شنبه, 01 اردیبهشت 1403

صابون‌پزخانه

اشتراک‌گذاری این مطلب: WhatsappTelegram
صابون‌پزخانه

حکایت احداث صابون‌پزخانه

در دوران قاجاریه خودکامگی سلطنت و استبداد کور، به حدی شاه را قدرت بخشیده بود، که جان و مال مردم بی‌هیچ مانعی در ید قدرت او بود و در این مهلکه کسی را مصونیتی نبود. از صدراعظم تا کوچک‌ترین فرد جامعه، هر کسی را در این قربانگاه، می‌شد، که قربانی‌اش کند. صدراعظم‌های فتحعلی شاه، محمدشاه و ناصرالدین شاه مشهورترین این قربانیانند و چه بسیارند، ریز و درشت، دیگر افرادی که به اشاره پادشاهان قجر اموال و یا جانشان از دست رفته است. هرچند در این میان توسل به سفارتخانه‌های بیگانه و بست نشینی در امامزاده‌ها و پناه بردن به برخی از مجتهدین معروف، گاه تنها مفر اشخاص از مجازات به شمار می‌رفت.

نکته مهمی که در این نوع حکومت وجود داشت، این بود، که درباریان و قدرتمندان، اگر چه خود، در معرض دایمی این تاراج قرار داشتند، ولی در دوران امارت و فرمانروایی بی‌مهابا تاخت و تاز می‌کردند و نسبت به مردم همان بی‌رحمی و شقاوت شاهانه در رفتارشان دیده می‌شد. در حقیقت نمونه‌ای برابر اصل از حکومت شاه بود.

در آن روزگار که قانونی در تعیین رفتار انسان‌ها و حفظ حقوق مردم به طور تساوی وجود نداشت، جالب توجه است، که یک قانون نانوشته، حکمفرما بود و آن هم قانون حفظ حدود در میان حکام و زورگویان بود، تا در میدان تاراج و چپاول حقوق مردم، آرامش و سکونشان بر هم نخورده، درست همان قانونی که گرگ و شیر و ببر و پلنگ و هر درنده دیگری در میان خودشان رعایت می‌کنند و محدوده و جولانگاه هر یک در پهنه طبیعی تعریف شده است.

هرچند با آگاهی همگان از تاریخ قجر، این سخن «اظهرمن‌الشمس» است و شاید نیاز به ارائه سند نباشد، اما نوشته محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، حال و هوای آن دوران را در تقسیم حوزه‌های قدرت ملموس‌تر و بهتر تفهیم می‌کند:

«... نظام‌الملک، وزیر تهران است، اما در اغلب کارهای تهران بی‌دخل او است. مثلاً به او گفتم، که گاوکشی را موقوف کند، تا چندی که وبا در تهران است. گفت قصابی گاو و فروش گوشت گاو، در اداره امین‌السطان است و همچین علاف‌ها و همچین صراف‌ها و بزازها جزو عزت‌الدوله هستند. صراف‌ها با امین الملک هستند، عموم کسبه با کشیکچی باشی نایب‌السلطنه است. معلوم شد که نظام‌الملک اسم بلا رسمی دارد ...»

نکته جالب توجه، اینکه حکومت قلدران دربار قاجاریه در بیشتر موارد موروثی بود، یعنی با از میان رفتن نسل اول، آن حکومت و امارت به فرزند او منتقل می‌گشت. به طور مثال؛ همین آقای نظام‌الملک که نوه میرزا آقاخان نوری شریک قتل و جانشین میرزاتقی‌خان امیرکبیر است، در دوره مظفرالدین شاه در ممانعت از تاسیس کارخانه جدید صابون‌پزی، خود را متصدی حرفه صابون‌پزان تهران می‌دانست، که از دوره ناصرالدین شاه پدرش آن تصدی گری را به دست آورده بود.

«صابون‌پزخانه» از نام‌های قدیمی تهران است، که به کارگاه‌های تولید صابون اطلاق می‌شد و کوچه و محله‌ای از تهران قدیم نام خود را از این اسم حاصل کرده است.

این مطلب با عنوان «صابون‌پزخانه» به اوضاع اجتماعی در دوران قاجاریه اشاره می‌کند و غرض آشنایی با فضای سیاسی و اجتماعی آن روزگار است. در این‌باره ناظم‌الاسلام کرمانی واقعه‌ای را ثبت کرده است، که با منظور ما بسیار قرین است:

«... چند روز قبل از این آقا سید مرتضی باسمه چی مدعی شد، که کارخانه صابون‌پزی دایر کند و صابون به عمل آورد، که مثل صابون خارجه باشد و ارزان‌تر از صابون متعارفی هم بفروشد. امتیاز هم نمی‌خواست، فقط اذنی می‌خواست، که صابون‌پزها مانع او نشوند.

