این مطلب، گفتگویی است، که در «رادیو گفتگو» در نوروز 78 به مناسبت سالروز انتخاب تهران به پایتختی انجام شد.
چه باید کرد تا شایستگان بر مسند آیند
آقامحمدخان چه انگیزهای برای این انتخاب داشت؟
اینکه بخواهیم بدون بررسی پیشینه گستره تهران به لحاظ تاریخی و کاوش درپ یدایی سببها و علتهای رشد و توسعه تهران از آغاز تا آن روز فقط به وقت انتخاب تهران بدین سمت پاسخ گوییم، به نظر میرسد، موضوع ابتر خواهد ماند. بنابرین اجازه بدهید. پرسش شما را در دو بخش به نسبت مشروح، عرضه نمایم.
الف) پیشینه گستره تهران:
گستره تهران، که میتوان آن را از حوزه دماوند تا آن سوی کرج و از آبادیهای ارتفاعات البرز تا دشت جنوبی ری و ورامین در نظر گرفت، بسیار کهنسال و دیرینه است. این خطه از خاک ایران زمین، بخشی از نجد (فلات) ایران است که روزگاری کف دریا را تشکیل میداد. زمانی که دوره خشکی در این قسمت از آسیای جنوب غربی آغاز شد، قاره اروپا یخبندان بود. با شروع این دوره بر اثر قطع شدن بارانهای معمول، کمکم سطح دریا فرو نشست و ابتدا کوها از آب سر بر آوردند و در پی آن با خشک شدن دریا دشتها نیز آشکار شدند.
زندگی آدمیان در کوهها و غارها آغاز گردید و با سرسبز شدن دشت و سرازیر گشتن حیوانات به آن پهنه، آدمی نیز که زندگیاش تابعی از این متغیر بود، به دنبال حیوانات به دشت آمد. دیرگاهی گذشت تا خانه ساخت و سکنا گزید و زراعت را آموخت و حیوانات را اهلی نمود.
یکی از کهنترین نقاطی که در این گستره، این معنا در آن شکل گرفته است، چشمه علی است. باستانشناسان در پی کاوشهای فراوان پی بردهاند، دستکم هشت هزار سال پیش مردمانی با تمدنی در خور تامل نخسین بار در کنار این چشمه سکونت و زندگی کردهاند. این چشمه پیش از اسلام با نام «سورن» خاندان مشهور ساسانی خوانده میشد و بعد از ورود اسلام به نام حضرت علی (ع) نامگذاری شد.
به استناد بررسیهای زمینشناسان و داغی که بر سنگ دیواره در مظهر چشمه هویداست آب چشمه در هزاران سال پیش از امروز افزونتر بوده است. پوسته زمین در این قسمت از کره زمین در حال تغییر است و همین تغییرات موجب بروز زلزله و کم شدن آب چشمه علی شده است.
سوای چشمه علی، در تپه ازبکی در 70 کیلومتری غرب تهران نیز آثاری از زندگی مردمانی کشف شده که 9 هزار سال پیش در آن حدود میزیستند. شهر ری که در روزگار باستان «راگا» و یا برخی اسامی دیگر میخواندند، خود یکی از کهنترین شهرهای عالم است و با بابل و نینوا درمیان رودان (بینالنهرین) پهلو میزند و پیشینهای چند هزار ساله دارد و نام این شهر در تورات نیز آمده است.
شهر ری پر آوازه در کنار کهنراه دو هزار ساله ابریشم خود موجب اعتبار و شهرت این راه شرقی – غربی جهان قدیم بود.
در تپه قیطریه، اراضی خیابان پاسداران، خجیر، تهرانپارس، چندار، خوروین، ساوجبلاغ و اراضی حاشیه شهر جدید پردیس، ایگل، اوشان و جایجای این گستره پیر سرزمینمان آثاری کشف شده است که حکایت از دیرینگی زندگی ایرانیان در ادوار مختلف در آن دارد.
خلاصه اینکه تهران اگر چه جوان است، لیکن در دامان مادری چشم به جهان گشوده است، که خود داعیه مهتری و سروری در پیشینه داشتن تمدن بشری در عالم دارد و به تعبیری دیگر تهران این نوزاد دویست ساله اگر در میان شهرهای بزرگ جهان سر بر آسمان تفاخر میساید، پا بر دوش غولی نهاده است که هزاران سال عمر دارد.
