هنوزم ز خُردی به خاطر در است / که در لانه ماکیان برده دست
به منقارم آن سان به سختی گزید / که اشکم چو خون از رگ، آن دم جهید
پدر خنده بر گریهام زد که هان / وطنداری آموز از ماکیان / علیاکبر دهخدا
شکوهمندی عشق و صدق دیانت و راستی در وطنخواهی را در قامت مردی دیدم که بیانش فراتر از سخن و کلام است. عشقی که به بهانههای رایج توهم زندگی روزمره «غم نان» و «نبود تحصیل دانشگاهی» و ...، به تاراج نرفته بود که هیچ، بلکه در وجود این گوهرین ترکمرد ناب، چنان صیقلی و پرتلالو شده بود که باور آن درخشش بینظیر بزرگمردیاش، سخت است. باید پای سخنش نشست تا با لهجه نمکین فارسی – ترکیاش که گاه اشک شوق در چشمانش مینشیند و در چشمانت مینشاند، شرح تاریخ سی ساله حفاظت از این بنای تاریخی را شنید تا این شورمندی بیادعا را ایمان آورد. پایان سخن او بود که دانستم بازماندن شکوه عمارت سردار اسعد و متعلقات ارزشمندش همه مدیون دیانت و وطنخواهی راستین آقا سید است و دیگر هیچ و اگر آقا سیدهای فراوانی میداشتیم، بسیاری از آنچه نداریم، امروز میداشتیم.
او شرح داد که چگونه سبب شده تا این بنا از آسیب طبیعت و یغمای آدمیان، این گونه از پس دوران، سرفراز مانده تا برای آیندگان جلوهگری کند. وظیفه تکتک اهالی قلم و شوریدگان وطن است که قدر این قدرشناسان گمنام گهر سرزمینمان را بدانیم و تنها به توصیف زورمندان و قلدران تاریخ بسنده نکنیم که از جد و جهد این فرودستان، آن فرادستان برفرازند. ماجرا این گونه بود که برای مراسم افتتاح نمایشگاه مشترک موزه بانک ملی و آثار نقاشی استاد شکیبا جمعی از عزیزان دعوت شده بودند که حقیر نیز در آن مراسم شرکت داشت. به دلیل فرصتی که پیش آمد، قرار شد تا شروع مراسم، خانه تاریخی و کمنظیر سردار اسعد را اندک دوستان حاضر، بازدید کنند. مردی میانسال، در را به رویمان گشود. غرق در دیدنیهای آن بنای ارزشمند و متعلقات آن بودیم که دکتر مختاری از سید این عمارت که حضور داشت، سخن به میان آورد. گفت؛ بسیاری از متعلقات نفیس عمارت را که میبینید با همت ایشان از گزند روزگار در امان مانده و چه و چه ... !
ابتدا موضوع از جنس تعارف معمول به نظر رسید، اما با توصیف بیشتر، توجهها بیشتر شد تا اینکه آقا سید وقتی دید حاضرین که ده، دوازده نفر بودیم دور میز در تالار عمارت در این باره مشتاقانه به گفتوگو نشستهایم، رفت برای همگی چای آورد. پرسش و پاسخها پیرامون تاریخچه عمارت، او را بر سر ذوق آورد و رفت از میان جا مهری، مخمل سبزی که چهار گوشهاش را به درون تا کرده بود آورد و روی میز باز کرد و از میان آن به حضار یک به یک اسکناس هزاری سبز تانخورده آکنده از بوی گلاب هدیه داد. با دیدن این ظرافت، ماجرا برای من جدیتر شد تا آنکه وقتی همه دوستان رفتند، پای صحبت آقا سید این خادم وفادار و دلسوز که شروع به شرح ماجرا کرد، نشستم و آن گاه دانستم که جناب مختاری چه میخواست بگوید. سید شرح داد که اوایل انقلاب عدهای آمدند اشیای اینجا را ببرند؛ چگونه در فرصت کمی آنها را از هم باز کردم درون روزنامه و کارتنهایی پیچیدم و در کانال کولر و زیر شیروانی و ... پنهان کردم و بیش از ده دوازده سال این راز را آشکار نکردم و وقتی مطمئن به سلامت ماندن آنها شدم راز را سرگشودم و ... چگونه آنها را امروز مراقبت و حراست میکنم.
وی افزود چگونه اصرار ورزیدم و اشک ریختم که سبب توجه مقامات بانک و سازمان میراث فرهنگی شدم و چگونه روسای وقت بانک ملی را واداشته تا با کمک مسوولان وقت میراث فرهنگی، مهندس بهشتی و دکتر مختاری و همت دیگر عزیزان با مرمت کارشناسانه و کارساز، این عمارت متروک و گرد و غبار گرفته، مورد مرمت کارشناسان آن سازمان قرار گرفت و ستونهای موریانه خورده تعویض و رطوبت مخرب رفع عیب و بسیاری از آسیبها مرتفع شد تا امروز به عنوان موزهای ارزشمند جلوهگری کند. این مرتبت عشق و علو همت و کمال، در وجود کلان مردمان این سرزمین باید ظهور کند تا نخبهای نرنجد و گوهری، از دست نرهد و فقیری، میان مردمانمان نماند، بیماری از درد بیپناهی بر خود نپیچد و احدی در پیچواپیچ زندگی تنهایی نبیند.
باغ ایلخانی از باغهای پرحادثه و تاریخی تهران است (شرح آن در تهراننامه آمده است). تاریخ این باغ از دوره محمدشاه با ایلخانی ربیب (پسرخوانده) حاج میرزا آقاسی شروع میشود و با قرهالعین و کمپانی رژی و ناصرالدین شاه و امینالسلطان و مظفرالدین میرزا ولیعهد و ... ادامه مییابد تا عاقبت در بخشی از اراضی وسیعش عمارت سردار اسعد بنا میشود. این عمارت زیبا را جعفرقلیخان بختیاری (سردار اسعد سوم)، در اواخر قاجاریه (سال ۱۲۹۱ شمسی) ساخت و بعدها (دوره رضاشاه) به تملک بانک ملی درآمد و امروز موزهای گرانبهاست.