نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد / حافظ
مکتب در لغت یعنی؛ دبیرستان و جای کتاب خواندن (آنندراج) دبیرستان و جایی که در آن نوشتن میآموزند و دفترخانه و جایی که در آن کودکان را تعلیم میکنند و خواندن و نوشتن و جز آن میآموزند. ناظمالاطبا / لغتنامه.
مکتب مجموعه ایست که در ابتدا به تفسیر انسان و جهان میپردازد و سپس بایدها و نبایدهای انسانی را مشخص و معین میسازد. هم نیاز انسان را به جهان بینی مرتفع میکند و هم یک نظام ارزشی برای زیستن و چگونه زیستن ارائه میدهد. در واقع مکتب مجموعه جهان بینی و ایدئولوژی یک انسان میباشد.
یک تئوری کلی و یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم است که هدف اصلی کمال انسان و تأمین سعادت همگانی است و در آن خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیلهها، نیازها و دردها و درمانها، مسئولیتها و تکلیفها مشخص است و منبع الهام تکلیفها و مسئولیتها برای همه افراد میباشد / مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص 54 - 46.
نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب درباره جهان و هستی عرضه مینماید زیر ساز و تکیه گاه فکری آن مکتب به شمار میرود. این زیرساز و تکیه گاه اصطلاحاً جهان بینی نامیده میشود. هدفهایی که یک مکتب عرضه میدارد و به تعقیب آنها دعوت میکند و راه و روشهایی که تعیین میکند و بایدها و نبایدهایی که انشاء میکند و مسئولیتهایی که به وجود میآورد همه به منزلة نتایج لازم و ضروری جهان بینی است که عرضه داشته است.
فعالیت تدبیری انسان به حکم آنکه بر محور یک سلسله نمایات و اهداف دور دست میگردد، خواه ناخواه نیازمند به طرح و برنامه و روش و انتخاب وسیله برای وصول به مقصد است، یعنی نیازمند ایدئولوژی است و در سطح وسیعتر نیازمند مکتب است. مثلاً وقتی مسأله حیات ابدی و جاودانگی روح و تجربه نداشتن عقل نسبت به نشئه ما بعد نشئه دنیا پیش میآید نیاز به مکتب و ایدئولوژی بیشتر خود را مینمایاند.
انسان از بدو پیدایش و لااقل از دورهای که رشد و توسعه زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده است، نیازمند به ایدئولوژی و به اصطلاح قرآن شریعت بوده است، هر چه زمان گذشته و انسان رشد و تکامل یافته است، این نیاز شدیدتر شده است
بنابراین آنچه بشر امروز و به طریق اولی بشر فردا را وحدت و جهت میبخشد و آرمان مشترک میدهد و ملاک خیر و شر و باید و نبایدها برایش میگردد، یک فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه مجهز به استدلال و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی جامع و کامل است. لذا مکتب و ایدئولوژی از ضروریات حیات اجتماعی میباشند.
شهید مطهری مینویسد:
اسلام چون یک ایدئولوژی انسانی است و خاستگاه آن فطرت انسان است و مخاطبش تمام مردم میباشند و به حکم اینکه مذهب است و دین خاتم بیش از هر مذهب آسمانی دیگر برای برپا داشتن عدالت اجتماعی آمده است. (حدید، 25، اعراف، 79)
اسلام تئوری پیروزی انسانیت بر حیوانیت، علم بر جهل، عدالت بر ظلم، مساوات بر تبعیض، فضیلت بر رذیلت، تقوا بر بیبند و باری، توحید بر شرک است.
بنابر این اسلام با چنین جهان بینی و ایدئولوژی مکتبی است جامع و واقع گرا، در اسلام به همه جوانب نیازهای انسانی، اعم از دنیایی، آخرتی، جسمی یا روحی، عقلی یا فکری، یا احساسی و عاطفی، فردی یا اجتماعی توجه شده است.
لذا مجموعه تعلیمات اسلامی از یک لحاظ به سه بخش تقسیم شده است:
الف: اصول عقاید
ب: اخلاقیات
ج: احکام
اینها وظایف و تکالیف فرد است که باید انجام دهد.
در بررسی مکاتب نامهای گونه گونی را میبینیم که هر یک معرف جهان بینی و ایدئولوژی و خصوصیات معینی است. مکاتبی چون:
کلاسیسیسم، رمانتیسم، رآلیسم، امپریالیسم، سمبولیسم، مکتب دادا، حجمگری (کوبیسم)، پارناس، سمبلیسم، سورئالیسم، ناتوریسم، یگانهگرایی (اونانیمیسم)، جهانگرایی (کوسموپولیتیسم)، وریسم (واقعگری محض)، مردمیگری (پوپولیسم)، آیندهگرایی (فوتوریسم)، رمان نو (موج نو) و ...
برخی از مکاتب هم در مقابل مکتبی دیگر و برای ایجاد خلل در میان پیروان آن مکتب پدید آمدهاند. نظیرمکتب فرانکفورت. گفته میشود که این مکتب در ضدیت با مارکسیسم ِ اصولی بهوسیله تعدادی از روشنفکران بورژوا بنیاد گذاشته شد تا در مارکسیسم شکاف ایجاد نمایند. این مکتب اصول اساسی مارکسیزم را نقض نموده تئوریهای روشنفکرانه به آن میافزاید.
مکاتب ایران
در ایران نیز به نام مکاتب بسیاری بر میخوریم، که در سیر زمان بنا بر اقضاء و اوضاع سیاسی - اجتماعی وقت آفریده شدهاند؛ مکتبهای هرات، خراسان، قم، اصفهان، تبریز، ﺷﻴﺮاز، نجف، قم، سبزوار، مشهد و مکتب تهران.
مکتب تهران
با انقراض سلسله زندیه و برآمدن آقامحمد خان، تهران به پایتختی بر گزیده شد و بدین ترتیب این شهر مرکز سیاسی کشور گردید و به تبع آن مراکز اموری دیگر چون اقتصاد و ... نیز به این شهر انتقال یافت و البته با مهاجرت استادان نامدار به تهران و اقامت ایشان در این شهر آرامآرام پایتخت به مرکز علمی کشور تبدیل شد. بدین سان «تهران» مکان تبلور کالبدی اندیشههای نو گردید و مفهومی نوین در قالب «مکتب تهران» یافت.
مکتب تهران در حوزههای موسیقی، آواز، معماری و ... و فلسفه صاحب سبک گردید و شهره گشت.
با روی کار آمدن فتحعلی شاه و آوردن ملا عبدالله زنوزی از نامداران علوم عقلی به تهران و با ساخته شدن مساجد و مدارس بزرگ جدید، رفته رفته استادان گرانسنگی در این شهر گردآمدند و کاری که ﺑﺎ ﻣﻜﺘﺐ ﻫﺮات ﺷﺮوع ﺷﺪه و ﺑﺎ ﻣﻜاتبی چون؛ ﺗﺒﺮﻳﺰ و اﺻﻔﻬﺎن و ﺷﻴﺮاز و ... ادامه یافته بود، اینک در تهران اداﻣﻪ حیات یافت. بیشتر استادان فلسفه اسلامی ایران معاصر شاگردان «مکتب تهران» بودند.
