جمعه, 10 فروردین 1403

ضحاک در گستره تهران

اشتراک‌گذاری این مطلب: WhatsappTelegram
ضحاک در گستره تهران

گستره وسیع تهران که پایتخت کم سن و سال سرزمینمان را در خود جای داده و امروز این پهنه را منسوب بدان می‌خوانیم، از پیشینه بسیار کهن تمدنی ارزشمند و قابل تاملی برخوردار است این ناحیه از نخستین خاستگاه‌های تمدنی و ادیان جهان بشمار می‌رود خاستگاه مردمانی که زندگی آنها از هزاران سال پیش تا کنون ادامه یافته است. دماوند یکی از شاخص‌ترین نقاط این گستره نامدار و مهم است.

دماوند نام کوهی است که گویند ضحاک را در آن محبوس کردند. / از آنندراج.

در افسانه‌های ملی ایران دماوند و رشته کوه البرز عموماً صحنه وقایعی چند است، از جمله البرز مسکن سیمرغ و دماوند محل زندان ضحاک است و به قول عوام هنوز در آنجا زندانی است و صداهای خفه‌ای را که متناوباً آنجا شنیده می‌شود ناله‌های او می‌دانند و البته خواص آتش فشانی دماوند منشاء این افسانه‌ها بوده است. / دایرةالمعارف فارسی

ز بیدادی سمر گشته ست ضحاک / که گویند او به بند است در دماوند / ناصرخسرو

فردوسی در شاهنامه در ابیاتی که داستان به بند کشیده شدن ضحاک توسط فریدون را تصویر می‌کند، چنین سروده است:

بر آن گونه ضحاک را بسته سخت / سوی شیرخوان برد بیدار بخت

دماوند در اساطیر ایران جایگاه ویژه‌ای دارد. شهرت آن بیش از هر چیز در این است که فریدون از شخصیت‌های اساطیری ایران، ضحاک را در آنجا در غاری به بند کشیده ‌است، و ضحاک آنجا زندانی ‌است تا آخرالزمان که بند بگسلد و کشتن خلق آغاز کند و سرانجام به دست گرشاسپ کشته شود. هنوز هم بعضی از ساکنین نزدیک این کوه باور دارند که ضحاک در دماوند زندانی است و اعتقاد دارند که بعضی صداهایی که از کوه شنیده می‌شود، ناله‌های هموست.

پس از جمشید، بزرگترین پادشاه و پهلوان داستانی ایران در حماسه ملی ما فریدون است که سرگذشت او از اساطیر اقوام مشترک هند و ایرانی به روایات ایرانی راه یافته و در فرهنگ مردم ایران در جایگاه شاهی نیرومند و پیروزگر از او یاد می‌شود. با بند کردن ضحاک در دماوند کوه، خاک را از پلیدی وجود اژدهای جوان خوار پاک می‌کند. فرّخ فریدون دیوبند با به بند کردن ضحاک و بر انداختن بیدادگران و تیره رایان، به رسم کیان بر تخت شاهی می‌نشیند و راه ایزدی و آیین مردمی پیش می‌گیرد.

فریدون پادشاهی را میان سه پسرش ، ایرج، سلم و تور، تقسیم می‌کند و چون فرزند کهتر خود ایرج را به پادشاهی ایران بر می‌گزیند، سلم و تور از رشک بسیار برادر را ناجوانمردانه تباه می‌کنند و سر بریده‌ی او را نزد پدر می‌فرستند. فریدون با پانصد سال زندگانی پادشاهی را به منوچهر فرزندزاده‌ی ایرج می‌سپارد و پس از نیایش یزدان پاک، روی از جهان می‌پوشد. (تجلی شاعرانه اساطیر و ... در اشعار خاقانی) / نوشته غلامرضا عبادی

مطابق نسخه خطی شاهنامه جمشید را خود بینی فرا گرفت و فره ایزدی از او دور شد. ضحاک پسر مرداس امیری نیک سرشت و دادگر و فرمانروای دشت نیزه وران است. ضحاک جوانی تهی مغز بود. اهریمن او فریفت و او پدر را کشت و خود شاه شد. او پس از کشتن پدر به ایران ‌تاخت و جمشید را از میان برداشت و بر تخت شاهی نشست و دو دختر خوب روی او، شهر نواز و ارنواز را اسیر نمود و دختران از ترس به فرمان وی در آمدند.