این تعبیر بر این حقیقت استوار است، که هرگز در جامعه بشری و حتی در کائنات ناگهان و یک شبه چیزی پدید نمیآید، بلکه تشکیل اجرام آسمانی و ستارگان و پدیدهها و کشفیات علمی انسان و هزارها نمونه دیگر، پای بر این واقعیت میفشارند که همه پدیدههای اطراف زندگی بشر دارای سیر تحولی است، که گامبهگام متحول میگردد و آن مسیر، به لحاظ ریاضی خطی است، سینوسی، یعنی به وجه موج که فراز و فرودهایی دارد.
بنابراین، گو اینکه تهران دویست ساله هم خود دارای پیشینهای دستکم هزار و چهارصد ساله است، اما ناگهان و به یکباره در کویر بیآب و علفی سر برنیاورده، بلکه این آبادی در گسترهای بسیار پرسابقه با محو شدن شکوه ری باستان، اندکاندک به اعتبار و آوازهای دست یافته و سرانجام سزاوارانه آقامحمدخان آن را به پایتختی بر گزیده است.
ب) رشد و توسعه آبادی تهران:
از قراین و نشانههایی که در دست است، چنین بر میآید، که نطفه سکونتی این آبادی خوششانس، اواخر عصر ساسانی و کمی پیش از اسلام تشکیل یافته و خردک خردک بر ساکنین و خانههایش افزوده شده تا جایی که اواخر قرن دوم هجری آنقدر اعتبار بر این آبادی مترتب بوده، که از خانوادهای از آن میان، فرزندی طالع دار پا به عرصه وجود مینهد. فرزندی که بعدها آوازه و شهرتش موجب شد، به سال 463 قمری برای نخستین بار، نام «طهران» در کتاب «تاریخ بغدادی» ثبت گردد.
ابوعبدالله محمد بن حماد تهرانی رازی، محدث قرن سوم هجری فرزند نامدار آبادی جوان تهران است، که به سال 261 قمری (271) در 81 سالگی چشم از جهان فروبست و ابیبکر خطیب بغدادی به سال 463 قمری، در کتاب خود واقعه مرگ او در عسقلان شام را ثبت کرد.
با گذشت زمان، تهران رفتهرفته رشد و توسعه یافت و آباد شد، که البته آبادانیاش در آن روزگار مرهون آب فراوان و خاک حاصلخیزش بود، به طوری که اوایل قرن ششم آوازه میوههایش، سراسر ایران زمین را در نوردیده بود. ابن بلخی در «فارسنامه» به سال 500 تا 510 قمری، از انار مرغوب تهران یاد کرده است.
آبادی تهران داشت گامهای آبادانی را با آهنگی ملایم بر میداشت که اوایل قرن هفتم، حادثهای عظیم سرنوشت شهر ری، منطقه و حتی سراسر خاک ایران را دگرگون ساخت و این دگرگونی انقلابی را در تاریخ تهران پدید آورد که عظمت تهران امروز را باید حاصل تداوم تحولاتی مهم دانست، که آن اتفاق نقطه آغازش بود.
آن حادثه شوم، حمله وحشیانه و ویرانگر مغول بود، که همه چیز را چون آتش سوزاند و چون سیل ویرانه ساخت. در این حمله، ری آن شهر باشکوه به تلی از خاکستر و ویرانهای از خرابهها و پشتهای از کشتهها تبدیل شد. حمله بار دوم و سوم آن وحشیان آخرین رمق تن نیمه جان شهر را گرفت. گو اینکه بعد از فروکش کردن تاخت و تاز متجاوزان، شهر زندگی نیمه جانی را دوباره آغاز کرد و پارهای از شهروندان فراری با بازماندگانی چند تلاش کردند تا زندگی را به این شهر بازگردانند، لیکن بخت از ری برگشته بود و این اقدامها هیچ یک مرهمی بر زخم مهلک تن بیرمق کهن شهر این گستره پیر نشد و تنها به برکت وجود مرقد حضرت عبدالعظیم در قرن یازدهم از آن شهر نام «روستای شاه عبدالعظیم» باقی ماند. آبادی خردی که تا عصر پهلوی هم هنوز با همین نام خوانده میشد.
