سرزمین ایران با پیشینه چند هزار ساله خود، صاحب مکتب اجتماعی درخشانی است، که مشحون از ظرایف ادبی و اندیشههای خردگرایانه و مفاهیم حکیمانه است. سنگ بنای این مکتب را محاورات عامیانه و سخنان مکتوب ادبی تشکیل میدهد. این مجموعه حاصل تفاهم و تاثیر متقابل تداول عوام و نوشتار خواص است. بسیاری از اشعار شاعران بزرگی چون؛ فردوسی، سعدی، حافظ، رودکی، نظامی و مولوی ملکه ذهن مردم کوچه و بازار گشته و جزو گفتار مردم شده و به صورت مثل درآمده است و در مقابل انبوهی از مثلهای عوام در اشعار و نوشتههای شاعران و ادبا جای گرفته است.
ضربالمثلها، بخش مهمی را در زبان و ادبیات فارسی تشکیل میدهند و نقش در خور توجه و تاملی را در محاوره مردم دارد. مثل و یا متل سخن کوتاه و خوش سیمایی است، که در لوح حافظه مینشیند و میتوان به آسانی آنرا حفظ کرد. مثل، دارای معانی حکیمانه و اخلاقی ایست. این جملات کوتاه که به شکل مثل دست به دست و زبان به زبان در میان نسلها انتقال مییابد، زاییده اندیشه و دانش مردم و میراثی از غنای معنوی نسلهای گذشته و اجداد ما ایرانیان است. مثل در میان همه ملل عالم بیش و کم یافت میشود.
در این بخش سعی داریم، دستهای از مثلهای فارسی را که تا حدودی بتوان منسوب به تهران دانست، از میان برگهای تاریخ این شهر برگزینیم و شرحی بر آنها بیاوریمش:
آب از آب تکان نمیخوره / اوضاع آرام است و آبستن هیچ حادثهای نیست.
از اونجا رونده و از اینجا مونده / هر دو راهی که پیشتر، امید بدان میرفت، به بنبست رسیده، یاس و ناامیدی حاصل از تصمیم غلط.
بخیه صد تا یه غاز زدن / غازی بیکی سکهای مسی بود، که در اوایل قاجاریه رواج داشت. با گذشت زمان و تنزل ارزش پول در دوره قجر، این سکه مسی بسیار بی ارزش شد. بعدها بر اثر کثرت استعمال سکه غازی بیکی را به تخفیف غازی بیک و غازی و در نهایت به غاز خلاصه کردند. از این روی در تداول عامه هر چیز کمبها و کمارزشی را به غاز میسنجیدند. بنابراین نظیر این، مثلهای فراوانی میتوان یافت، که از سکه غاز در آن استفاده شده است. برای آگاهی بیشتر به کتاب «تاریخ سکه» تالیف نگارنده مراجعه شود. این مثل را خیاطها در گلهمندی از کمدرآمدی شغلشان بکار میبرند. زحمت بیفایده را رساند.
پاش روی پوست خربزه ست / در مواردی بکار رود که کسی در شغلش متزلزل باشد. یا اینکه کسی برای کسی زده باشد (سعایت کرده) و اطمینان از انفصال او داشته باشد.
تو زرد در آمد / اشاره به نارس بودن هندوانه است، که پس از بریدن، بدان پی میبرند. این مثل، زمانی بکار آید که کسی بیکفایتی و بیلیاقتی دور از انتظار، نشان دهد.
جای سوزن انداختن نیست یا نبود / توصیف جایی بسیار شلوغ.
چوب دو سر طلا (گویی) / کسی که حکم وساطت در میان دو کس داشته و از پس پیامدها در نظر هر دو خفیف شده باشد. این مثل ناظر بر روزگاری است که مستراحهای آخوندی رایج بود.
مستراحهای گودی که برای گشودن گلویی آن، چوبی در کنارش مینهادند. زمانی که دو سر چوب را بر اثر اشتباه در استفاده از آن، میآلودند، دیگر قابل استفاده نبود و از آن دوری میکردند.
دندان گرده (فلان کس خیلی) / در معامله و دادوستد، سختگیری کردن.
همه ماهها خطر داره که بد نامی صفر داره / در توصیف کسی که در میان عده بد و ناخلف معروف شدن.