چه باید کرد تا شایستگان بر مسند آیند
بیل گیتس آمریکایی مدیر ثروتمند شرکت مایکروسافت، یکی از موفقترین مدیران شرکتهای خصوصی در سطح جهان است. لذا میتوان سخن او را در راهکار مدیریتی، ملاک عمل قرار داد. او در یکی از سخنرانیهایش در تشریح عمکرد خود در راه نیل به اهداف مترقیاش اشاره میکند که من همیشه سعی کرده ام، مدیران و کارکنان خود را از باهوشترین افراد انتخاب کنم و این امر از موثرترین عوامل موفقیت من بوده است. امری که بسیاری از مدیران و مسئولان در کشور ما از آن گریزانند و شاید دقیقاً عکس آن را، راهکار زندگی خویش قرار میدهند. با این استدلال که اداره کردن همکار و همراه با هوش، آنان را دچار مشکل میکند و در سهم خواهی نیز این مشکل بیشتر خود مینماید. یعنی مدیریت هدف در مدیریت ابزار گم میشود و مقصد نهایی و کلان در افق دور فراموش میشود و اداره روزانه افراد مطمح نظر میگردد.
غافل از اینکه:
دشمن دانا بلندت میکند / بر زمینت میزند نادان دوست
اگر گوش شنوا باشد نیازی به سخن بیل گیتس نداریم. چرا که قرنها پیش از این که بخواهد کشور وی پدید آید، روشناندیشان فرهنگ و ادب فارسی طلایه داری جهان علم کردهاند و چه بسیار است سخنانی از این دست:
همنشین تو از تو به باید / تا تو را عقل و دین بیفزاید
مقصود ما از نقل این سخنان، اشاره به دولت مردان قاجاری است که منتخب پادشاهان کوته نظر قجری بودند. حکومتیانی که گوی سبقت را در سماجت در جهالت از هر رهروی در این راه ربوده بودند. یکی از مشهورترین آن دسته از سیاستمداران قاجاری، حاج میرزا آقاسی، است که محمد شاه، پس از کشتن صدراعظم دانشمندش، قائم مقام فراهانی، وی را به صدرات برگزید. در این خیال که کنار آمدن با سیاستمداری روشن ضمیر که تنها، در عرصه قلم، سعدی دورانش میخواندند، بسیار سختتر است، از کنار آمدن با فردی ساده لوح چون میرزا آقاسی، به خصوص که خصم کژاندیش هم در این راه همراه و هم اندیشه باشد.
سرانجام حاجی میرزاآقاسی بر اریکه صدارت این سرزمین تکیه زد. جایگاهی که در آن روزگار در اروپا بیسمارک و نظایر او تکیه داشتند.
بیسمارکی که نه تنها سبب تحولی عظیم در دولت پروس و تشکیل کشور آلمان شد. بلکه باید او را یکی از ارکان تاثیرگذار در پیشرفت و ترقی اروپا در شکوفایی انقلاب صنعتی دانست.
این آقا را چه به بیسمارک، ایران که نزد او قابل نداشت اگر دنیا را آب میبرد، او را خواب برده بود، نه تنها از بیسمارک و نظایر او تبعیت نمیکرد که پدر بیسمارک، هم نمیتوانست آن سنگ خارا را از مقام جهالتش تکانی دهد.
میرزا آقاسی كه مردی سادهلوح با اندیشههای درویش مآبانه بود و مدتی تعلیم محمد شاه را در دوران ولیعهدی به عهده داشت، مطلقالعنان حکومت ایران شد. محمد شاه بیمار به یادگار از دوران صباوت، خود را بیشتر مرید صدراعظمش میدانست تا پادشاه. این شاه بینوا نه تنها قدرت اداره کشور را نداشت، حتی از تنظیم امور داخلی کاشانهاش نیز چنان عاجز بود که مهد علیا ی عصیان گر برای اطفای آتش غریزیاش حصار بلند ارگ سلطنتی هم نتوانست حریمی در مقابلتر دامنیهای او باشد که امروز نام افرادی چون علی خان حاجبالدوله قاتل امیر کبیر و اعتضادالسلطنه عموی ناصرالدین شاه و ... را در فهرست معشوقان او در صفحات تاریخ میبینیم. بی پرواییهای این زن چنان بود که شاه قاجار حتی مجبور شد تا مرز جدایی و طلاق پیش رود، به این امید که شاید این تنبیه، ملکه ایران را از بی آبروییهایش بر حذر دارد. غافل از این که توبه گرگ مرگ است.
این وصف حال پادشاه و محارم دربار بود. با چنین وضعی میرزا آقاسی، در صحنه صدرات و حکومت ایران یکه تازی میکرد و هر چه میخواست انجام میداد. تپههای عباسآباد تهران، قصر عباسیه، بازار عباسآباد و ... همه منسوب به نام او «عباس» یادگار آن دوران است.
وی در قیاس با هم عصران خود به قدری کم هوش بود، که شرح احوال او و کارهای سادهلوحانهاش گاه شگفت آور و باور ناکردنی مینماید. یکی از دهها کارهای احمقانه صدراعظم ایران در دورانی که اروپاییان کتابها و میراث معنوی نیاکان ما را با چنگ و دندان برای جهش به دنیای مترقی آینده از گوشه صندوق خانههایمان به تاراج میبردند، ساختن کفش آهنی برای شتران بود، که در تاریخ ایران و شاید جهان بینظیر باشد. از این که رییس حکومتی این چنین احمق و نادان باشد.
ماجرا از این قرار است که در گذشته، زنبورک جزو سلاحهای قشون ایران بود. و آن سلاحی بود بزرگتر از تفنگ و کوچکتر از توپ، چیزی شبیه خمپاره کوچک، لولهای داشت سه چارک (75 سانتیمتر) و گلولـهای حدود سه سیر (227 گرم) که بر پشت شتر میبستند و سربازی به نام «زنبورکچی» پشت آن مینشست و آن را در جنگ به طرف دشمن آتش میکرد. البته اگر از آن آتش شتر و سرباز خودی زخمی نمیشدند دشمن را باکی نبود، چنان که سرباز روس را در جنگ ایران و روس.
گود زنبورک خانه در جنوب محله بازار به اصطلاح امروز اولین پادگانی بود که که در دوران فتحعلی شاه، به زنبورک و زنبورکچیان و شتران و ملزومات مورد نیاز آنها اختصاص یافت. نمیدانیم که بر اندیشه مشعشع این سردار جنگ ندیده چه گذشت که روزی از روزهای صدارت، ناگهان فرمان میدهد، برای پیروزی بر دشمن باید مجهز شد و آماده بود. بنابراین باید برای تمامی شتران زنبورک خانه، کفشهای آهنی ساخته شود تا هنگام جنگ پایشان حفاظت شود «بادمجان دور قاب چین»های اطراف صدراعظم هم كه فقط به فكر لفت و لیس بودند بدون تعقل و دادن مشاوره صحیح، سریع دست به کار اجرای فرمان شدند. بنابراین کارکنان قور خانه تهران به سرعت کفشها را ساختند. حاصل کار کاملا ً آشکار بود. در اولین تجربه شتران بیچاره و زبان بسته چنان مجروح شدند که مدتها از اندیشه این حاکم بی خرد از درد بر خود پیچیدند، چنان که سالها انبارداران قورخانه از جابهجایی و نگهداری آن کفشها نالیدند.