باز گردیم به ادامه موضوع، یعنی تاریخ تهران. هر چه این حمله اثر ویرانگرانهاش را بر پیکر شهر ری تداوم میبخشید با گذشت زمان اعتبار تهران افزوده میگشت. هجوم مغول عدهای از مردمان ری را پناهنده آبادی کوچک تهران کرد. این افراد در آینده خود موجب اعتلای فرهنگ شهر نشینی تهرانیان و افزایش سرعت توسعه در این آبادی شدند. با آوردن شیوه معماری شهری و حتی مصالح خرابههای ری، خانهسازی شهری را در آن آبادی باب کردند. هسته اولیه بازرگانی و تجارت را پدید آوردند، که بعدها خلاء بازار از میان رفته شهر ری را در این گستره وسیع بیش و کم پر کردند و دهها اقدام دیگر.
آهنگ توسعه و اعتبار یافتن تهران چنان افزون گشت، که به سال 806 قمری برابر 1403 میلادی تهران دیگر روستای گمنامی نبود بلکه خان تهران، بابا شیخ، نماینده تیمور مأمور پذیرایی از کلاویخو سفیر پادشاه اسپانیا شد.
بابا شیخ، باغی را در شمالغربی تهران آن روزگار جنوب میدان توپخانه فعلی طرح افکند و اولین عمارت بزرگ و شاید توان گفت: قصر تهران، را در آن باغ جایی که بعدها ارگ سلطنتی گردید، ساخت. آهنگ توسعه این آبادی باز هم تندتر شد، بدین ترتیب که در همین قرن نهم نخستین امامزادههای آن نیز بنا گردید. امامزادههایی چون سید اسماعیل، یحیی، زید، سیدنصرالدین. اکنون دیگر آوازه تهران از همطرازانش از قبیل مهران، دولاب، طرشت و ... فزونی گرفت.
با شروع قرن دهم و اوجگیری سلسله پادشاهی صفویان، تهران، که دیگر از جرگه روستاها خارج و در زمره شهرها و یا بهتر باید گفت باغ شهرها به حساب میآمد، برگی زرین بر تاریخ آن افزون گردید و گامی مهم در راه توسعه این شهر بر داشته شد و بر اعتبار آن باز هم افزوده گشت.
به سال 961 قمری، شاه تهماسب در پی آمد و شدی که به تهران داشت، فرمان داد تا حصاری گرداگرد شهر بنا کنند. حصاری که بیش از سیصد سال دوام یافت و شهر و ساکنانش را از هجوم دشمنان، راهزنان مصون داشت.
این حصار را به طول شش هزار گام با 114 برج به تعداد سورههای قرآن کریم ساختند. به عبارت دیگر در هر 53 گام یک برج و در پای آن یک سوره قرآن دفن شد و در کنار جبهه بیرونی آن نیز خندقی کندند.
برای شهر تهران 4 دروازه (دروازههای شمیران اول پامنار، قزوین اول بازارچه قوام الدوله، حضرت عبدالعظیم اول بازار حضرتی و دولاب اول بازارچه نایبالسلطنه) در نظر گرفتند.
شاه تهماسب را سبب این اقدام مهم بنابر اظهار نظر نویسنده کتاب «جنتالنعیم» دو چیز بوده است، یکی زیارت امامزاده حمزه، جد اعلای پادشاهان صفویه و حضرت عبدالعظیم و دو، وجود شکار فراوان در دشتهای مهران و تهران.
افزون بر بنای حصار بدیهی بود، که آن زمان داخل شهر هم احداث بناهایی آغاز شد و ساخت و ساز آهنگی تازه یافت. نویسنده «هفت اقلیم» درباره ساخت حصار و بازار مینویسد:
«تهران در زمان شاه تهماسب صفوی به زینت باره و زیور اسواق آراسته گردید.»
در این عصر، خواهر شاه تهماسب هم مدرسه و تکیه و حمامی در محله چالمیدان بنا نهاد، که بعدها آن ابنیه با نام «خانم» شهرت یافت.