این مطلب در نظر دارد به معرفی مکتب فلسفی تهران بپردازد:
با سر زلف تو دل، نرد محبت میباخت / زاهد آشفته شد و از پی تکفیر افتاد
«مکتب اصفهان، پس از فروپاشى حکومت صفویه (1135ق / 1723م) و در عهد افشاریان و زندیان و تا عصر فتحعلى شاه قاجار و نیز پس از آن به حیات خود ادامه داد. حتى در این اواخر برخى از محققان چون جلالالدین همایى (1359ش) در مکتب اصفهان درس خوانده بودند. تهران از زمان آقامحمدخان قاجار مرکزیت سیاسى یافت و همین امر موجب شد تا مرکزیت علمى نیز بیابد. در پى تاسیس مدرسه مروى به وسیله حاجى محمد حسین خان مروى (د1233ق / 1818م) ، بنا به درخواست وى ملا على نورى از سوى فتحعلى شاه، براى تدریس علوم عقلى در آن مدرسه به تهران دعوت شد، اما نورى به دلیل حضور دانشجویان فراوان و مشتاق در علوم عقلى در مکتب اصفهان دعوت را نپذیرفت و شاگرد خود ملا عبدالله زنوزى (1257ق / 1814م) را براى تدریس در مدرسه مروى به تهران فرستاد و بدین سان، بنیاد مکتب فلسفى تهران از 1237ق / 1822م) با حضور ملا عبدالله نهاده شد. ملا عبدلله شاگردانى پرورد که مکتب تهران را استمرار بخشیدند. از جمله آنان، فرزند وى آقا على مدرس زنوزى (1307ق / 1890م) است. غیر از ملا عبدالله و فرزندش آقا على مدرس مىتوان از متفکرانى چون محمد رضا قمشهاى (1306ق) ، میرزا ابوالحسن جلوه (1314ق / 1896م) به عنوان چهرههاى سرشناس مکتب تهران نام برد که در مدارس تهران تدریس مىکردند. نیز مىتوان از استادانى چون میرزا طاهر تنکابنى، میرزا مهدى آشتیانى، میرزا محمد على شاهآبادى، کاظم عصار و ضیاءالدین درى به عنوان ادامه دهندگان مکتب تهران یاد کرد؛ دانش کلام در این دوره و در این مکتب اولا ضمن حکمت متعالیه و ثانیا به گونهاى مستقل، راه خود را ادامه مىدهد. البته در این کتاب برجسته خاصى در علم کلام تالیف نمىشود، اما مکتب شیخیه در درون کلام شیعى بر اثر تفاسیرى ویژه از امامت به ظهور مىرسد. شیخ احمد احسایی (د1241ق / 1826م) رهبر شیخیه با وفادارى کامل به تعلیمات امامان شیعى اثناعشرى و با تأملات در این تعالیم به نتایجى در زمینه امامت رسید و مکتبى را بنیاد نهاد که از آن به مکتب شیخى و شیخیه تعبیر شد. شیخ احمد احسایى در شرحى که بر حکمهالعرشیه نوشت، سخت به آراء ملاصدرا حمله کرد و به نقد نظریههاى وى پرداخت. شیخ احمد در شرح رساله عرشیه ملاصدرا چنین اظهار نظر مىکند که سخنان فلاسفه با دین سازگار نیست، اما ادعاى ملاصدرا از تمام فلاسفه قبیحتر است؛ زیرا وى ادعا مىکند که سخنانش سخنان پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) است. مکتب شیخى در کرمان گسترش یافت و کرمان مرکز دینى پیروان این مکتب گردید.» / دایرهالمعارف بزرگ اسلامى، ج 10، ص620.
شرح دعوت از آخوند ملاعلی نوری را به قلم علی مدرس پسر آقا ملاعبداللّه مدرس زنوزی چنین است:
«پس از آنکه مرحوم حاجی محمد حسین خان مروی در دارالخلافه تهران مدرسه مروی را عمارت کرد و به اتمام رسانید، از خاقان خلد آشیان استدعا کرد که مرحوم ملا علی نوری را از اصفهان به تهران احضار نماید تا در آن مدرسه تدریس فرمایند. پس از ابلاغ احضار، مرحوم ملاعلی نوری در جواب نوشت که در اصفهان قریب به دو هزار طلاب مشغول تحصیل هستند که چهارصد نفر - بلکه متجاوز - که شایسته حضور مجلس درس این دعاگو هستند به مجلس درس دعاگو حاضر میشوند. چنانچه در تهران بیاید موجب پریشانی این همه طلاب علم خواهد شد. پس از رسیدن جواب، مرحوم خان مروی استدعا نمود که مجدداً امر صادر و فرمایش شود که یکی از تلامیذ خود را که لایق دانند روانه دارالخلاقه کنند. که ملاعبداللّه مدرس زنوزی به تهران آمدند و مکتب تهران تأسیس گردیده تداوم یافت». به واقع او مکتب فلسفی تهران را مؤسس بود. / پایگاه اطلاعرسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
حسین نصر در سخن از تاریخ مکتب تهران مینویسد:
تهران رفتهرفته محل فعالیت استادانى مانند: آقا على مدرس زنوزى و پدرش ملا عبدالله و همچنین آقا محمد رضا قمشهاى و میرزا ابوالحسن جلوه گردید. این استادان گونههاى مختلف تفکر اسلامى، شامل «حکمت متعالیه»، «مکتب اشراق»، «حکمت خالده»، «مکتب ابن سینا» و «عرفان» را در حوزههاى علمیه تدریس کردند.
