قصه گویم از صبا مشتاقوار / چون صبا آمد به سوی لالهزار / مولوی
خیابان باغ لالهزار (کلمه باغ بعدها افتاد) نام خود را از باغی به ارث دارد، که در اراضی آن احداث شد. وجه تسمیه «لالهزار» بر ما معلوم نیست، اما بررسی نقشههای قاجاری و ارکان حرب عصر پهلوی و وضع توپوگرافی تهران و دیگر اسناد موجود دیرینگی وجود آب در شمال باغ لالهزار و هسته اولیه این باغ را با درختانی کهنسال محرز میکند. در اوایل قاجاریه با افزایش اراضی پایین دست آن آب و این درختان باغ وسیع لالهزار پدید آمد.
ژنرال «گاردان» سفیر ناپلئون در سال 1807 میلادی برابر 1222 قمری چند روزی در این باغ اطراق کرد. (خاطرات گاردان)
نمایندگان انگلیس، اتریش و جز آن هم در آن باغ ماندهاند. (اطلاعات ماهانه 1329 شمسی)
فتحعلی شاه در اواخر سلطنت گهگاهی با ولیعهدش محمد میرزا سواره از تهران به باغ لالهزار میآمد (همان).
در سال1251 قمری به فرمان محمد شاه قائممقام فراهانی صدراعظم را از این باغ به باغ نگارستان احضار و خفه کردند.
سال 1264 قمری جسد محمد شاه را از «قصر محمدیه» به لالهزار آوردند و در یکی از حوضخانههایش امانت نهادند.
نخستین سیم تلگراف تهران را مسیو کرشش به سال 1274 قمری از ارگ سلطنتی به این باغ کشید. فتحعلی شاه، محمد شاه و ناصرالدین شاه هر یک عمارتی در باغ ساختند.
ادیبالملک در «دافعالغرور» درباره لالهزار نوشت:
«... هوایش بهجت بخشاست و صفایش روح افزا ... باغ لالهزار سه باغ بزرگ و سه باغ کوچک داشت.»
به سال 1282 قمری دختر فتحعلی شاه زن آقاخان اول سه فیل و یک کرگدن از هندوستان برای نوه برادرش ناصرالدین شاه فرستاد. شاه حیوانات را در شرق باغ جا داد و نخستین باغ وحش تهران را پدید آورد. حیواناتی دیگر نیز در این باغ وحش افزوده شد، تا اینکه روزی پلنگی از لالهزار گریخت و دست کودکی را خورد، شاه باغ وحش را به دوشان تپه برد.
تا سال 1282 قمری هنوز باغ لالهزار بیرون تهران قرار داشت و خیابانی هم از آن تولد نیافته بود. حصار صفوی را در فاصله سالهای 1282 تا 1284 قمری خراب کردند و حصار وسیعتر ناصری را ساختند و بدین ترتیب لالهزار درون شهر و از چشم شاه افتاد. باغ رها شد. درختان روبه خشکی و عمارات رو به ویرانی گذاشت.
اعتمادالسلطنه به سال 1299 قمری وضع نگهداری لالهزار را بد توصیف میکند و به سال 1301 مینویسد:
«... مهماندار ایلچی آلمان در این باغ بودم ...»
به سال 1303 آخرین مهمان خارجی ایران نصرت پادشاه عثمانی هم در این باغ پذیرایی شد. (روزنامه خاطرات)
ناصرالدین شاه باغ را به فروش گذاشت. دکتر تولوزان پزشک شاه بارها خواست شاه را از این کار مانع شود، نشد. تولوزان میگفت این باغ حکم ریه شهر تهران را دارد، باید آن را حفظ کرد.
