در مباحث تهرانشناسی گاهی به اسامی و کلماتی برمیخوریم، که گوش و چشممان با آنها ناآشناست، ولی وقتی از اطرافیان پرسوجو میکنیم، از میان چندین نفر، دست کم یک تن پیدا میشود، که مختصر اطلاعی از آن داشته باشد و چنانچه علاقهمندی بیشتری از خود نشان دهیم، کتاب و مجلهای میتوان جست که این آگاهی را افزایش دهیم.
اما امروز قصد داریم، به معرفی یکی از آبادیهای تهران قدیم، که امروز از محلات بالای شهر به شمار میرود، بپردازیم، که نامش بسیار ناآشناست، به طوریکه این بار نه تنها اطرافیان قطعا نخواهند توانست، کمکی به ما بکنند، بلکه منابع و مراجعی که در دسترس است، نیز نمیتواند مفید واقع شود، لغتنامه دهخدا، لغتنامه فارسی، برهان قاطع، فرهنگ دکتر مصاحب، فرهنگ لغات جمالزاده، فرهنگ عمید، فرهنگ آبادیهای کشور، کتاب اسامی دهات کشور، فرهنگ جغرافیایی ایران، نقشههای تهران در دورههای قاجاریه، پهلوی و کتب تاریخ تهران و ...
فقط در فرهنگ اصطلاحات دوره قاجاریه کلمه «تن قطار» هست که به ظاهر نزدیک به تن قتن است ولی هیچ ربطی به کلمه مورد بحث ندارد و یک اصطلاح نظامی قاجاری است.
تن قتن نام مورد نظر است. نامی که امروز اثری از آن نیست.
اراضی تن قتن در شمال شرقی تهران واقع است، جایی که بر سر صدور مجوز ساختمانی، میان سازمانها و ادارات مختلف اختلاف نظر است. گو اینکه با این وجود، ساخت و ساز در آنجا رواج دارد و چه مرتفع هم میسازند. یعنی اگر در مناطق دیگر ساختمانهای 4 یا 5 طبقه مرسوم و معمول است، در اینجا بنای 20 طبقه هم میتوانید ببینید. سبب اختلاف تن قتن با دیگر مناطق تهران، ارتفاع این محل است؛ ارتفاعی نزدیک به 1750 متر و در نواحی شمالی بیش از 1800متر. سالهاست مرز ساختمان سازی را در شمال تهران در ارتفاع 1600 متر تعیین شده است و یا 1800 متر. اگرچه هر دو عدد برای تهران متراکم، به اعتبار بسیاری از احتیاطها نظیر، حفظ محیط زیست و تامین آب و برق و گازرسانی، حفظ امنیت و امکانات آمد و شد و ... زیاد است.
اختلاف میان شهرداری، شورای شهر تهران، وزارت مسکن و شهرسازی و ... بر سر همین عدد ارتفاع است. اراضی تن قتن در مجاورت سوهانک است، ولی ارتفاعش کمی پایینتر است. چون از گذشته یعنی از دوره ناصرالدین شاه بخشی از این اراضی از آب سوهانک سهم داشته، که این خود دلیلی بر این موضوع است. ارتفاع سوهانک 30، 40متر بیشتر از تن فتن است. زیرا آب آنجا سوار بر اراضی تن قتن میشده است.
تن قتن، بعدها در دوره رضاشاه به ارباب گیو نماینده زرتشتیان تعلق یافت و تا سالهای اولیه پس از انقلاب اسلامی به صورت بایر باقی بود، اما اکنون تمام اراضی آن حدود، نظیر سوهانک، حدیقه و ... ساخته شده است.
در دوره ناصری میرزا فضلالله خان در این اراضی عمارتی ساخت و به نام پسرش بنانالدوله، بنانیه نامید و از آن پس بنانیه نام این اراضی شد. در فرهنگ جغرافیای ایران در دوره پهلوی «بنانیه» را چنین معرفی میکنند: ده کوچکی است که 10 تن جمعیت دارد.