بیشتر استادان فلسفه اسلامى معاصر ایرانى شاگردان «مکتب تهران» بودند که تا چند دهه پیش پابرجا بود.
همچنین استادان «مکتب تهران» در گستره سنت فلسفه اسلامى نخستین افرادى بودند که با فلسفه مدرن اروپایى مواجه شدند. بنابراین مطالعه این مکتب از آن جهت اهمیت دارد که نه تنها ما به فهم بهتر سنت کلى فلسفه اسلامى نایل مىشویم بلکه اهمیت فهم پیشرفت فلسفه در ایران را در این قرن در مىیابیم.
حیات فلسفه اسلامى در اوایل دوره صفویه در دوره میرداماد و شاگردانش با آثار «مکتب اصفهان» شناخته مىشود. این مکتب، فیلسوفان بىشمارى را به وجود آورده که مهمترین آنها ملاصدرا است. همچنین معروفترین آنها میرداماد و میرفندرسکى و شاگردان ملاصدرا هستند که برخى از آنها عبارتند از: ملامحسن فیض کاشانى، ملارجب على تبریزى، ملاشمسا گیلانى، آقا جمال خوانسارى، سید احمد علوى و قاضى سعید قمى.
اگر چه فلسفه صدرایى در اصفهان احیا شد، اما ملا على نورى که در حدود صد سال زندگى کرد، هفتاد سال از عمر خود را تا زمان مرگش در سال ۱۲۴۶ه. ق به تدریس حکمت صرف کرد.
هیچ کس بعد از ملاصدرا نتوانست آموزشهاى گسترده او را در «حکمت متعالیه» که توسط بسیارى از شاگردان مهماش شرحهایى بر آثارش، خصوصاً «اسفار» نوشته شده بود ادامه دهد. مهمترین شاگردان نورى علاوه بر پسر خود وى میرزا حسن نورى، ملا عبدالله زنوزى، ملا محمد اسماعیل درب کوشکى اصفهانى، آقا سید رضى لاریجانى، آقا محمد رضا قمشهاى، ملا محمد جعفر لنگرودى، ملا آقا قزوینى و بسیارى دیگر از شخصیتهاى مشهور بودند.
منشأ «مکتب تهران» را باید در «مکتب اصفهان» اوایل قرن سیزده هجرى و حلقه ملا على نورى جستوجو کرد. حتى پس از این که مرکز فعالیتهاى فلسفى به تهران منتقل شد، اصفهان به عنوان یک مرکز فلسفى پر تکاپو باقى ماند که فیلسوفان نامدارى چون جهانگیر خان قشقایى و در سالهاى اخیر آقا میرزا رحیم ارباب را پرورش داد.