ابلیس شانه‌های ضحاک را بوسید و از آنها دو مار ‌رویید. مار‌هایی که باید هر روز مغز سر دو جوان را می‌خوردند تا گزندی به ضحاک نرسانند.

بدین‌سان روزگار فرمانروایی هزار ساله ضحاک آغاز شد. رفته‌رفته خردمندی و راستی نهان گشت و خرافات و گزند آشکار.

حکومت این ستمگر به درازا کشید تا این که کاوه آهنگر (که جز یکی تمامی فرزندانش را برای ساختن خورش مارانت کشته بودند، چون خواستند آخرین فرزندش را نیز بکشند با فریاد اعتراض کرد. ضحاک اجازه داد فرزندش را با خود ببرد. کاوه وقتی از بارگاه ضحاک بیرون آمد چرم آهنگریش را بر سر نیزه‌ای زد و مردم را گرد آورد و به سوی فریدون رهنمون ساخت. این نخستین پرچم است که در جنگ برافراشته شد. فریدون با دیدن سپاه کاوه شاد شد و آن پرچم را به گوهرهای گوناگون بیاراست و نامش را درفش کاویانی نهاد.) به پا خواست، نخستین درفش جهان را از چرم برافراشت و مردم را برانگیخت تا به پشتیبانی فریدون و جنگ با ضحاک برآمدند. فریدون بر ضحاک غلبه یافت واو را در کوه دماوند به بند کشید و فروانروایی ایران زمین را آغاز کرد.

بر پایه گزارش اوستا، ضحاک مردی سه سر، سه پوزه و شش چشم و دارای هزارگونه چالاکی و از مردم بابل است، ... ولی پس از چیرگی فریدون بر ضحاک، اهورمزدا فریدون را از کشتن ضحاک بازداشت و گفت:

«اگر تو ضحاک را بکشی زمین از باشندگان موذی و زیان‌آور پر خواهد شد.» پس فریدون ضحاک را به بند کشید و در غاری به چکاد دماوند بیاویخت. / فرهنگ واژه‌های اوستا، بهرامی، احسان. به یاری فریدون جنیدی. ص ۷۱

بر پایه‌ی روایات کُهن پهلوی، پهلوانی که می‌تواند ضحاک را یکسره از بین ببرد، گرشاسب، پهلوان افسانه‌ای ایران است که در هزاره‌ی چهارم، ضحاک را که بند گسسته و جهان را برآشفته ‌است از پای در خواهد انداخت / روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی تهران، ۱۳۶۷، ص ۶۰‌

ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه قولی دیگر آورده است، او می‌گوید:

«گفته‌اند دو زخم بود که بسیار درد می‌گرفت و برای اینکه درد آنها آرامش و تخفیف یابد دماغ آدمی را باید بدان زخم‌ها می‌مالید»

در بسیاری از نوشته‌ها گزارش‌های داستان ضحاک آمده‌است. از قبیل:

یاقوت حموی در معجم‌البلدان - مسعودی در مروج‌الذهب - دینوری در اخبار‌الطوال - اصطخری در المسالک و الممالک - محمد ابن جریر طبری در تاریخ طبری - گردیزی در تاریخ گردیزی - ابن اثیر در تاریخ قم - در تجارب‌الامم - مسعودی در التنبیه‌والاشراف - تاریخ ثعالبی - مطهر ابن طاهر مقدسی در آفرینش و تاریخ، - فارسنامه ابن بلخی – زین‌الاخبار گردیزی - مجمل التواریخ و القصص - - تاریخ کامل ابن اثیر - محمد ابن اسفندیار کاتب در تاریخ طبرستان - حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده - حسن ابن محمد حسن قمی در تاریخ قم - میر خواند در روضه الصفا - در تاریخ بلعمی - ابوعلی مسکویه رازی در جارب الامم - ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه - قاضی منهاج سراج در طبقات ناصری و در تاریخ بناکتی و ...

به تازگی احمد نادعلیان قصد دارد مجموعه‌ای را بر اساس عناصر شاهنامه در کوه دماوند حجاری کند، او می‌گوید: اصولا قصه‌های اسطوره‌ای شاهنامه به دماوند برمی‌گردد، ولی هیچ نشانی از آنها نیست. به این دلیل می‌خواهم با ایجاد این مجموعه، یک نشان تصویری بیافرینم.

بیشتر بخوانید: