ضربالمثل، بخش مهمی را در زبان فارسی تشکیل میدهد، نقشی که در تداول عام و خاص در خور توجه و تامل است. نقشی که هرچند شاخهای بر بدنه تناور زبان و ادب پارسی بشمار میرود، اما شاخهای نیست، که بتوان آنرا نادیده انگاشت، زیرا که مثل تنها به کمک نغزی سخن نیاید، بلکه اغلب محور فهم کلام شود. مثل و یا متل سخن کوتاه و خوشسیمایی است، که به سرعت در لوح حافظه مینشیند و با معانی حکیمانه و ادیبانه، مفهومی دلنشین دارد. مثل در مجموع بیانگر سطح دانش، معرفت و حکمت یک جامعه و نماینده مکتب اجتماع مردم آن است. مثل در میان همه ملل عالم بیش و کم جایگاهی قابل توجه و اهمیت دارد.
برگزیدن دستهای از ضربالمثلها از میان آنچه در زبان پارسی رایج است با عنوان ضربالمثلهای «تهرانی» شاید براستی ادعای صائبی نباشد، زیرا که تهران بعد از پایتختی دیگر موطن فقط تهرانیها نبود، بلکه اگر حضور فرنگیها و تاثیر آنان را در گفتار و رفتار ساکنان این شهر نادیده بگیریم (که نمیتوانیم) هرگز نمیتوان مرزی در آمیختگی گفتار مردمی که از سراسر ولایات ایران زمین در این شهر گرد آمده و ساکن شدهاند، با تهرانیهای اصیل مشخص نمود.
تازه اگر چنین فرض کنیم باید آن اصالت را تعریف و معین شود، که اصالت تهرانیها پیش از پایتختی، کدام است؟ در صورتیکه اگر منظور از اصالت، هویت ثابت فرهنگی و مبنای مستقل و معینی از حیث نژادشناسی باشد، به سبب کوچکی و کم شماری ساکنان آن زمان تهران و در میان نبودن سندی بر این مدعی، کسی چنین ادعایی را ندارد و لی آنچه قابل اثبات و دفاع است، اینکه قبل از پایتختی، تهرانیها دارای لهجهای خاص بودهاند، که ملحم از لهجه ساکنان آبادیهای گستره تهران و بخصوص ناحیه البرز بوده است. این لهجه را در شعر ملاسحری شاعر قرون گذشته و یا شعرای تهرانی عصر صفوی که آثاری از آنها باقیست، میتوان جست.
باز هم میگوییم، بیان «ضربالمثلهای تهرانی» ادعای درستی نیست، هر چند نویسنده پرکار و قابل احترامی چون مرحوم جعفر شهری ادعا کرده باشد، آنها را در کتاب «ضربالمثلهای تهرانی» گردآورده است. علاوه بر آنچه که گذشت، باید این نکته نیز به دلایل رد این ادعا اضافه شود، شهری زمانی در تهران زیسته، که از پایتختی این شهر بیش از صد و اندی سال گذشته بود، بنابراین:
او در تهران با لهجهای آشنا شده و سخن گفته، که این لهجه در این مدت با دیگر زبانها و لهجههای ایرانی در آمیخته بود (محله باجمانلوها، محله کاشانیها، محله قمیها، محله ارامنه، محله یهودیان و ... نمایانگر بخشی از مهاجرین ساکن تهران در عصر قاجاریهاند. در صورتیکه اهالی فراهان و تفرش و آشتیان تا پایان دوره ناصری با در دست داشتن مقامات صدارت و مستوفیگری و غیره و استقرار در دربار قجر، لهجه تهرانی را کاملا تحت نفوذ و سیطره خود در آورده بودند و از آغاز سلطنت مظفرالدین شاه به بعد دربار قجر را همراهان ترک زبان دوران ولیعهدی این پادشاه اشغال کردند و از همین روست، بخشی از کلمات ترکی را که یادگار آن دوره است، هنوز در محاوره تهرانیها میتوان جست.
از نوشتههای وی (شهری) و کلماتی که بکار برده است، چنین بر میآید، اگر خود، متولد تهران بوده باشد، پدر یا مادر مرحوم شهری از منطقه فراهان و تفرش بودهاند. بنابراین آنچه او دانسته، متاثر از لهجه آن نواحی نیز بوده است.
نکته دیگر و قابل تامل اینکه ضربالمثلهایی که ایشان بر گزیدهاند، همان مثلهای مشترک زبان فارسی است، که در سراسر ایران بیش و کم بدانها برمیخوریم و یا اشعار بزرگان ادب این سرزمین چون فردوسی، سعدی، حافظ و ... است، که در تمامی شهرها کار برد دارد.
از همه مهمتر سندی بر مالکیت تهرانیها بر آن ضربالمثلها معرفی نشده است.
با این وصف در این بخش سعی داریم، دستهای از مثلهای فارسی را که تا حدودی بتوان منسوب به تهران دانست، از میان برگهای تاریخ این شهر و البته اثر قلم جعفر شهری، برگزینیم و شرحی بر آنها بیاوریم:
آب از آب تکان نمیخوره / اوضاع آرام است، و آبستن هیچ حادثهای نیست.
از اونجا رونده و از اینجا مونده / هر دو راهی که پیش تر، امید بدان میرفت، به بن بست رسیده، یاس و ناامیدی حاصل از تصمیم غلط.
بخیه صد تا یه غاز زدن / غازی بیکی سکهای مسی بود، که در اوایل قاجاریه رواج داشت. با گذشت زمان و تنزل ارزش پول در دوره قجر، این سکه مسی بسیار بیارزش شد. بعدها بر اثر کثرت استعمال سکه غازی بیکی را به تخفیف غازی بیک و غازی و در نهایت به غاز خلاصه کردند. از این روی در تداول عامه هر چیز کم بها و کمارزشی را به غاز میسنجیدند. بنابراین نظیر این، مثلهای فراوانی میتوان یافت، که از سکه غاز در آن استفاده شده است. برای آگاهی بیشتر به کتاب «تاریخ سکه» تالیف نگارنده مراجعه شود. این مثل را خیاطها در گلهمندی از کمدرآمدی شغلشان بکار میبرند. زحمت بیفایده را رساند.
پاش روی پوست خربزهست / در مواردی بکار رود که کسی در شغلش متزلزل باشد. یا اینکه کسی برای کسی زده باشد (سعایت کرده) و اطمینان از انفصال او داشته باشد.
تو زرد در آمد / اشاره به نارس بودن هندوانه است، که پس از بریدن، بدان پی میبرند. این مثل، زمانی بکار آید که کسی بیکفایتی و بیلیاقتی دور از انتظار، نشان دهد
جای سوزن انداختن نیست یا نبود / توصیف جایی بسیار شلوغ.
چوب دو سر طلا (گو ...) / کسی که حکم وساطت در میان دو کس داشته و از پس پیامدها در نظر هر دو خفیف شده باشد. این مثل ناظر بر روزگاری است که مستراحهای آخوندی رایج بود.
مستراحهای گودی که برای گشودن گلویی آن، چوبی در کنارش مینهادند. زمانی که دو سر چوب را بر اثر اشتباه در استفاده از آن، میآلودند، دیگر قابل استفاده نبود و از آن دوری میکردند.
دندان گرده (فلان کس خیلی) / در معامله و داد و ستد، سختگیری کردن.
همه ماهها خطر داره که بد نامی صفر داره / در توصیف کسی که در میان عده بد و ناخلف معروف شدن.