تهران در عصر شاه عباس، آبادتر از پیش شد. نویسنده «زینتالمجالس» به سال 1004 قمری، در عصر او مینویسد:
«آب و هوای تهران از دیگر ولایات ری نیکوتر است از ارتفاعاتش غله و میوه نیکو میآید و از آن جمله خربزه و انگور و انجیر او به غایت لطیف میباشد.»
امین احمد رازی نیز به سال 1002 قمری، در ستایش تهران مینویسد:
«تهران به واسطه انهار جاریه و کثرت اشجار مثمره و باغات متزهه نظیر بهشت است.»
شاه عباس، هم به نوبت خود گامی بلند، در جهت توسعه تهران برداشت، که خود موجب اعتبار بخشیدن هر چه بیشتر این شهر شد. گو اینکه شاه عباس در یکی از اقامتهایش در تهران بیمار میشود و نفرین میکند، کسی را که از بیرون به این شهر بیاید و آنجا بماند، ولی چهار باغ عباسی را با غرس چنارهای فراوان بنا نهاد، که همان ارگ سلطنتی دورههای بعد میشود و از همه مهمتر وی برای تهران و اطراف آن بیگلربیگی تعیین کرد و این نخستین بار بود، که تهران دارای بیگلربیگی، که مقام پر اهمیتی در تشکیلات حکومتی - اداری کشور بود، شد.
در عصر شاه عباس، ایران چهار والی و سیزده بیگلربیگی داشت.
پیترو دلاواله (Pietro Della Valle) جهانگرد ایتالیایی به سال 1026 قمری برابر با سال 1617 میلادی، تهران را دیده و از آن اینگونه یاد میکند:
«تهران شهر بزرگی است که از کاشان وسیعتر است ... تهران، پایتخت ایالتی است که به همین نام خوانده میشود و مقر خان است ... باید واقعا ً تهران را شهر چنارستان بنامیم ...»
بعد از احداث عمارت باباشیخ، نخستین بار در عصر شاه سلیمان (اواخر قرن یازدهم) است، که به فرمان او در باغ شاه (ارگ سلطنتی) کاخ سلطنتی بنا شد.
این کاخ همان عمارتی است که بعدها شاه سلطان حسین، هنگام ترک اصفهان در مقابل هجوم افغانها در آن اقامت گزید و تهران را به مقر موقت حکومتی (پایتخت) انتخاب کرد و درّی افندی سفیر عثمانی (1134 قمری) را در همین کاخ به حضور پذیرفت.
در دوران صفوی تهران باز هم آبادتر گردید و بناهایی از قبیل مساجد چال حصار و جامع و مدارس دینی امامزاده زید، سید ولی، چال و محمدیه در این عصر ساخته شد.
به سال 1137 قمری اشرف افغان تهران را محاصره کرد و با شکستن مقاومت تهرانیها، دروازه شهر را گشود و در تهران در کاخ شاه سلیمان مستقر گردید. افاغنه در تهران حصار ارگ را بنا کردند و در شمالی ارگ (دروازه اسدالدوله یا دروازه دولت) را ساختند.
افاغنه طی اقامت خود در تهران پارهای از سران و بزرگان شهر را کشتند و مردم را رنج دادند.
نادرشاه، پیش از سلطنت به سال 1142 قمری، قوای اشرف افغان را شکست داد و پس از پادشاهی، مشهد را به عنوان مرکز حکومت خویش برگزید، ولی اهمیت تهران را نیز از نظر دور نداشت. انجمن نوروز که کنگرهای از حکام سراسر کشور بود، را به سال 1153 قمری، در تهران برگزار نمود.
نادر، پسرش رضاقلیمیرزا را به ولایت عهدی برگزید و او را حاکم تهران نمود.
نادر، خود نیز مدتی در تهران اقامت داشت، که طی آن گروهی از کلیمیان را در بیرون حصار شهر اسکان داد.
تهرانیان، پس از روی کار آمدن نادر و دور شدن از دوران افاغنه به آرامشی دست یافتند که با کور شدن رضاقلیمیرزا و سپس کشته شدن نادر آن آرامش، بعد از آنکه تهران به شهرت و اعتباری در ایران دست یافت، به سبب توجهی که فاتحان به تهران داشتند، بار دیگر از دست رفت. به علت بر سر راه شرق به غرب بودنش، پس از فروپاشی صفویه، دایم دستبهدست میشد.
