، از آن جمله شاه تهماسب بوده است. بنابراین شکار یکی از عواملی بود که او را به آمد و شد در تهران و در نهایت به صدور فرمان ساخت حصار این شهر ترغیب نمود.
در سخن از شكار در تهران به نظر صاحب کتاب «روح و ریحان»: تهران و مهران را ... شکارگاه خوشی بود.
آقا محمدخان: فعلا سندی در سخن از شکار آقا محمدخان در این حدود نداریم. البته این دور از واقعیت زندگی او هم نیست. زیرا به دوران کوتاه سلطنت وی تمامی به درگیری و سرکوب مخالفان و تثبیت تاج و تختش گذشت. اساساً آقا محمدخان فرصتی برای شکار نداشته، ضمن آنکه روحیه وی نیز سازگاری با این چنین تفریحات شاهانه (که لازمه آن آرامش فکر است) نداشته است.
فتحعلیشاه: به عکس موسس حکومت قاجار که مردی بسیار بی رحم، جدی و پر کار بود، فتحعلی شاه، برادرزاده وی از این صفات بیبهره بود. در همین دوران است، که بر اثر بی درایتی و بی کفایتی او و عواملی دیگر و بر اثر شکستهای ننگین از روسیه تزاری بخشهای مهمی از شمال ایران از مام وطن جدا گشت.
فتحعلی شاه دارای حرمسراهای متعددی بود، که پس از توقف طولانی در آنجا، گاه هوس شکار میکرد و به اطراف تهران برای شکار از شهر بیرون میرفت. جاجرود یکی از شکارگاههای مورد علاقه او در اطراف تهران است، که به سال 1213 قمری فرمان داد، بنای عمارت کاروانسرایی را در آنجا ساختند، تا وی هنگام عزیمت به شکار در آن حوالی توقفگاهی برای استراحت داشته باشد.
او سالی چند بار به شکار کبک و تیهو به آنجا میرفت.
محمدشاه: گو اینکه دوران سلطنت این پادشاه طولانی نبود و از طرفی سلامت کامل هم نداشت و بیمار بود. ولی گاهی شکار به عنوان یکی از سرگرمیهای او به شمار میرفته است.
او بارها به هنگام شکار از همان عمارت جاجرود، که فتحعلی شاه ساخته بود، استفاده کرد و حتی دستور داد، در سمت غربی دره، دیگر قصری مشتمل بر حرمخانه و دیوانخانه و حمام و باغ بسازند و برای ازدیاد شکار در آنجا و تنوع آن از خوزستان دراج آوردند و در جاجرود رها کردند. بعدها دراجها بومی شدند و زاد و ولد زیاد نمودند. و نیز از مازندران مرال، از خراسان و یزد گورخر آوردند و در جنگل جاجرود سر دادند.
ناصرالدینشاه: بیشترین متون تاریخی قاجاریه که در آنها از شکار شاهان، سخن گفته شده، مربوط به این پادشاه است.
ناصرالدین شاه طولانیترین و آرامترین دوران سلطنت را در سلسله قاجاریه داشت و به همین اعتبار، شکار در این دوران بسیار اهمیت یافت و شاید تقریبا تمامی اطراف تهران به شکارگاه سلطنتی اختصاص پیدا کرد و آیین و رسوم شکار در میان رجال بیش از گذشته توسعه و اعتبار یافت.
در «المآثر و الآثار» در سخن از عادت شکار ناصرالدین شاه به طور اغراق آمیز آمده: «... ناصرالدین شاه در تیراندازی یقینا اول شخص دنیا است، بسیار اتفاق افتاده از 1500 قدمی شکار زده و با هر یک لوله از تفنگ دولول در هوا بلدرچینی را انداخته و در کمانکشی و تیرکماناندازی، گنجشک را بارها هدف تیر ساخته، تقریبا 25 پلنگ و 30 خرس و زیاده از 2000 قوچ صید شست همایون شده است.»
معیرالممالک در «رجال عصر ناصری» مینویسد:
«... ناصرالدین شاه شنقار (پرنده شکاری) را برای دست آموز کردن، به تیمور میرزا سپرد و پس از مدتی که شنقار شکار آماده شد، تیمور میرزا، شاه را دعوت کرد، در کریمآباد و در جنوب تهران اردو زده شد و پرنده صید افکن آن روز هنرنماییها کرد.»
دکتر پولاک، طبیب ناصرالدین شاه که در اوایل دوره ناصری در ایران بوده نوشته است:
«... شاهی که فعلا بر سریر قدرت نشسته، سخت به شکار دلبسته است. وی اغلب به اطراف تهران و شهرری میرود ... بر فراز دوشان تپه، قصر کوچکی مختص شکار دارد ... مهمترین شکار شاه سالی یک بار در دره جاجرود، در اواخر دسامبر (اوایل دی ماه) است. در روزی معین چند توپ به عنوان علامت، آتش میشود و بلافاصله نیمی از سکنه آن ناحیه را تخلیه میکنند ... توقف در شکارگاه به طور متوسط یک هفته طول میکشد ...»
حکیمالممالک، طبیب شاه به تملق و چاپلوسی درباره شکار به شاه گفته است:
«... من 150 خانه سراغ دارم، روزی که شما پلنگ زدید، برای شما اسفند دود کردند.»
با کشته شدن ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی، دوره آقایی و سروری شاهانه قجریان نیز به پایان رسید، در اواخر قاجاریه خزانه کشور تهی گشت و از سالهای آخرین حکومت مظفرالدین شاه و تمامی دوران پادشاهی محمدعلی شاه و اوایل حکومت احمدشاه مبارزات آزادیخواهان با حکومت قاجار ادامه داشت و در انتهای این دوران جنگ جهانی اول پیش آمد و حوادث دیگری که باعث شد، شکار سلطنتی با آن کوکبه و تشریفات دوره ناصری، دیگر انجام نگردد. گو اینکه شکار در میان برخی از رجال، در همین دوران هوا خواهانی داشت و حتی نوشتهاند، که احمد شاه نیز به شکار علاقهمند بود، لیکن در دوران سلطنت سه پادشاه پایانی سلسله قاجار از مراسم برگزاری شکار شاهانه سندی مشاهده نشد.
از رجال قاجار، افرادی که در شکار شهرت بیشتری دارند، میتوان تیمور میرزا حسامالدوله پسر فرمانفرما و نوه فتحعلیشاه و دو پسرش عالم شاه میرزا و مسرورالسلطنه و نیز مستوفیالممالک، معیرالممالک و اقبالالدوله کاشی را نام برد.