میرزا فضل الله، منشی امینالسلطان بود و چون امینالسلطان پیش از آنکه در قیطریه باغ غیبی و عمارت آنجا (پارک قیطریه) را بسازد، در حدیقه عمارتی داشت. بنابراین میرزا فضلالله، هم در مجاورت حدیقه در اراضی تن قتن عمارت خود را بنا کرد.
میرزا فضلالله خان نوری برادر میرزاآقاخان نوری صدراعظم ناصرالدین شاه است. این دو برادر در دوره محمدشاه تنبیه شدند و به خارج از پایتخت تبعید گشتند، ولی با آمدن ناصرالدین شاه دوباره به پایتخت بازگشتند، در این باز گشت، سفارت انگلیس از میرزا آقاخان که تابعیت دولت انگلیس را پیدا کرده بود، بسیار حمایت میکرد و سرانجام با همین حمایتها بود، که وی پس از قتل میرزا تقی خان امیرکبیر صدراعظم ایران شد و در این زمان میرزا فضلالله خان که حاکم قم بود، به وزیر نظام ملقب گردید و به وزارت آذربایجان منصوب شد. بعدها او منشی امینالسلطان گردید. مرحوم مهدی بامداد در کتاب «شرح رجال ایران» تصریح میکند، که میرزا فضلالله، در سال 1289 قمری در سن 80 سالگی در تهران فوت کرد. بنابراین عمارت بنانیه باید پیش از این سال بنا شده باشد. در هیچ یک از منابع موجود، تاریخ احداث عمارت بنانیه درج نشده است، اما با ملاحظه تاریخ درگذشت میرزا فضلالله باید تاریخ بنا قبل از سال 1289 قمری و پس از احداث بنای باغ امینالسلطان در حدیقه باشد.
تاریخ تهران با دو «فضلالله» روبروست، که از اتفاق هر دو «نوری»اند، برای جلوگیری از خلط مبحث، به معرفی بیشتر ایشان میپردازیم:
میرزا فضلالله خان نوری مازندرانی (1289-1209) پسر سوم میرزا اسدالله خان نوری لشکرنویس باشی و برادر بزرگ و اعیانی میرزا آقاخان نوری صدراعظم ناصرالدین شاه (جانشین میرزا تقی خان امیرکبیر) میرزا فضلالله چنانکه پیشتر گفته آمد، ملقب به وزیر نظام شد. او در دوره صدارت امینالسلطان در خزانه و وزارت دارایی همه کاره بود و زمانی هم تولیت آستان قدس رضوی را داشت. وی به سبب مشاغلی که به دست آورده بود، ثروت فراوانی کسب کرد و در دوران حیات خویش در تربیت پسرش میرزا کریم خان بنانالدوله بسیار کوشید، اما دست طبیعت و روزگار همیشه محاسبات بشر خطاکار را بر هم میزند. بنانالدوله پس از مرگ پدر همه ثروت بادآورده و گردآورده او را، در چشم بر هم زدنی به باد داد، به طوریکه بنانالدوله در دوران مشروطیت آهی در بساط نداشت و به همین خاطر مدتی هم در سفارت روس در زرگنده متحصن شد، ولی سریعتر از بسیاری- چون فهمید، که روسها هرگز به قول خویش عمل نخواهند کرد - دست از پا درازتر از سفارت روس خارج و متوسل به دولت ایران شد.
بنانالدوله در آن دوران سخت، به بنانیه هم که پدرش با چه امید و آرزویی از روی نقشه کاخ شاه در سلطنتآباد ساخته بود، رحم نکرد و ابتدا درختان را قطع کرد، بعد آب قناتاش را جداگانه فروخت و سرانجام مالکیت آن را هم از دست داد.
فضلالله دیگر، حاج شیخ فضلالله کجوری معروف به نوری متولد 1259 قمری است، که از نامداران دوره مشروطیت بوده و چنانکه روشن است، وی پنجاه سال از فضلالله خان صاحب بنانیه کوچکتر است.