تهران، بعد از نادر هم مدتی به اشغال الهیارخان ازبک - که از طرف نادر حاکم لاهور شده بود- درآمد. او به پارهای از بناهای شهر آسیب رساند و عدهای را رنجاند.
تهران بعد از دستبهدست گشتن، در میان وارثان افشاریه و محمدحسنخان قاجار و زندیه، سرانجام محل استقرار کریمخان زند فاتح این درگیریها شد و او تهران را به صورت مرکز عملیات سپاه خود درآورد.
در «تاریخ گیتی گشا» علت این انتخاب آمده:
«... چون بلده تهران، که وسط محال عراق و آذربایجان و دارالمرز (مازندران) و خراسان واقع است ...»
روز 15 جمادیالثانی 1172 قمری، کریمخان در تهران بود، که سر بریده محمدحسنخان قاجار، پدر آقامحمدخان، رقیب دیرینهاش را به حضور آوردند.
اعتمادالسلطنه میگوید:
«کریمخان، سر محمدحسنخان را با گلاب شسته و برای دفن به حضرت عبدالعظیم فرستاد ...»
کریمخان، در دیوانخانه تهران برتخت شاهی نشست، ولی خود را وکیلالرعایا نامید. به فرمان او در سال 1173 قمری، بنای عمارت سلطنتی و دیوانخانه بزرگ و باغ جنب دیوانخانه و یک دست حرمخانه در ارگ سلطنتی بنا کردند.
بنای خلوت کریمخانی، که ناصرالدین شاه نیز گاهی در آنجا خلوت میکرد و قلیانی میکشید، در شمالغربی محوطه ارگ سلطنتی مشرق عمارت تخت مرمر، از بناهای اوست.
کریمخان، هنگام اقامت خود در تهران، فرمان داد، آقامحمدخان، پسر ارشد محمدحسنخان قاجار، را در ظاهر به سبب ادای احترام به وی، لیکن برای آسودگی خیال، در دربار اقامت دهند. در حقیقت خواست، او «تحتالحفظ» باشد.
کریمخان، قصد داشت، تهران را برای پایتختی برگزیند و چون باید با همسایگان متجاوز در شمال و غرب و شرق نیز میجنگید، این شهر برای این منظور از موقعیت بسیار مناسبی برخوردار بود، بنابراین در دوران اقامت، اقداماتی از جمله احداث چند بنا انجام داد، ولی در سال 1176قمری، ناگهان از اندیشه پایتختی تهران در گذشت و این شهر را به قصد شیراز ترک کرد و حکومت تهران را به غفورخان تهرانی سپرد.
آقامحمدخان، تا زمان مرگ کریمخان، روز سهشنبه سیزدهم صفر 1193 قمری، در دربار او زیر نظر بود. لیکن در روزهای پایانی عمر پادشاه زند با هماهنگی قبلی با عمه خود که در حباله نکاح شاه بود، به بهانه شکار بیرون شهر بسر میبرد، تا اینکه با علامت دریافتی از او از مرگ کریمخان با خبر شد و از شیراز گریخت و روزهایی که مدعیان تاجوتخت در خاندان زند به جان هم افتاده بودند و یکدیگر را میکشتند، خود را به استرآباد رساند. در آنجا به ایل خود پیوست و سپاهی فراهم آورد و قدم در راهی نهاد که منتهی به سلطنت ایران زمین شد.
عللی که موجب شد تا او به مقصود خود برسد:
- فتحعلیخان و محمدحسنخان، جد و پدر آقامحمدخان روسای ایل قاجار بودند، ایلی که دو سه قرن از تاثیرگذاران در صحنه سیاسی - نظامی کشور بود و این زمینهای بسیار موثر برای پادشاهی او به شمار میآید.
- وجود مادری بسیار کاردان و لایق برای شکلگیری شخصیت او.
- کینه او از نادر و کریمخان که انگیزهای قوی در او ایجاد کرده بود.
- رنجی که در زندگی از کودکی بر اثر خصی شدن و جنگ و گریزهایی که جد و پدرش با مدعیان حکومت داشت، کشیده بود.
