بخش دوم: از عهدنامه ترکمانچای تا فروپاشی قاجاریه
چنان که در بخش نخست آمد، پیش از ترکمانچای هرچند قوای ایران از فنون و تعلیمات و تجهیزات جدید بیبهره بود، اما ارتش مستقل ایران هرگاه فرمانده لایقی بر سر کار داشت، کشور را از تجاوزات بیگانگان و آشوب داخلی میرهانید و به امنیت و آسایش میرساند، اما پس از این عهدنامه ننگین دیگر ایران کمر راست نکرد و قشون مستقل نداشت و در بستر زمان از ابهت و کاراییاش کاسته شد، تا به صورت مترسکی پوشالی درآمد.
در زمان حیات شاه و بعد از عهدنامه ترکمانچای عباسمیرزا درگذشت. پس از مرگ فتحعلی شاه در 19 جمادیالاخر 1250 ق. محمد میرزا فرزند عباسمیرزا با حمایت روس و انگلیس و در اثر کوشش ابوالقاسم قائم مقام فراهانی به تخت سلطنت نشست. در این دوره و به خصوص بعد از قتل قائم مقام اصلاحات نظامی فراموش شد و قشون ایران به وضعیت ناهنجار قبل از اصلاحات عباسمیرزا باز گشت. قایم مقام شخصیت کاردان و موثر در بهبود اوضاع کشور را از میان برداشتند تا روس و انگلیس سوار بر اوضاع ایران باشند.
محمد شاه در سال 1254 در راس سپاهی عازم هرات شد. وقتی انگلیسیها متوجه شدند که محمد شاه دست از محاصره هرات بر نخواهد داشت، با فرستادن چند کشتی جنگی به نزدیکی بنادر خلیج فارس این بنادر را مورد تهدید قرار دادند. محمد شاه در اثر فشار انگلیس به ناچار، دست از محاصره هرات برداشت و قوای او بینتیجه بازگشت. پس از مرگ محمد شاه در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه هرچند سیاستها و اقدامات خیرخواهانه میرزاتقیخان امیرکبیر که عمدتاً برای قطع وابستگی کشور انجام میشد، به مذاق روس و انگلیس چندان خوش نمیآمد، با این حال برخی از آنها تحتتاثیر اقدامات اصلاحی مشارالیه قرار میگرفتند و اقدامات او را با دیده تحسین مینگریستند. گرانت واتسون انگلیسی، مینویسد: «اولین قدم میرزاتقیخان اصلاح امور نظام بوده. چون که تمیز داده بود که رکن اعظم و اساس بقای سلطنت قاجاریه همان قشون میباشد.».
عبدالله مستوفی نوشته است: «نتیجه تدابیر امیر آن شد که در مدت کوتاهی صدهزار پیاده و سیهزار سوار و عدهای توپچی در اختیار دولت قرار گرفت.» امیرکبیر در بسیاری از شهرهای ایران قراولخانه و جباخانه ایجاد نمود. انگلیس و روس از پیشرفتهای نظامی ایران و اصلاحات نظامی امیر ناخرسند بودند و از اینکه ایران صاحب ارتشی منظم و قدرتمند بشود بیم داشتند. واتسون مینویسد: «سربازان ایرانی و منظماً جیره و مواجب خود را دریافت داشتند سربازان ایران به طور مقایسه ناپذیری بردبارترین و متحملترین و صبورترین افراد سپاهی در جهاناند و اگر حکومت امیر نظام پایداری بیشتری میداشت شاه ایران دارای لشکری میگردید، مرکب از صد هزار سرباز تعلیم یافته و مجهز.» سرهنگ شیل سفیر انگلیس به پالمرستون نوشت: «به عقیده من از تدبیر و مصلحت به دور است که ما وسیله فراهم نمائیم که دولت ایران صاحب قشون نیرومندی گردد.»
با نفرتی که روس و انگلیس و درباریان فاسد از امیر داشتند، عاقبت امیر را کشتند. بعد از او اصلاحات نظامی او نیز مانند دیگر اصلاحاتش فراموش گردید و وضعیت قشون ایران روز به روز پریشانتر شد. سالها بعد از امیر، ناصرالدین شاه خواست نیروی ژاندارمری تاسیس کند، روس و انگلیس به او اجازه ندادند. وی نیز دلسرد شد و به سرگرمیهای شاهانه پرداخت.