اگر بتوان دوره طولانى فعالیتهاى فلسفى از زمان میرداماد تا ارباب و جلال همایى، که چند دهه پیش از دنیا رفت، «مکتب اصفهان» نامید، جاى بحث باقى مىماند. قطعیت وجود مکتبى پیش از «مکتب اصفهان» که تا زمان صفویه و قاجار و حتى دوران معاصر ادامه داشته و به عنوان منبعى براى «مکتب تهران» که از قرن سیزده هجرى به بعد به شمار مىرود وجود دارد. تا جایى که مسائل و جایگاه فلسفى مدنظر است، «مکتب تهران» ادامه «مکتب اصفهان» است و این قطع ارتباط از جایى به وجود آمد که سنت فلسفه اسلامى براى اولین بار در تهران وارد تفکر غربى شد و در برخى جهتهاى خاص از «مکتب اصفهان» که در آنجا به وجود آمده متمایز شد.
سر آغاز مکتب تهران
اندکى پس از تأسیس سلسله قاجار در ۱۲۱۰ه. ق تهران که پایتخت ایران بود، نه تنها مرکز اقتصادى و سیاسى، بلکه به مرکز فکرى ایران بدل شد. مساجد و مدارسى ساخته شد و این امر باعث گردید تا علماى دینى جذب تهران شوند. در ۱۲۳۷ه. ق محمدخان مروى یک مدرسه مهم در مرکز تهران بنا کرد.
ملا عبدالله زنوزى به تهران آمد. ملا عبدالله در مدرسه مروى ساکن شد و به مدت بیست سال تا زمان مرگش در سال ۱۲۵۷ه. ق به تدریس فلسفه اسلامى پرداخت. وى اولین اقدامات را در انتقال فعالیتهاى فلسفى «مکتب اصفهان» برداشت و این مکتب به سرعت به «مکتب تهران» تبدیل شد. ملاعبدالله زنوزى پیرو مکتب ملاصدرا و شاگرد ملاعلى نورى و آموزههاى «مکتب اصفهان» و خصوصاً حلقه تدریس نورى بود. وى همانند استاد خود تفاسیر متعددى بر آثار ملاصدرا و از جمله «اسفار»، «الشواهدالربوبیه»، «المبداء و المعاد»، «اسرار الایات»، «شفا»ى ابن سینا و «شوارق الالهام» لاهیجى نوشت.
او همچنین چند اثر مستقل تألیف کرد که مهمترین آثار او را تشکیل مىدهد. رسالههاى فارسى وى عبارتند از: «انوار جلیه» در شرح حدیث حقیقت منسوب به على بن ابیطالب (ع)، «لمعات الهیه» در الهیات به معنى اخص و به روش حکمت متعالیه ملاصدرا درباره اثبات وجود و یگانگى خداوند و صفات الهى. این رسالهها تنها از محتواى فلسفى برخوردار نیستند، بلکه آنها با دقت بسیار به نگارش درآمدهاند. همچنین واقعیت این است که این رسالهها به زبان فارسى نگاشته شده و آغاز جنبشى تلقى مىشود که در دوره قاجار شکل گرفت و براى یک بار دیگر علاوه بر زبان عربى از زبان فارسى براى ابراز ایدههاى فلسفى استفاده کردند. این موارد در «مکتب تهران» به وضوح مشاهده مىشود، اما در دیگر مکاتب همچون سبزوار، قم، کاشان و شیراز نیز مشاهده شده است. اهمیت «مکتب تهران» بدین دلیل بود که پایتخت فلسفى ایران بود که در اواخر دوره قاجاریه گسترش یافت. در این دوره متون فلسفى سنتى که به زبان فارسى نوشته شده نقش مهمى را ایفا کردند.