- اراده سخت قوی، اعتماد بنفس، بیرحمی، حفظ آرامش هنگام خشم و خستگی ناپذیری او و ...
آقامحمدخان برای رسیدن به سلطنت، راه سختی را سپری کرد. او وقتی از شیراز گریخت در راه تهران به استرآباد موطن ایل قاجار با تنی چند از همراهانش به کاروان حامل وجوه مالیات حمله کردند و آن مبالغ را تصرف نمودند. وقتی به استرآباد رسید، برادرش مرتضیقلیخان، که مدعی سلطنت بود، او را زندانی کرد، لیکن خود را از زندان رهانید، قوایی مهیا ساخت و مبارزهاش را برای تاجوتخت آغاز نمود.
وی تا سال 1299 قمری، بارها به تهران حمله برد، اما غفورخان حاکم تهران سد راهش بود، تا سرانجام بر اثر شیوع بیماری وبا در تهران، او بیمار شد و درگذشت. بعد از غفورخان، جانشین او محمدخان حاکم تهران شد. دوره ایشان بود، که آقامحمدخان بالاخره به آرزویش دست یافت و تهران را تصرف کرد. در این زمان علیمرادخان زند، دشمن اصلی آقامحمدخان هم تهران را به قصد سرکوبی جعفرخان زند در اصفهان ترک کرده بود.
آقامحمدخان، به سبب رنجی که در فتح تهران برد، سران و بزرگان شهر را سخت تنبیه نمود و پارهای را کشت.
وی در سال 1200 قمری، (برخی 1203 گفتهاند) در حالی که بسیار از مدعیان سلطنت نظیر لطفعلیخان زند و حتی برادران ناتنی خودش زنده بودند، در ارگ سلطنتی جلوس کرد و تهران را به پایتختی برگزید. او پیشتر ساری را در استرآباد مرکز حکومت خویش قرار داده بود، ولی بعد با افزوده شدن متصرفاتش، تهران را مناسب پایتختی دید.
تا سال 1209 قمری، طول کشید که آقامحمدخان، موفق شد، تمام مدعیان سلطنت را از میان بردارد. در این سال وی در تهران تاجگذاری کرد، کاری که هنگام اعلام پایتختی تهران به سال 1200 قمری، انجام نداده بود. اعتمادالسلطنه در این باره مینویسد:
«حضرت آقا محمد شاه ... به استدعای امرا و اعیان و سران سپاه تاج شاهی مشهور به تاج ماه و بازوبند مکلل به الماس معروف به دریای نور را از فرق و بازوی مبارک نامی فرمود ...»
آقامحمدخان پس از فرار از شیراز بر سر تصاحب تاجوتخت پادشاهی ایران تا پایان عمر با این مدعیان جنگید: علیمرادخان زند، جعفرخان زند، لطفعلیخان زند، تعدادی از برادرانش (جعفرقلیخان در تهران به دستور او کشته شد، مصطفیقلیخان به دستور او کور شد، مرتضیقلیخان به روسیه گریخت، رضاقلیخان به مشهد گریخت و آنجا درگذشت ) و حاکمان ولایات دور و نزدیک ایران از قبیل بخارا، گرجستان، خیوه، شیشه و ... (که مورد حمایت روسیه بودند)، ازبکها و افاغنه و افزون بر اینها روسیه و عثمانی(دشمنان ایران که همیشه مترصد حمله و آسیب و ... بودند)
درباره اراده آهنین آقامحمدخان بسیار گفتهاند:
بیگیجان، حاکم بخارا گفته است:
«اختهخان (دشمنان او را اختهخان مینامیدند) گوید و کند.»
گویند: او در جنگها برای حفظ آمادگی با چکمه و لباس نظامی میخوابید. هنگام سرکوبی حاکم شیشه که از اطاعت مرکز سر پیچیده بود، حاکم برای زمینگیر کردن او فرمان داد آب رودخانه را بر دشت اطراف شهر شیشه (شماخی) باز کنند، تا سپاه آقامحمدخان قادر به پیشروی نگردد، ولی آقامحمدخان با آن که تلفاتی فراوانی در آن باتلاق جهنمی داد، با نبوغ نظامیاش موفق به فتح این جنگ شد. آوازه نبوغ نظامی او و پیروزیاش در سرکوبی مدعیان بود که کاترین امپراطریس روسیه از رویارویی با او سرباز میزد و همین حسنشهرت بود که بعدها نیز انگیزه اعزام فرستاده ناپلئون به دربار فتحعلیشاه شد.