مخبرالسلطنه از پذیرایی نمایندگان دیگر کشورها در این باغ به روزگار فتحعلی شاه سخن گفته و از دو باغ پدرش مخبرالدوله که در همسایگی لالهزار بود، مینویسد؛ یکی از دو باغ در غرب آن قرار داشت که امروز سفارتخانههای آلمان و ترکیه شده است دیگری در شمال لالهزار بود که از قرار ذرعی یک ریال از استاد شیر جعفر خریداری شده بود. باغ دوم در شمال میدان استقلال (مخبرالدوله سابق) و غرب خیابان سعدی قرار داشت. (خاطرات و خطرات)
شاه قجر باغ را 90 هزار تومان فروخت (همان منبع).
اراضی باغ بعدها قطعه قطعه شد، باغ امین لشکر (= بانک شاهی = بانک شاهنشاهی = بانک بازرگانی فعلی)، خیابان لالهزار، خیابان اکباتان، خیابان سعدی و ... همگی در همین اراضی احداث شد.
و اینگونه در اوایل قرن چهاردهم قمری «خیابان باغ لالهزار» در تهران تولد یافت.
امینالسلطان صدراعظم ناصرالدین شاه که جنب لالهزار منزل داشت، برای آسانی آمدوشد خود، خط واگن اسبی را به خیابان لالهزار کشید.
خانم بنجامین (آمریکایی) درباره این خیابان بدان روزگار مینویسد:
«اسم این خیابان باغ لالهزار است اما یک برگ سبز هم در آن ندیدیم. از ساعت 5 به بعد مردان برای گردش به این خیابان میآیند ولی عبور و مرور زنها در عصر در این خیابان ممنوع است ... تراموی اسبی گاهگاهی عبور میکند که داخلش زنان هستند ...» (اطلاعات ماهانه 1329)
زنان با خرید بلیط پنج شاهی تراموا میتوانستند سواره از این خیابان بگذرند. بیآنکه بتوانند پیاده شوند.
از اواخر سلطنت مظفرالدین شاه و دوران مشروطه لالهزار رو به آبادی نهاد.
نخستین هتل ایرانیان «گراندهتل» را در لالهزار ساختند (چند هتل پیش از این در تهران بود که به خارجیها تعلق داشت.) در سالن همین هتل، میرزاده عشقی نمایشنامههایش را به نمایش گذارد و عارف قزوینی کنسرتهایی برپا کرد.
قمرالملوک وزیری و روحانگیز آوازهایشان را در این هتل به گوش تهرانیان رساندند.
بعدها نخستین سینماها، تماشاخانهها، لباسفروشیها، غذاپزیها و ... به این خیابان آمدند و آنرا از دیگر خیابانها ممتاز کردند.
زمان رضاشاه سطح خیابان آسفالت شد.
به روزگار پهلوی اول خیابان لالهزار تفرجگاه تهرانیها بود و عصرها زنان و مردان شیکپوش قدمزنان به سینما و تأتر میرفتند و پس از صرف غذا در رستورانهایش در پیادهرو آرام راه میرفتند و مباحثه ادبی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی میکردند.
سالهای بعد هر چند لالهزار پاتوق روشنفکرانی نظیر هدایت، چوبک، شاملو، نادرپور و ... با مباحثههای ادبی و مجادلههای سیاسی و جز آن شده بود ولی با این وجود هنوز این خیابان شانه از پذیرایی عوام و کسبه اهل دل خالی نکرده بود. اگر شازدههای قجر و ثروتمندان فرنگی و فرنگرفتهها میهمان «گراند هتل» میشدند، عشقیهای کم پول تهران هم مهمان «کافه مامان آش» بودند.
دکتر باستانی پاریزی از آن روزهای لالهزار چنین سردوده است:
دوش سوی لالهزارم برد عزم سیر و گشت / خسته از بیکاری و پیشانی از غم چین زده
ماهرویان دیدهها بر روی ویترین دوخته / مرد و زن نه، بل بت فَرخاری آذین زده
نقشهای سرخ گل بر چین دامنهای زرد / انقلاب سرخ را ماند به ملک چین زده
لالهزار نو مگو کاینجا بهشت دیگر است / وندر آن خوبان ارمن نقش حورالعین زده