پیش از بررسى شخصیتهاى اصلى «مکتب تهران» باید به دو چهره برجسته بپردازیم که بر «مکتب تهران» تأثیر گذاشتند، اما جزئى از این مکتب به شمار نمىروند. حاج ملا هادى سبزوارى (۱۲۱۲ - ۱۲۸۹ه. ق) اولین فیلسوف مشهور عصر قاجار است. او همچنین از استادان مشهور «مکتب تهران» نیز محسوب مىشود. برخى از شاگردان سبزوارى به تهران آمدند و عدهاى دیگر از شاگردان مستعد و شیفتگان فلسفه به سبزوار در خراسان سفر کردند تا از محضر فلاسفه و روحانیون برجسته بهره برند. در طى چند دهه حلقه سبزوارى - در اهمیت رشته فلسفه - با «مکتب تهران» رقابت مىکرد و سبزوارى با بسیارى از شخصیتهاى «مکتب تهران» ارتباط داشت. او اثر خود را تحت عنوان «اسرارالحکم» بنا به درخواست ناصرالدین شاه قاجار به زبان فارسى نوشت و در تهران از شهرت بسیارى برخوردار بود. این در شرایطى است که «شرحالمنظومه» وى به عنوان یکى از متون مکتب تهران بسیار مورد استقبال قرار گرفت و استقبال این اثر همچنان در تمام اعصار در ایران که فلسفه سنتى تدریس مىشد باقى ماند. در مجموع شخصیت سبزوارى و آثار وى را نمىتوان از گسترش «مکتب تهران» جدا دانست.
دومین شخصیت اصلى که باید در اینجا بدان اشاره کرد آقا سید رضى لاریجانى (۱۲۷۰ ه. ق) است. وى یکى از شخصیتهایى است که درباره زندگى وى اطلاعات چندانى در دسترس نیست.
ظاهراً پس از ترک شهر خود لاریجان، نزدیک دریاى خزر، به اصفهان سفر کرد و در آنجا به عنوان یکى از بهترین شاگردان ملا على نورى و ملا اسماعیل درب کوشکى اصفهانى شناخته شد و به استاد برجستهاى در مکتب ملاصدرا بدل گشت. اما به دلیل معرفت بر عرفان، دشوارنویسى و حتى تسلط بر علوم غریبه به «مالک عالم باطن» شهرت یافت. کسانى که او را مىشناختند معتقد بودند که حقایق عرفانى کاملاً در او قابل مشاهده است. استاد بزرگ عرفان «مکتب تهران»، آقا محمد رضا قمشهاى که به مشى او به زودى اشاره خواهیم کرد، درج مىکند هنگامى که در اصفهان بود مطالعه «فصوص الحکم» ابن عربى را با ملا محمد جعفر لنگرودى آغاز کرد. ملا محمد جعفر لنگرودى فیلسوف «مکتب صدرایى» اصفهان بود اما آقا محمد رضا قمشهاى از شیوه تدریس لنگرودى راضى نبود و بدین جهت شروع به مطالعه این متن با لاریجانى کرد. در حالى که لاریجانى نمىدانست چرا آقا محمد رضا قمشهاى معلمش را تغییر داده است. الهى قمشهاى مىگوید: تدریس فصوص کارى است قلندرى (این یکى مرام صوفیانه و عارفانه است) در حالى که حاج ملا محمد جعفر لنگرودى حکیم بود و نه قلندر. در شرایطى که لاریجانى یک مقام پر نفوذ در حکمت نیز بود، اما قبل از هر چیز به عنوان یک عارف شناخته مىشود. همین خصوصیات بود که باعث شد او با مراجع دینى ضد فلسفه و ضد صوفیه اصفهان مشکلاتى داشته باشد و بدین سبب پارهاى از شاگردانش وى را دیوانه تصور مىکردند. به نظر مىرسد او با همان تقدیرى مواجه گشت که سرنوشت سهروردى و عینالقضات همدانى بود. وى در اواخر عمر با دعوت میرزا اسماعیل گرگانى - یکى از شخصیتهاى برجسته دوره قاجار - به تهران آمد و در خانه او مدتى اقامت گزید. اما سرانجام در سال ۱۲۷۰ه. ق در تهران و پس از اقامت کوتاهى درگذشت. همچنین قابل ذکر است ملا محمد جعفر عبادى لاریجانى نیز یکى از پیروان نامى عرفان و مهمترین استاد مکتب ابن عربى در دوره اول «مکتب تهران» به شمار مىرفت. بزرگترین نقشى که وى در این مکتب ایفا کرد تربیت آقا محمد رضا قمشهاى و بسیارى دیگر از استادان عرفان همچون آقا میرزا هاشمى رشتى و میرزا محمد على شاهآبادى بود. / سید حسین نصر ترجمه: منوچهر دین پرست
دو سده تاریخ فلسفی تهران:
تهران شهر «هزار حکیم» ، از هنگام هجرت حکما و عرفا از اصفهان و سبزوار به آن، جلودار عرصه فلسفه و عرفان و وارث هزار سال همت و حمیت علمی شد.