انگیزه آقامحمدخان در انتخاب تهران به پایتختی این موارد بوده است:
- نزدیکی تهران به استرآباد محل استقرار ایل قاجار.
- مرکزیت تهران نسبت به ولایات شمالی و غربی و شرقی کشور و امکان دسترسی بهتر از این شهر برای سرکوبی نافرمانی حکام آن ولایات. تهران در محل تقاطع راه شرقی - غربی و شمالی - جنوبی کشور بود به لحاظ نظامی اهمیت سوقالجیشی داشت.
- نزدیکی محل سکنای عربهای ورامین که شاه قجر را در مقابل دشمنان حمایت میکردند.
خلاصه اینکه:
تهران، هرگز به یکباره و ناگهان به پایتختی برگزیده نشده است. بلکه گستره تهران، دارای پیشینه تمدنی دستکم 9 هزار ساله است. در این گستره دماوندی قرار دارد، که خود از شهرهای قدیمی دنیا ست و به وقت مغان، مرکز دینی و محل استقرار مسمغان بوده است.
ری شهر دیگر این پهنه بود که با سابقه چند هزار ساله جزو شهرهای بزرگ آسیا بلکه عالم به شمار میرفت.
روستای تهران، پس از ویرانی ری در حمله مغول رو به آبادانی نهاد. محو شدن تدریجی ری بعد از آن حمله ویرانگر، مردم این خطه را واداشت تا نیاز خود را به وجود یک مرکز شهری به دوش تهران نهند، که اندکاندک توسعه پیدا میکرد و آباد میشد و به لحاظ حکومتی اعتبار مییافت.
مراحل رشد و توسعه و سبب و انگیزهها در مقاطع مختلف زمانی چنین است:
- ویرانی ری، سبب انتخاب تهران به جانشینی آن شد.
- آب فراوان (به نسبت جمعیت و مساحت) و خاک حاصلخیز در آن قرون، سبب برتری تهران در برابر دیگر روستاهای این گستره در این انتخاب بود.
- ساخته شدن حصار به فرمان شاه تهماسب، که وجود شکار فراوان در دشتهای خوش آبوهوای تهران و نزدیکی حضرت عبدالعظیم خود دلیل صدور آن فرمان بود.
- تعیین بیگلربیگی، برای تهران توسط شاه عباس، که بر اعتبار تهران، جهت شهر شدن، بسیار افزود. شاه عباس را در این کار دلایلی چند بود: الف) وجود تهرانی با قدرت مقابل حمله احتمالی ازبکها از سوی شرق لازم بود. ب) تهران بزرگ و آباد میتوانست، تامینکننده غلات و میوه و ... پایتختنشینان باشد.
- واقع بودن تهران بر سر راه دو هزار ساله ابریشم در جانشینی ری.
- ساختن اولین کاخ در تهران به وسیله شاه سلیمان.
- مرکزیت یافتن موقتی کشور توسط شاه سلطان حسین، هنگام تسلط افاغنه بر اصفهان.
- تصرف و تسلط افاغنه بر تهران، که خود تاییدی بر نقش مهم و حیاتی آن در اداره کشور بعد از اصفهان بود.
- پذیرفتن نادرشاه بر اهمیت تهران و تداوم یافتن مرکزیت نظامی - ادارای آن.
- افزودن بناها سلطنتی در تهران در عصر کریمخان زند و قصد داشتن او بر انتخاب این شهر به پایتختی.
موارد یاد شده موجب شدند تا آبادی تهران بر اثر رشد و توسعه گامبهگام به چنان موقعیتی به لحاظ سیاسی، سوق الجیشی، اقتصادی و اجتماعی دست یافت، که با افزوده شدن عواملی چند در عصر آقامحمدخان، این پادشاه را ناگزیر از انتخاب تهران به پایتختی شد. زیرا که در آن وقت این انتخاب بهترین گزینه در میان دیگر شهرهای ایران به شمار میرفت.