بخش اول: از ابتدا تا عهدنامه ترکمانچای
ایل قاجار در قرون پیش از اینکه تحت رهبری آقامحمدخان قاجار قرار گیرد، دارای نظامیان و جنگاورانی زبده بود که تحت نظر و فرماندهی خان و دیگر سرکردگان ایل به جنگ و دفاع میپرداختند و در خدمت صفویان بودند.
آقامحمد خان که مصمم به سرکوب مدعیان سلطنت بود و عزمی جزم در نیل به اهدافش داشت با رشادت و قساوت و سماجت که لازمه پادشاهی آن زمان در جهان بود، توانست با همان شیوه کهن و سنتی نیروهایی از قاجاریان و افراد مسلح عشایر کرد و قبیلههای پراکنده عرب که از سرنوشت خود ناراضی بودند، ارتشی مقتدر و فرمانبر فراهم سازد. او با همان قوا به سرکوب مدعیان داخلی و تنبیه حاکمانی که اطاعت مرکز را برنمیتافتند، دست زد و حکومت ایران را یکپارچه ساخت. دشمنانش در توصیف اراده پولادین او میگفتند؛ «اخته خان، گوید و کند.» کاترین امپراتریس روسیه در پاسخ به اعزام نیروی کمکی به ایالتی مرزی از آقامحمد خان ترسید و از اعزام نیرو خودداری کرد.
با مرگ آقامحمدخان شالوده اصلی ارتش که قائم به شخص و متکی بر وجود شخصیتی چون او بود، از هم پاشید. فتحعلی شاه به سلطنت رسید. گو اینکه صداهای اولیه علیه پادشاهیاش را خاموش گردانید، ولی او یک مو از جربزه عم خود بر تن نداشت و هرگز شایسته مقام سلطنت نبود. قشون او در مواجهه با هجوم قوای روس تفاوتهای دو حکومت و دو سپاه و البته دو اقتصاد متفاوت را آشکار ساخت. فقدان ارتشی توانا، سازمان یافته، ملی و مدرن و البته وجود سیاست ضعیف شاه و دربار زبون و فاسد باعث شد، ایران دو پاره شود و خسارات جبرانناپذیری را تحمل کند. ضعف توان نظامی، ترکیب نامتجانس سپاه که از قومیتها و گروههای مختلفی تشکیل میشد، علت اصلی این شکست بود. سپاه نامنظمی که به شکل چریک پارتیزانی بود.
در حالی که روسیه ارتشی منظم و قدرتمند با سلاح مدرن داشت و از دانش نوین نظامی و سازماندهی فوق العاده برخوردار بود. ارتش روسیه هفتصد هزار نفر بزرگترین نیروی اروپا را در اختیار داشت. (جمعیت روسیه هفتاد میلیون نفر حدود هفت برابر جمعیت ایران بود.)
سعید نفیسی میگوید: «قشون ایران تفنگهای دراز و سرپری داشتند که چندان در برابر گلوله مقاومت نداشت و گاهی میترکید.» و پیر آمده ژوبر فرانسوی وضعیت قشون ایران را پیش از انجام اصلاحات عباسمیرزا نائبالسلطنه اسفناک خوانده است. زنبورک اسلحه مرسوم قوای ایران که قبل از دوره قاجار و به خصوص از دوره صفویان از آن استفاده میشد، اغلب به سبب ریختهگری نامرغوب هنگام شلیک میترکید و نه دشمن، بلکه سرباز خودی و شتر را میکشت. سعید نفیسی مینویسد: «عباسمیرزا در نخستین رویارویی با پاسکیویچ علیرغم برتری نفرات و تجهیزات شکست خورد.» زیرا درزمینه آرایش سپاه و تاکتیکهای جنگی نوین چیزی برای عرضه نداشت. گاسپار دروویل که در این جنگ همراه عباسمیرزا بود از لجاجت بیمورد، عدم رعایت مسایل حفاظتی و عدم حزم و احتیاط و برنامه ریزی توسط عباسمیرزا اشاره میکند که اغلب باعث شکستهای فاحشی برای سپاه ایران میشد. ایران فاقد سازمان منظم و منسجم نظامی بود. جنگجویان فقط به هنگام جنگ و بروز خطر جمعآوری و متمرکز میشدند. از نظر دانش نظامی و تاکتیکهای جنگی نیز ارتش ایران کاملا بیبهره بود و هیچ اطلاعی از فنون مهندسی نداشت.
