پل پیروزی نامی بود که سه کشور آمریکا و شوروی و انگلیس کشورهای متفق در جنگ جهانی دوم بر ایران نهادند. زیرا متفقین در این جنگ با استفاده از خاک ایران توانستند به نیروهای شوروی در قبال هجوم نازیها یاری رسانند و عروس پیروزی را در آغوش کشند.
سرزمین ایران که بر سر چهارراه گیتی واقع است، در طول تاریخ هماره یک موقعیت مهم سوقالجیشی و نظامی فوق العاده داشته و دارد. وقتی هیتلر به شوروی حمله برد و راههای کمک به آن کشور را بر دیگر کشورهای دوست شوروی بست. متفقین راهی جز گشودن جبهه جنوب از خلیج فارس را پیش روی نداشتند. ایران تنها راهی بود که آنان را از آبهای آزاد خلیج فارس به شوروی میرساند. این مطلب را به شرحی مختصر از نام «پل پیروزی» اختصاص دادیم، شوربختانه پیروزی آن کشورهای قلدر با ویرانی ایران و نکبت برای مردم این سرزمین همراه بود.
در واپسین سالهای سده سیزده هجری شمسی با ناتوانی احمد شاه در اداره کشور، پیشبینی اضمحلال و انقراض سلسله قاجار کار مشکلی نبود. بخصوص با تحلیلی که از رفتوآمد کابینههای متزلزل و بیدوام دولتهای آن عصر میشد، کرد. دولتهایی که پیاپی میآمدند و میرفتند. بی آن که منشاء خیر و حرکتی موثر باشند و بتوانند در ایجاد ثبات و امنیت کشور قدمی بردارند.
با خاتمه جنگ جهانی اول و پیروزی لنین و یارانش که منتهی به خروج روسیه از ایران شد، وضعی در ایران پیش آمد که برآیند نیروهای موثر در سیاست آن روزگار موجب گردید تا با دخالت مستقیم انگلیسیها و عواملی چند رضاخان بر سرکار آید.
رضاخان با تصویب مجلس موسسان و پس از انحلال سلسله قاجاریه پادشاه ایران شد و حکومت را به دست گرفت. در دوران سلطنت او آلمانیها در قیاس با دیگر کشورهای غربی به سبب محبوبیت آنها میان مردم، میدان جولان و فعالیت وسیع تری را در ایران یافتند. بناهای فراوانی در تهران و آثاری در شهرهای دیگر که با مهندسی آلمانیها بنا شد، حاصل همان دوره است. گو این که پیشینه سیاه تاریخی روس و انگلیس در اذهان عمومی، از انگیزه موثری بود تا مردم را متمایل به آلمانیها نماید که خود در تصمیمات دولت ایران نیز تاثیر میگذاشت.
جنگ جهانی دوم پیامدهای بدشگون و هولناکی برای ایران در بر داشت. وقتی هیتلر جنگ دوم را در اروپا آغازید و پیروزیهای چشمگیری به چنگ آورد، تمایل رضاشاه را به آلمان بیشتر کرد. وجود افراد هواخواه آلمان چون دکتر متین دفتری در اطراف او سبب تشدید این تمایل شد.
از سویی دیگر هیتلر به دلیل علاقه شخصی به تاریخ، فرهنگ و مردم ایران و ملاحظات نژادی و نیز رابطه ویژه با رضاشاه و طرحهای دور و درازی که با هم داشتند به پیوند با دولت ایران اشتیاق داشت.
در اواخر سلطنت رضاشاه ارتباط دولت ایران با کشور آلمان خشم دول متفق و اعتراضهای رسمی متعددی را در پی داشت که اروپاییان را به عکسالعملهای جدی نسبت به ایران بر انگیخت، اما در حقیقت عاملی که با وجود اعلام بیطرفی ایران در این جنگ، سبب اشغال کشور توسط متفقین شد، ارتباط ایران و آلمان نبود بلکه موقعیت سوقالجیشی ایران بود که راهی جز از جبهه جنوب که از ایران میگذشت برای کمک به قوای شوروی وجود نداشت و از دیگر سوی موقعیت سیاسی و توان نظامی – اقتصادی ایران در قبال دول متخاصم محلی از اعراب نداشت تا از وقوع این حادثه ممانعت کند.
وجود دشمن مشترک قدرتمند و زیاده خواهی چون هیتلر که هستی دول عالم را تهدید میکرد، پیوند آمریکا و اروپاییان با شوروی کمونیستی را که تا آن تاریخ مقابل هم بودند، موجب شد و آنان را در تشکیل جبهه واحدی در جنگ علیه آلمان واداشت. ارتش آلمان نازی با کمک ژاپن و ایتالیا کشورهای متحدش در ٢٢ ژوئن ١٩٤١ حمله به شوروی را از چندین جبهه در شرق و غرب این کشور آغازید و با پیشرفت قابل ملاحظه رفتهرفته خود را به جنوب این کشور که نواحی نفت خیز و حیاتی بود، نزدیک کرد. هیتلر همه راهها برای کمک به ارتشِ از هم پاشیده شوروی را بست. در این جنگ متفین را برای مقابله با سپاه هیتلر جز گشودن جبهه جنوب که مصون از گزند آلمانیها بود، راهی نماند. بنابراین کشورهای متفق با اشغال ایران از راه خلیج فارس آذوقه و سلاح و دیگر کمکهای خود را به ارتش ناتوان شوروی رسانند و این کشور را در مقابل ارتش قلدر آلمان تقویت کردند و نیرو بخشیدند.
