روز عاشورا همه بچههای محل جمع میشدند، جلو حسینیه تا پشت سر دسته زرگنده که بزرگترها تشکیل میدادند، براه بیفتند. مدتی طول میکشید تا سرانجام دسته عزاداری با علامتی بزرگ و علم و کتل و سنج و دیگر ملزومات راه میافتاد.
سرپرستان دسته جوری مسیر و سرعت حرکت را تنظیم میکردند که آنها همزمان با ورود دستههای سینه زنی حسنآباد و قلهک به امامزاده اسماعیل برسند، درست ظهر عاشورا. رسم بود وقتی دو گروه بهم میرسیدند، علامتها را مقابل هم میآوردند و مراسم سلام را اجرای میکردند. این مراسم خود داستانی داشت. میگفتند قدیمها چند بار در این مراسم قلهکیها و زرگندهایها با هم دعوای سختی کرده بودند و از قدرت بدنی و رشادتهای یکی دو تن از بزن بهادرهای زرگنده تعریفها میکردند که یکیشان حالا دیگه معتاد شده بود و حال و روزش خیلی خراب بود.
به هر حال بعد از این مراسم همه جلوی امامزاده جمع میشدند. آن موقع هنوز محوطه امامزاده فضای سبز نشده بود و قبرستان بود و آرامگاههایی هم در آن قرار داشت. همه که نزدیک هم میشدند نوحههای جانگدازی خوانده میشد و شوری جوانها را میگرفت، زمانی بعد با صدای روحانی دسته کمکم آرام میشدند و مینشستند و او روضهای میخواند. دقایقی میگذشت با خاتمه روضه بازهم اهالی سینه زن آماده حرکت میشدند تا به حسنیه محل که کلی فاصله داشت، باز گردند. هنگام بازگشت هم با مدیریت سرپرستها به حسینیه میرسیدیم. آن موقع سفرهها را در صحن حسینیه میانداختند و غذای هیئت را میآوردند. هر ساله غذای عاشورا را مرحوم حاج احمد، صاحب کارخانه رنگ ایران که تقریبا پشت حسینیه بود و امروز دانشگاه آزاد است نذری میداد.
اصل ماجرای سینهزنی زرگنده در عاشورا مراسم نخلگردانی بود که بسیار مهیج و برای ما بچهها شورانگیز بود. این مراسم بدین ترتیب اجرا میگشت که وقتی سینه زنها از امامزاده به حسینیه میرسیدند قبل از آن که نهار را بیاورند جوانهای زورمند شور گرفته، داخل حسینیه میشدند و دواندوان و سرزنان یک راست میرفتند، سراغ نخل. نخل اسکلتی شبیه اتاق بود از چوب و کوچکتر از اتاق مینی بوس که با پارچههای مشکی پوشانیده شده بود و گوشه حسینیه قرار داشت. نخل را روی دست بلند میکردند و مانند حمل جنازه گرداگرد محوطه حسینیه دواندوان و بسرعت میگشتند. جوانان را چنان شور میگرفت که برای بیننده هولناک بود از این روی که اگر کسی زیر دست و پا بیفتد کارش تمام است. ما بچهها هم دور حسینیه خودمان را به دیوار میچسباندیم و شگفتزده نگاه میکردیم و مواظب بودیم تا دقایقی که نخل میگردید زیر دست و پای نخلگردانان شور گرفته نمانیم که در آن صورت احتمال مرگمان میرفت.
نخلگردانی در گذشته در آبادیهای شمیران و بیشتر شهرها کشور برگزار میشد. امروزه نمیدانم در زرگنده و یا جاهای دیگر اجرا میگردد یا خیر. شنیدهام در چیذر هنوز این رسم برقرار است.
در روزنامه جام جم، ش 3292 در ارتباط با این مراسم در حصار بوعلی آمده: «... نخل تکایا، شبیه تابوت است و به صورت نمادین، برای تشییع پیکر حضرت امام حسین (ع) شبیه سازی شده است. اندازه اسکلت چوبی نخل چند و چون تزیین و روش نخل برداری آن هم در هر محل متفاوت است. پهنای پیشانی نخل حصار بوعلی 1/5 متر و درازای آن 3/5 متر است. پوششی از پارچههای سیاه با تابلوهایی از استادان نقاشی و خطاطی پیشانی نخل را آراسته و بالای آن دو نیز 3 شاخ و تعدادی سر پرچم پنجهای و توپی دیده میشود. وقتی نخل حرکت میکند صدای زنگ کاروان بلند میشود.
زنگ داخل نخل است و به دست مسئولش به صدا درمی آید. پیشاپیش نخل، سیدی با لباس عزا و شال سبز به عنوان سکاندار قرار میگیرد و در زمان گردش نخل در تکیه با چوب دو شاخهای مراقب آن است. گردش نخل در تکیه حصار بوعلی 3 دور است البته در گذشته تا سال 1340 نخل در روز عاشورا از تکیه خارج و بر شانه عزاداران در انتهای دسته تا نزدیک محله کاشانک میرفت. حالا 50 سال از آن زمان میگذرد، اما اهالی حصار بوعلی هنوز عقیده دارند که نخل حصار بوعلی و سیبهای آن تبرک است و از آن شفای بیمارانشان را میگیرند. سیبهایی که در شب قتل بر سر نیزههای 3 شاخه نخل فرومی رود یا در نخل میماند تا پس از مراسم نخلگردانی بین مردم تقسیم شود، همان سیبهایی است که مردم به نیت تبرک در گرفتن آن از یکدیگر پیشی میگیرند. اینها عقیده مردم حصار بوعلی است.»