گوبینومی نویسد: «در ایران اداره کارپردازی و ذخیره قشون وجود ندارد و سربازانی که به صحرا میروند، نه کفش و نه لباس و نه آذوقه دارند و به همین جهت مجبور میشوند که علف صحرا بخورند.» ارنست اورسل نوشته است: «سربازان هر چه را که سر راه مییافتند، چپاول میکردند، به همین دلیل تمام آبادیهای مسیر رو به تباهی میرفت، چنان وضع فلاکت باری میافتند که کلیه افراد یک هنگ مجبور میشوند با خوردن علف سد جوع کنند.» ژوبر مینویسد: «در ایران نه سربازخانه ایست و نه خسته خانه نظامی، نه مخزنی برای آذوقهگیری ارتش».
سرهنگ دروویل: «ضعف دیگر ارتش ایران ساختار اطلاعاتی آن بود. در جنگ با روسها تقریبا همه نقشههای جنگی ایرانیان شاید زودتر از سربازان ایرانی به گوش روسها میرسید. وقتی عباسمیرزا نقشه جنگی خود را برای فرماندهان تشریح میکرد. سربازی ارمنی اهل ایروان که در آن نزدیکی بود، آن را شنیده شب هنگام بر اسبی سوار شد و این خبر را برای پاسکیویچ برد و در عواقب این امر میگوید: عباسمیرزا غافل از همه جا دست به عملیات زد که ناگهان مورد هجوم شدید واقع و دشمن خود را به درون قلعه رساند و نیروهای نایبالسلطنه را زیر آتش گرفته از ارس گذشته و به شمال خوی وارد شدند.»
عبدالحسین نوائی مینویسد: انگلیس و فرانسه به ایرانیان گوشزد کردند که بدون اصلاحات نظامی قادر به مقابله با روس نخواهند بود. ناپلئون به فتحعلی شاه نوشت: «... وقتی رعایای تو توانستند اسلحه بسازند، وقتی سربازان تو آموزش دیدند ... آن وقت تو یک امپراتور غیرقابل تعرض و صاحب رعایای شکستناپذیر خواهی شد.»
فرانسه با امضای قرارداد فینکناشتاین به بازسازی قشون ایران متعهد شد. ژنرال گاردان فرانسوی و هیئت همراه (سال ورود ۱۲۲۲٫ق.) به ایران آمدند، ابتدا سامان دهی و آموزش پیادهنظام و توپخانه را بر عهده گرفتند. البته تعلیمات انجام شد. اسلحه و تجهیزاتی نو فراهم گردید و توپهایی ریخته شد، اما نتوانست به کار آید و دیر بود. در برابر اصلاحات نظامی که توسط هیات گاردان شروع شد موانع و مشکلات متعددی وجود داشت.
عباسمیرزا همواره میکوشید از دانش و تجربیات کسانی که به هر دلیل و عنوانی به ایران میآمدند، حداکثر استفاده را به عمل آورد. در این میان قائم مقام پدر و پسر نیز پشتیبان و یاور ولیعهد بودند. با این اصلاحات تا حدودی بخشی از سپاه ایران تحول یافت.
فریدون آدمیت نوشته است: عباسمیرزا شایستگیهایی داشت، اگر حمایت میشد، شاید سرنوشت جنگ چنین خفتبار تمام نمیشد. در سال 37 - 1236ق. / 1822م. لشکر سه چهار هزار نفری عباسمیرزا، سپاه سی چهل هزار نفری عثمانی را تار و مار ساخت.
در مآثر سلطانیه آمده: «جوانان تنومند دلیر باغیرتِ قاعدهدان توپچی گرفتند و بنای مشقکردن نهادند و کوره توپریزی و چرخ سوراخ کردن توپ، به وضع فرنگ ساخته گردید و از اول تا به اکنون، قریب صد قبضه توپ صخره کوب جهان آشوب، از کوره بیرون آمده و به سعی استادان ایران صورت اتمام یافته است.»
دشمنی انگلیس با فرانسه و پیمان روس و فرانسه بعد از عهدنامه ایران و فرانسه باعث کاهش تمایل ناپلئون به ادامه ارتباط با ایران شد که کارشکنی انگلیس و اقدامات درباریان فاسد و مرتبط با انگلیس را هم در این حادثه نباید نادیده گرفت.