چرچیل در آن زمان گفت:
«کمک رساندن به نیروی نظامی اتحاد شوروی مهمترین وظیفه بود و ایران به عنوان نزدیکترین راه انتخاب شده بود.»
رضاشاه پس از شروع جنگ بیطرفی کامل ایران را اعلام کرد که این تصمیم عاقلانه در جای خود برای مردم ارزشمند بود اما حضور فعال کارشناسان آلمانی در ایران و نبود چاره دیگری جز گشایش راه این کشور برای متفقین باعث نادیده انگاشتن این بیطرفی از سوی این کشورها گردید. آگاهی روسها و انگلیسیها از ناتوانی ایران در مقابله با این تصمیم هم اشغال ایران را تسهیل بخشید. بنابر این گو این که با توجه به جوانب کار ضرورتی نداشت، اما متفقین با بمباران شهرهای مرزی و داخلی ایران و هجوم زمینی در روز دوشنبه سوم شهریور1320 دست به اشغال کشورمان زدند و نفیر مرگ و نیستی را در سراسر این سرزمین پراکندند و پایتخت جولانگه تانک و زرهپوش و پیاده نظام متفقن گردید.
در این مقطع تاریخی روزهای خوفناکی بر شاه و دولت و مردم میگذشت. شاه در ابهام از آینده و نگران از نابودی سلطنت تازه تاسیس خود و دولت از به خطر افتادن منافعش و مردم بیپناه از قحطی و گرانی و ناامنی واهمه داشتند. رضاشاه نا امید و دلسرد از روزگار برای حفظ سلسله پهلوی بسیار کوشید. حسنعلی منصور (منصورالملک) نخست وزیر در آن بحران تاب نیاورد و استعفا کرد.
رضاشاه از سوم شهریور 1320 تا 25 شهریور که مجبور به ترک ایران گردید هولناکترین روزهای زندگیاش را گذراند.
فروغی از سیاستمداران کهنه کار به درخواست رضاشاه به گفتگو با دولتهای متفق پرداخت تا هم تهران مورد هجوم نظامی واقع نشود هرچند از اشغال آن گریزی نبود و هم وضعیت شاه و سلطنت ایران که متزلزل و مبهم بود به نحوی مورد عنایت آنان قرار گیرد. فروغی پس از توافقاتی با شاه پا میان گذاشت و گفتگوها و زدوبندها را با اصحاب غائله آغازید. او را که حس و حال و عواطفی در گرو آن نبود مداخله در این موضوع امری ساده و بیاضطراب مینمود و امر حیاتی اشغال ایران با همه عواقبش برای او وضع بغرنج و نگرانکنندهای نداشت و هم او را نمیآزرد. وی در همان روزها مردم مشوش و دلواپس را به آرامی دعوت میکرد و بدانها میگفت:
«... میآیند و میروند، حوائجی دارند و به ما کاری ندارند.»
تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی ایران پایمال شد. قحطی و گرانی و کمبود گریبان مردم را گرفت. نان جیرهبندی و کوپنی شد. آسیبهای سیاسی و اقتصاد، فرهنگی و ... به دامان ایران و ایرانی نشست و درآن غوغاسالاری احساسات و عواطف جوانان میهن ملعبه خیال و دسیسه و نیرنگبازی گروهها و احزاب خلق الساعه آن عصر گردید و به تاراج رفت.
وزیران خارجه آمریکا، انگلیس و شوروی در مسکو، تهران را برای تشکیل اجلاس رهبران کشورهای خود بر گزیدند و در پی این تصمیم، روزولت رئیسجمهور آمریکا، استالین نخستوزیر شوروی و چرچیل نخستوزیر انگلیس روسای سه کشور بزرگ متفق در هفتم آذرماه سال 1322 شمسی با همراهی هیاتهای سیاسی خود درباره نحوه ادامه جنگ و مقابله با هیتلر تا شکست کامل آلمان و شرایط همکاری میان خود و حل مسائل مربوط به بعد از حصول پیروزی را بدون حضور نمایندهای از سوی دولت ایران گفتگوهای مهم و حیاتی را در کنفرانس تهران انجام دادند. این کنفرانس در چهارمین سال جنگ تشکیل شد.
کنفرانس سران سه کشور بزرگ در تهران در اعلامیه پایانی خود که شامل یک مقدمه، 9 فصل و شش ضمیمه بود استقلال و تمامیت ارضی ایران را نیز تضمین کردند و تعهد قبلی انگلستان و شوروی را درباره تخلیه ایران به فاصله شش ماه بعد از پایان جنگ مورد تایید قرار دادند. گو این که این کشورها بعد از خاتمه جنگ پایبند تعهدات خود نبودند و از آن سر باز زدند و مراحل تخلیه قوای آنان ماجراهایی طولانی شد.