ارنست اورسل مینویسد: «ناصرالدین شاه هیچ توجهی به امور سربازان نداشت. شاه قبل از سفر به مقبره عبدالعظیم رفته بود، موقع برگشت ده نفر از سربازان جلوی کالسکه شاه را گرفته و خواستند عریضهای به شاه بدهند و مواجب خود را که یکسال عقب افتاده بود مطالبه نمایند. سواران محافظ شاه مانع آنها میشوند و سربازان به سوی محافظان سنگ پرتاب میکنند که یکی از این سنگها به کالسکه شاه میخورد. شاه دستور داد همه سربازان را دستگیر کرده و در حضورش خفه کنند.» ناصرالدین شاه (1295ق.) برای تعلیم نظامیان از بلژیکیها کمک خواست. ورود مستشاران نظامی اتریشی به ایران خوشایند روس و انگلیس نبود.
کرزن تعداد نیروهای نظامی ایران را در سال 8 - 1307ق / 91 - 18900 م. این چنین شرح میدهد. فهرست نیروی نظامی دولت ایران که مبتنی بر خیال و تصور است، 200/000 نفر، 150/000 نفر در نظام و 50/000 نفر چریک یا نیروی احتیاط، در سالنامه رسمی انتشار یافته است. او معتقد است که این ارقام را بدون تفسیر و یا بررسی باید کنار گذاشت و تعداد واقعی 30/000 نفر است.
دوره مظفرالدین شاه (1313 تا 1324ق. / 1275تا 1285ش.)
در این زمان نیز وضع قشون از نظر آموزش و به لحاظ انضباط و وضع ظاهری نه تنها پیشرفتی نداشت بلکه با سرعت بیشتری رو به انحطاط نهاد. قوای ایران در آن زمان متشکل از 74 فوج پیاده و عدهای سواره بود که در ایالتهای مختلف کشور مستقر بودند و در مکاتبات رسمی تا 150 هزار تن نیز قلمداد میگردید ولی هیچ گاه بیش از یک دهم این عده هم حاضر به خدمت نبودند. (این آمار ساختگی برای ربودن مبالغ و مواجب آن تعداد کذایی بود.) تازه این مقدار اندک نیز از حیث خورد و خوراک و پوشاک از وضع مناسبی برخوردار نبودند.
دوره محمدعلی شاه (1324 تا 1327ق. / 1285 تا 1288 ش.)
در این دوره نیز سازمان نظامی ایران هم چنان راه انحطاط میپیمود و به واسطه اتکایی که پادشاه به روس داشت، روز به روز بر نفوذ آنها در بریگاد قزاق میافزود. افزون بر آن هرج و مرج ناشی از انقلاب مشروطیت، فرصتی برای تثبیت نیروهای بیگانه به عنوان ارتش در ایران فراهم شد، به طوری که دوره محمدعلی شاه (استبداد صغیر) پس از تمام قراردادها و رفت و آمدها کلیه قوای انتظامی ایران اعم از ژاندارم و پلیس بیش از 16/000 نفر نبود اما دفاتر وزارت جنگ بیش از این ارقام نشان میداد، زیرا از طریق این فهرستها غیر واقعی هر ساله هزینه سنگینی بر عهده ملت گذاشته میشد. افراد بختیاری مسلح و آماده هم که جز حقوقبگیران روس بودند وظیفهای جز محافظت از شاه نداشتند.
دوره احمد شاه (1327 تا 1343ق)
تا این تاریخ تشکیلات قزاقخانه، در خارج از پایتخت وجود نداشت، ولی از این پس پادگانهایی نیز در خارج از مرکز تشکیل گردید تا جایی که 9 آتریاد در سراسر کشور استقرار پیدا کرد و بریگاد قزاق به دیویزیون تبدیل شد. در این دوره دیگر دولت مرکزی، تسلطی بر ایالات و مناطق کشور نداشت. هر گوشهای گروهی صاحب اختیار بودند. به عنوان مثال؛ میرزا کوچک خان در شمال کشور برای تربیت نیروهای خود یک مدرسه نظامی ایجاد کرد و دیگر نقاط هم توسط؛ خیابانی، سیمیتقو، شیخ خزعل، بختیاریها، قشقاییها، کلنل پسیان، لاهوتی، امیرمؤید، دوست محمد خان بلوچ، شوکتالملک دوم، بویراحمدیها، شاهسونها، شورش لرستان، شورش عشایرجنوب، رضا جوزدانی راهزن و نایب حسین کاشی راهزن اداره یا کنترل میشد.
در سال 1332ق. / 1293خ. میرزا حسنخان مشیرالدوله مدرسهای با نام مدرسه نظامی احمدی به تقلید مدرسه نظامی سن سیر فرانسه در ایران ایجاد کرد.
ستایش سرباز ایرانی
واتسون مینویسد: «سربازان ایرانی و منظماً جیره و مواجب خود را دریافت داشتند سربازان ایران به طور مقایسه ناپذیری بردبارترین و متحملترین و صبورترین افراد سپاهی در جهاناند و اگر حکومت امیر نظام پایداری بیشتری میداشت شاه ایران دارای لشکری میگردید مرکب از صد هزار سرباز تعلیم یافته و مجهز.» در تمامی دورانها سرباز رشید ایرانی جدا از چگونگی ارتباط شاهان با مسایل روز به حفظ امنیت کشور و وظیفه خود عشق میورزید. اوژن فلاندن میگوید: «همه نابسامانیها و آشفتگیهایی که قشون ایران در دوره قاجار از بیلیاقتی و بیکفایتی صاحبمنصبان نظامی، فرماندهان و شاهان قاجار بود. والا فرد فرد سربازان ایرانی را افرادی شجاع، جنگجو، رشید و بردبار توصیف میکنند.» کنت دوگوبینو معتقد است؛ «از اینکه سرباز ایرانی با شکم گرسنه و بدن برهنه و داشتن فرماندهان نادان، مکرر ارتشهای اروپایی را شکست داده، ابراز تعجب میکند.» لندور که در سال 1319ق. / 1901م. به ایران آمده مینویسد: «در میان ملل آسیایی سربازی بهتر از سرباز ایرانی نیست. این سرباز به غذای کم قانع و بسیار رشید است، تیرانداز قابل، سوارکار ورزیده و پیاده رو بیمانند و پیوسته آماده به جنگ است و از کشتن و کشته شدن باکی ندارد.»
نیروی قزاق
نیروی قزاق همه کاره قشون در اواخر قاجاریه بود. دولت روس روز به روز بر نفوذ آنها در بریگاد قزاق افزود. افراد قزاقخانه دارای ظاهری آراسته بودند و حقوق، جیره و لباس خود را مرتب دریافت میکردند. آموزش نظامی این افراد بالنسبه خوب بود. در دوره مظفری سرهنگ جرنوزوبوف فرمانده بریگاد قزاق در 1321ق. / 1282 خ. مدرسهای در دو بخش شعبه افسران و شعبه درجه داران برای فرزندان افسران بریگاد قزاق تشکیل داد. عمده دروس به زبان روسی بود. تا اواخر تشکیلات قزاقخانه، در خارج از پایتخت وجود نداشت ولی از این پس پادگانهایی نیز در خارج از مرکز تشکیل گردید تا جایی که 9 آتریاد در سراسر کشور استقرار پیدا کرد و بریگاد قزاق به دیویزیون تبدیل شد. لباس افراد مطابق لباس قزاق روسی بود و برای لباس هر نفر در سال بیست و دو تومان منظور میگردید. در «مراتالوقایع مظفری» آمده؛ قزاقهای پیاده نظام در دوره مظفرالدین شاه چهارتومان و پنج قران و قزاقهای سواره ماهی شش تومان مواجب میگرفتند. در حالی که سرباز ایرانی گرسنه بود. مواجب قزاقها را فرماندهان روسی به دلخواه مستقیم از بانک استقراضی به حساب دولت ایران دریافت میکردند، ولی هیچگاه نیروی قزاق وقعی به دولت ایران نمیگذاشت، بلکه در جهت حفظ منافع روسیه تزاری به کار میرفت.
پلیس جنوب
انگلیس هم به موازات استقرار و قبضه امور در شمال ایران توسط قزاق و نیروی روس به بهانه حفظ امنیت راههای جنوب و در حقیقت برای جلوگیری از عملیات واسموس و یندرمایر، ماموران زبردست آلمانی، برای خود نیرویی تحت عنوان پلیس جنوب (S. P. R) مرکب از داوطلبان محلی و سربازان هندی و افسران انگلیسی ایجاد کردند. این نیرو هم به حاکمان دولت ایران وقعی نمیگذاشتند و سراسر خطه جنوب در قبضه آنان بود.