عاقبت هیئت فرانسوی (گاردان) در 27 ذیالحجه 1223، ایران را ترک کرد و ارتش ایران که بر اساس تعلیمات فرانسویان شکل گرفته بود، بعد از خروج آنها از ایران عملا بیسرپرست ماند و محصول جنگ ایران و روس شکست ایران بود.
اقتصاد جنگ
اصلیترین عامل انسجام و بقای یک ارتش پس از تشکیل آن، تدارکات و تامین حقوق و مواجب سربازان است که نیاز به اقتصاد دولتی قوی است. برای تمرکز و تعلیم سربازان بودجه و اعتبار کافی در دسترس دولت فتحعلی شاه نبود و معمولاً هزینه نگهداری این دستجات نظامی از طریق مصادرهها تامین میشد. در مورد آذوقه سربازان اعم از خوراک و پوشاک و همچنین امکانات پزشکی و استراحت و غیره نیز هیچ اقدام قابل توجهی صورت نمیگرفت و هیچ گونه وسایلی برای بهبود وضع و استراحت افراد نظامی موجود نبود. آرتور دو گوبینومی نویسد: «سربازانی که به صحرا میروند نه کفش و نه لباس و نه آذوقه دارند ... مجبور میشوند که علف صحرا بخورند.» در آن زمان انگلیس متعهد شد، برای جلب دوستی سالانه دویست هزار تومان کمک مالی به ایران بنماید و در جنگ ایران را یاری کند، ولی ایران هرگز چنین مبلغی دریافت نکرد و در مورد گرجستان هم انگلیس کمترین یاری را به ایران نکرد. از نظر اقتصادی وضعیت روسیه با ایران غیر قابل مقایسه بود. روسیه در زمان نیکلای اول دارای 10/000 کارخانه بود که 500/000 کارگر در آنها کار میکردند و دولت روسیه عایدات هنگفتی از این کارخانهها داشت. با این اوصاف میتوان رویارویی ایران و روس را در این برهه از تاریخ نبردی نابرابر دانست.
پیر آمده ژوبر ترکیب ارتش ایران را در دوره فتحعلی شاه: از این میان تعداد سواره نظام (غلامان شاهی) در حدود 4000 نفر بودند. تعداد افراد ایلات 80/000 نفر و شمار افراد چریکهایی که در دفتر نامشان ثبت شده بود 150/000 نفر و دستههایی که به سبک اروپایی آموزش داده میشوند 20/000 نفر که مجموعا 254/000 نفر میباشند.
سربازگیری
نحوه سربازگیری در دوره قاجار کاملا تبعیض آمیز بود و فقط با میل و اراده حاکم محل خانوادهها مجبور بودند که یک یا بیشتر از افراد خانواده خود را به نام سرباز تحویل بدهند. حکام، روسا، روحانیون، تجار، کسبه و منسوبین آنان به سربازی نمیرفتند. در نتیجه فرزندان روستاییان که از فقیرترین اقشار ایران بودند، سربازان کشور را تشکیل میدادند.
عباسمیرزا شاهزاده رشید و باهوشی بود. این امر با همکاری وزیر دانشمندش میرزا عیسی قایم مقام (اول) تشدید و شکوفا شده بود. این دو بزودی در برخوردهای اولیه دو سپاه، بخش اعظمی از دلایل نابرابریها را فهمیدند. بنابراین ابتدا به تهیه سختافزار یعنی اسلحه مدرن پرداختند و در گام بعد علت را در نداشتن نرمافزار یعنی دانش و فنون جنگ و تعلیمات روز اروپایی تشخیص دادند و در هر دو زمینه با کمی تاخیر با امید مقدمات را فراهم ساختند، ولی عدم همکاری دربار و شاه و البته ضعف کلی سپاه ایران در برابر دشمن به شکست نهایی ایران منتهی شد. گو اینکه عباسمیرزا در بعضی از جبههها پیروز میشد. مرگ قایم مقام هم ضربهای برای عباسمیرزا بود و بعد مرگ زودهنگام خودش بعد از این عهدنامه کذایی همه چیز به نفع روس تمام شد. تا قبل از این عهدنامه سرنوشت قشون ایران به دست ایرانیان بود، اما پس از آن با تضمینی که امپراتور روس از تداوم پادشاهی در خاندان عباسمیرزا در این عهدنامه تعهد کرده بود، دولت ایران نیمه مستعمره روس شد و دیگر هرگز پادشاهان قجری نتوانستند قشون مستقل و مورد علاقه و نیاز کشور را فراهم آورند.