درس معلم اَر بُوَد زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
«ملاباجی» موجودی فداکار و دوستداشتنی بود که مادران را طی قرون و اعصار گذشته مهربانانه یاوری میکرد.
به روزگار قدیم مکتب در فرهنگ و ادب این مرز و بوم مکانی مورد احترام و عزیز بود.
پیش از پیدایی مدرسه به سبک جدید (در دوره مظفری) مکتبخانهها چون مدرسههای امروزی محلی برای آموزش و تربیت کودکان 5 تا 6 سال بود. گرداننده امور مکتبخانه را معلم، مکتبدار، ادیب، مؤدِب، ملا و یا آخوند میخواندند. مردان مکتبدار را ملا (آخوند یا آمیرزا - آقا میرزا) و زنان مکتبدار را خانمباجی یا ملاباجی میگفتند.
ملا یا ملاباجی با اندک پاداشی که بابت تعلیم کودکان و به صورت نقد و یا کالا و غلات و .... در یافت میکرد امور زندگیاش را میگذراند.
با افتتاح مدرسه «دارالفنون» به همت و تلاش امیرکبیر صدراعظم دوره ناصرالدین شاه قاجار به سبک مدارس عالی اروپا که در حقیقت حکم دانشگاهی را داشت، فصل نویی در آموزش و پرورش ایران گشوده شد، راهی که رفتهرفته نخستین مدرسههای نسل امروزی به جامعه ایران پا گذاشت و بدین ترتیب دوشادوش تولد مدرسهها در گوشه و کنار تهران و دیگر شهرهای کشور، مکتبهای سنتی از میان رفتند و از صحنه آموزش و پرورش ایران محو شدند.
استاد همایی خاطرهای از مکتب و ملاباجی نقل میکند:
«... استاد همایی درس خواندن را از چهار ـ پنج سالگی نزد پدر و مادر فرهیخته خویش آغاز کرد. قرائت قرآن، ادعیه وارد شده، گلستان و غزلیات حافظ را از مادر آموخت. آن گاه او را به مکتب سپردند تا اصول دین و اخلاق و آداب اسلامی را فرا گیرد. وی در اینباره میگوید: «در نزدیکی منزل ما زنی بود صالح و عابد و خداپرست به نام «نبات بیگم» مشهور به ملاباجی. وی ... با محبّت و مهربانی، اصول و فروع دین و آداب وضو و نماز و روزه و ... به من آموخت. البته این دروس را در خانه نیز پیش پدر و مادرم فرا گرفته بودم و او همان یاد گرفتهها را تکمیل میکرد ... من در مدّت قلیلی در مکتب ملاباجی عم جزء [جزء سیام قرآن] را تمام کردم و به خاطر دارم که پس از اتمام آن مادرم شخصا به مکتب آمد و یک کلّه قند شهری با یک دست لباس زنانه با بشقابی نقل بادام به ملاباجی هدیه کرد.»