ژاندارمری
پس از پیروزی انقلاب مشروطیت و با لحاظ شدن بالنسبه تمایلات مردمی، نیروی ژاندارم در ایران پا گرفت. این نیرو به دست مستشاران سوئدی اداره میشد.
«ژاندارمری در سال ۱۲۹۰ش. در ایران تشکیل شد. زمستان سال ۱۲۹۱ ژاندارمری دولتی ایران ۲۱ افسر سوئدی و ۳۰۰۰ افسر، درجهدار و نیروی ایرانی در اختیار داشت.» / ایرانیکا.
انگلیس و روس، با نیروی ژاندارم سر ناسازگاری گذاشتند و چون خزانه کشور در دست مستشاران بلژیکی زیر نفوذ مستقیم روس و انگلیس بود، در رسانیدن حقوق و جیره و مواجب و سایر هزینههای ژاندارمری به سختی کارشکنی و اخلال میکردند. نخستین آموزشگاه ژاندارمری به منظور تربیت افسران و درجه داران ژاندارمری در 1331ق. / 1290خ. گشایش یافت و در اولین دوره 30 نفر از طریق آزمون پذیرفته شدند. با شروع جنگ اول تعداد زیادی از افسران سوئدی به ارتش سوئد فراخوانده شدند، مناصب خالی شده توسط افسران جایگزین ایرانی پر شد و این باعث تقویت جایگاه ایرانیان در ژاندارمری گردید.
«افسران ژاندارمری هسته اصلی کمیته دفاع ملی در قم بودند. پس از تشکیل دولت موقت ملی در کرمانشاه، ژاندارمری ستون فقرات قوای نظامی آن شد. به این ترتیب برخی از اعضای ژاندارمری به عثمانی و برخی دیگر همچون محمدتقی خان پسیان و حبیب الله خان شیبانی به آلمان و اتریش پناهنده شدند. در پایان سال ۱۲۹۹ مجموع نفرات و افسران ژاندارمری در حدود یازده هزار نفر بود.» / ایرانیکا.
باقر عاقلی مینویسد: «مورگان شوستر آمریکایی برای سامان دادن به خزانه و امور مالی ایران، ژاندارمری خزانه را تشکیل داد اما روسیه شوستر را اخراج و ژاندارمری خزانه را منحل کرد.»
رضاخان
رضاخان که احمدشاه قاجار او را با لقب سردار سپه به منصب سرداری برگزید، مدارس نظامی مختلف را در هم ادغام کرد که شالوده اصلی دانشکده افسری بود. او مدارس نظامی را پس از ادغام به عمارت کامرانیه یا مکان کنونی دانشکده افسری منتقل کرد. در دوران وزارت جنگ رضا خان بریگاد مرکزی و قزاق با هم ادغام شد و زیر نظر وزارت جنگ قرار گرفت. تشکیلات نظامی نیز واحد و یکپارچه شد. نظام آموزش نظامی و دانشکده افسری را بر اساس پیادهنظام مدرن اروپایی تدوین شد. بدین ترتیب اولین قدمهای مکانیزه شدن ارتش ایران نیز شروع شد. با ادغام نیروهای مختلف کشور و تعلیمات و قوانین تازه و از همه مهمتر اراده آهنین رضا خان ارتشی مدرن پایه ریزی شد. ارتشی که توانست شورشیان و راهزنان را به طور حیرت آور و تحسین برانگیز در سراسر کشور سرکوب کند و امنیت را بازگرداند و بار دیگر همه ایالات تحت فرمان مرکز درآید. با همه تلاشها ۵ سال بعد و در سال ۱۳۰۵، استعداد نیروهای ارتش ایران به زحمت به ۴۰ هزار نفر میرسید.
اقتصاد ارتش
بعد از ترکمانچای تنها امیرکبیر توانست وضع قشون ایران را سامان دهد. او به اقتصاد ارتش توجه خاصی داشت. واتسون مینویسد: «سربازان ایرانی و منظماً جیره و مواجب خود را دریافت داشتند سربازان ایران به طور مقایسه ناپذیری بردبارترین و متحملترین و صبورترین افراد سپاهی در جهاناند و اگر حکومت امیرنظام پایداری بیشتری میداشت شاه ایران دارای لشکری میگردید مرکب از صد هزار سرباز تعلیم یافته و مجهز.»