مالیات دیوان را هم می‌داد، نمونه صابون را هم به انواع مختلفه به من داد، من هم صابون آن را خدمت آقای طباطبایی ارائه دادم، جناب معظم له فرمود؛ (عریضه کند به عین‌الدوله چون این عمل خدمتی است، به مملکت و رفع احتیاج داخله را از خارجه می‌کند لذا من از او معاونت می‌کنم) . نگارنده پیغام آقای طباطبایی و عریضه آقا سید مرتضی را به عین‌الدوله رسانیده، اجازه نامه صادر شد. سید بیچاره به اطمینان کامل شروع به عملیات نمود. صابون‌پزها به نظام‌الملک راپورت دادند. نظام‌الملک در مقام ممانعت برآمده که مالیات صابون را ناصرالدین شاه به پدر من داده است و او هم وقف نموده است، که باید برود، به نجف اشرف و صرف روشنایی مقبره پدرم گردد. آقا سید مرتضی آنچه گفت، من مالیات را می‌پردازم، جواب دادند، که صابون تو که به این خوبی درآید، سایر صابون‌ها را می‌شکند و آن وقت روشنی قبر پدرم، کم می‌شود. سید بیچاره گفت: من امتیاز نخواستم، به سایرین هم یاد خواهم داد. به خرج نرفت. مخارج گزافی که سید کرده بود، دماغش را سوزانید. لباس‌های نگارنده هم که البته با صابون مجانی خوب شسته می‌شد، به همان حالت کثافت باقی مانده است، برای اینکه در سر مقبره مرحوم نظام‌الملک یک چراغ زیادتر روشن گردد. حالا شما آقایان این بدبختی را جز از نکبت جهل می‌دانید؟ پس کاری بکنید، که قانون در مملکت تدوین و اجرا شود، پس از تدوین قانون معارف هم تکمیل خواهد شد.

دیگری گفت: من منکر لزوم قانون نیستم، ولی عرض می‌کنم، اگر علم نباشد، قانون که تدوین نمی‌شود، سهل است، که هیچ اصلاح نخواهد شد.

ملاحظه کنید، مرحوم امین‌الدوله، کارخانه کبریت سازی آورد و در کهریزک کارخانه قندسازی، احداث نمود و کلی خرج کرد، هم کبریت او را دیدیم و هم قند آن را خوردیم. در محله دروازه قزوین، کارخانه بلورسازی راه انداختند. صنیع‌الدوله کارخانه نخ‌بافی آورد، شیشه و نخ هر دو را دیدید، چه شد، که همه خراب و بایر ماند. این خرابی جز از بی‌علمی بود؟

جواب گفته شد، این همه از نبودن قانون بود، چه این کارخانه‌ها را امین‌السلطان به واسطه عداوتی که با امین‌الدوله داشت، بایر و خراب خواست، زیرا که این کارخانه‌ها به دخالت امین‌الدوله دایر شده بود و در زمان صدارت او اگر قوه امین‌السلطان تمام نشده بود از مدارس هم امروز خبری و اثری نبود، چنان که نهایت سعی را در انهدام مدارس نمود، لکن خدا نخواست و سه قوه در مقابل قوه امین‌السلطان ایستادگی نمود. یکی، قوه روحانی آقای طباطبایی. دیگر، فطانت و زیرکی حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی. سیم، اشاعه و تکثیر مدارس والّا، تاسیس مدارس نزدیک بود، مضمحل و معدوم شوند.»

نوشته ناظم‌الاسلام بروشنی ضمن لزوم علم و قانون برای داشتن جامعه‌ای پیشرفته، وضع بد و حکومت زورگویانه حکام قجری را بیان می‌کند. خوبست در پایان اشاره شود، که در دوره پهلوی صابون‌پزخانه‌ها از حوالی بازار به خارج از حصار ناصری منتقل گردید و در خیابان صاحب جمع از سر قبر آقا تا میدان شوش مغازه‌ها همگی به صابون فروشان اختصاص داشت و محصولات صابون‌پزخانه را به فروش می‌رساندند.

بیشتر بخوانید: