بشر از هزاران سال قبل دانست. زندگی اجتماعی او که با شرکت همنوعان شکل گرفته، مستلزم وجود قوانین و مقرراتی است. قوانینی که در آن روابط افراد آن اجتماع تعریف شده باشد، تا با توجه و احترام بدان قوانین، آحاد جامعه بتوانند، زندگی توام با آسایش و آرامشی داشته باشند. با احترام به قانون، میتوان نظم را در جامعه پدید آورد. و برای اجرای قانون و ایجاد نظم نیاز به افرادی تعلیم دیده و آموزش یافته است. تشکیلاتی که در ایران از دوران باستان تا عصر قاجاریه، عهدهدار امر نظم و امنیت بوده، تاریخ پر فراز و نشیبی داشته است، در سدههای اخیر فقط صفویان توانستند، بعد از دوران درخشان حکومتی قبل از اسلام با ایجاد دولت مرکزی مقتدر و دیوانسالارانهای نظم و قانون هماهنگ و سراسری را در کشور نهادینه کنند و اساس و بنیادی منظم بر جامعه ایرانی حاکم نمایند، ولی با انقراض این سلسله دیگربار آن نظم مقتدر دیوانسالارانه مرکزی و سراسری تکرار نشد. گو اینکه قاجاریه با بدرازا کشیده شدن سلسلهاش، فرصت خلق تشکیلاتی منظم را داشت، ولی چون قاجاریان معتقد به حکومت مرکزی نبودند و اداره کشور را منطبق بر روشهای ایلیاتی و قبیلهای مدیریت میکردند و حکام در ایالات و ولایات خود هر یک اختیاری تام در حوزه فرمانروایی خود داشتند، هر گز تشکیلات یکپارچه ملی، پدید نیامد، تا اینکه امیرکبیر در اوایل دوره ناصری اقداماتی در این زمینه انجام داد و با ایجاد سازمان خفیه و قراولخانههایی در تهران گامی را در این راه بر داشت، اما با قتل او این اقدام بجایی نرسید.
بعدها میرزا حسینخان مشیرالدوله تشکیلات نظمیه را بنا نهاد. ناصرالدین شاه در سال 1294 قمری که به اروپا رفته بود، کنت دو مونت فورت اتریشی را استخدام کرد و نظمیه تهران را بدو سپرد. کنت مقرراتی را برای ایجاد نظم در تهران به مرحله اجرا گذارد و اعضای پلیس را لباس یک شکل (اونیفرم) پوشاند و آنان را برای تصدی امور نظمیه آموزش داد.
بعد از سالها تحولات و تغییرات در حکومت کشور و نیز در اداره نظمیه تهران، در سال 1291 شمسی، زمانیکه عینالدوله وزارت کشور را به عهده داشت، نظمیه تهران به ژنرال یالمارسن سوئدی سپرده شد. همراهان این افسر سوئدی وستداهل، برگدال و ارفاس و ... بودند، که اداره نظمیه را به عهده گرفتند. نخستین قدم آنان تعلیم افسران و افراد نظمیه بود. بر این اساس آموزشگاهی برای آژانها (پاسبانها) و آموزشگاهی دیگر با سطحی بالاتر برای تعلیم کارمندان و صاحبمنصبان اختصاص یافت، که آنرا آموزشگاه آسپیرانی میخواندند. فارغالتحصیلان این آموزشگاه را آسپیران میگفتند. آسپیرانها که از دانش پلیسی برتری نسبت به کارکنان تعلیم ندیده قدیمی و پاسبانها برخوردار شده بودند، کمکم مقامات مهمتر و کاراگاهی را اشغال کردند و از این بابت تفاخر میکردند.
در کتاب «پلیس ایران» درباره تشکیل آموزشگاه آسپیرانی چنین میخوانیم:
«... در سال 1291 خ. محمد علی خان علاءالسلطنه رییسالوزراء شد. او عینالدوله را به وزارت کشور انتخاب کرد. در این دوران پس از مدتی «وستداهل» (Vestedahal) رییس نظمیه (پلیس) شد و او برای آموزش افراد نظمیه، دو آموزشگاه تأسیس کرد، که دوره آموزشی آنها شش ماهه بود. اولی آموزشگاه آژان (پاسبان)ها که خواندن و نوشتن و نحوه کار پلیس را آموزش میداد. دیگر آموزشگاه «آسپیرانی» که کارمندان و صاحبمنصبان نظمیه تعلیمات سطح بالاتری را میدیدند و به اصطلاح کارآگاهی را میآموختند.
آموزگاران این دو آموزشگاه ارفاس (Erfas) وستداهل و برگدال (Bergdal) بودند، که با کمک مترجم به کار خود میپرداختند ...»