اورسل میگوید: «ناصرالدین شاه هیچ توجهی به امور سربازان نداشت ... ده نفر از سربازان جلوی کالسکه شاه را گرفته ... مواجب خود را که یکسال عقب افتاده بود مطالبه نمایند. سواران محافظ شاه مانع آنها میشوند و سربازان به سوی محافظان سنگ پرتاب میکنند که یکی از این سنگها به کالسکه شاه میخورد. شاه دستور داد همه سربازان را دستگیر کرده و در حضورش خفه کنند.»
اعتمادالسلطنه نوشته است: «در زمان ناصرالدین شاه قشون نظامی حقوق و مزایا به صورت ماهیانه یا هفتگی دریافت نمیکردند و بیشتر آنها بعد از انجام و پایان خدمت روزانه در کوچه و بازار کاسبی میکردند.»
در اواخر این عصر، اوضاع مملکت و وصول نشدن مالیاتها (ایالات باج به دولت مرکزی نمیدادند.) و تهی بودن خزانه دست به دست هم داده و رشته انتظام قوای ایران را از هم گسیخته بود، ولی با آمدن رضاخان و با مساعدت مجلس اقتصاد ارتش رو به بهبودی گذاشت. ارتش نوین ایران در ابتدای تشکیل، بسیار پرهزینه بود. در ۲۱ بهمن ۱۳۰۰، مجلس شورای ملی، بودجه نه میلیون تومانی ارتش را بدون تغییر تصویب نمود.
نتیجه:
در ابتدای عصر قجر قشون ایران مستقل بود و آقا محمدخان مانند دیگر شاهان لایق ایرانی ارتش خود را گرد آورد و با همان امکانات سنتی و شیوههای ایرانی توانست مدعیان و دشمنان را سرکوب کند، اما فتحعلی شاه که شایستگیهای عم خود را نداشت با ضعف تجهیزات و آموزشی که در قوای نظامی ایران بود نتوانست مقابل هجوم ارتش قدرتمند دولت ثروتمند روسیه بایستد و با قبول معاهدات شکست، غرامت سنگینی به دوش ملت ایران گذاشت.
وضع ارتش ایران پس از ترکمانچای دگرگون شد. تضمین امپراتور روس از تداوم سلطنت در خاندان عباسمیرزا باعث خودباختگی شاهان قاجار به روسیه شد و از آن روز به بعد اندکاندک قوای نظامی ایران ضعیفتر شد و استقلال خود را از دست داد. شیل سفیر انگلیس به پالمرستون نوشت: «به عقیده من از تدبیر و مصلحت به دور است که ما وسیله فراهم نمائیم که دولت ایران صاحب قشون نیرومندی گردد.» بدین ترتیب با دخالت روس و انگلیس استعمارگر در سیاست ایران، دوران زوال قوای نظامی پدید آمد و در دوران جنگ جهانی اول هیچ نیروی مفید و موثر نظامی در اختیار احمدشاه نبود.
گو اینکه در اوایل این عصر، وجود عباسمیرزا و امیرکبیر و قایم مقام پدر و پسر تحولاتی مفید در قشون ایران پدید آمد، ولی پایدار نماند. ارتش قدرتمند و متمرکز نیاز به فرماندهی شایسته و کاردان، تجهیزات و تعلیمات مدرن و از همه مهمتر ثروت کافی داشت که در این عصر هیچ یک از این عوامل مهیا نبود. این سیر انحطاط تا دوران وزارت جنگی رضا خان ادامه یافت. در این هنگام رضاخان با ادغام نیروهای مختلف کشور و تعلیمات و قوانین تازه و حمایت سیاسی و به خصوص اقتصادی مجلس و از همه مهمتر اراده آهنین خود، ارتشی مدرن را پایه ریزی کرد که توانست شورشیان و راهزنان را سرکوب کند و فرمانبری ایالات از مرکز و امنیت را به کشور بازگرداند، اما این ارتش و آن نتایج دیگر به کار احمدشاه نیامد و به بقای سلسله قاجارها نه تنها کمکی نکرد، بلکه خود قیاسی شد، برای تحقیر بیشتر قاجاریان و تخریب این سلسله و منتهی شد به فروپاشی قاجاریه. وسعت ایران از 5/7 میلیون کیلومتر عصر آقامحمدخان به 1/6 میلیون کیلومتر دوران احمد شاه رسید.