تهران از دو سده قبل فضای بهتری برای حکیمان و عارفان شد ... در نتیجه کمک به نشر و توسعه مدارس فلسفی و عرفانی در تهران، موجب رونق علوم طبیعی و ریاضی و حکمی و عرفانی شده است.
در این میان گرچه مدرسه دارالشفاء پس از چهل سال حوزه گرم فلسفه و مدرس عالی حکمی میرزای جلوه با مهاجرت طلاب در وقایع مشروطه به سردی میگراید، ولی مدرسه مروی، مدرسه صدر، مدرسه سپهسالار (قدیم و جدید)، مدرسه منیریه، مدرسه شیخ عبدالحسین و مدرسه کاظمیه و غیره به حیات خود ادامه داده شاگردان مؤسسین حوزهی فلسفی و عرفانی تهران و حکمای اربعه و شاگردانشان به تعلیم فلسفه و عرفان در این حوزه و حوزههای دیگر علمی ایران پرداختند.
البته ظاهراً حوزه فلسفی تهران در رسالت مطالعه و بررسی فلسفه غرب به اندازه کافی توفیق نداشته است با این حال باید قبول کرد که مکتب تهران به عنوان یک مکتب فکری جدید، مطرح نبوده، نوآوریهای آن بسیار محدود و صرفاً بیشتر مروج تفکر مشائی یا اندیشه متعالیه بوده است؛ معالوصف باید به خاطر داشت که اکثر چهرههای مکتب تهران به رغم تدین و ورع، مورد تکفیر متشرعان متصلب و متشبثان به علم استنجاء (که فقه اصغر را مهمتر از فقه اکبر میدانستند)، قرار گرفتند.
حکمای اربعه در مکتب تهران
- ملاعبداللّه زنوزی پایه گذاران مکتب تهران
ملاعبداللّه مدرس، فرزند بیرمقلی، ملقب به باباخان (مسقطالرأسش قریه زنوز از مضافات و توابع مرند از قرای تبریز) در بدایت سن، از زنوز به خوی رفت و از خوی به کربلا رفت و در خدمت آقا سید علی طباطبایی صاحب کتاب ریاض، مشهور به شرح کبیر به تحصیل اصول فقه مشغول شد. پس از فراغ به اصفهان رفت و در خدمت مرحوم ملاعلی نوری به تحصیل اصول فقه و در خدمت مرحوم حاج سید محمدباقر رشتی، به تحصیل علم فقه مشغول شد.
از شاگرادن اویند:
- فرزند گرامیاش آقا علی مدرس زنوزی
- میرزا ابوالقاسم نوری معروف به کلانتر
- آخوند ملاحسن خویی
برخی از آثار او عبارتند از:
- تعلیقات مختصری براسفار
- تعلیقه بر شواهد الربوبیه
- تعلیقه بر مبدأو معاد
- تعلیقه بر اسرار الاَیات
- تعلیقه برشفا
- تألیف انوارجلیه در شرح حدیث حقیقت مولی امیرالمؤمنین علی (ع)، که در سال 1247 ه. ق. پایان یافته است.
- تألیف لمعات جلیة در اثبات واجب الوجود و اثبات صفات او تبارک و تعالی
- رساله علمیه در کشف عقوبات اخرویه تألیف 1239 قمری.
2. آقا سید رضی لاریجانی، مکتب تهران را در مدارسی که نامشان برده شد، پایه گذاری کردند. دیری نگذشت که مکتب تهران با حضور چهار تن از مدرسان فلسفه و حکمت و عرفان، جان تازهای گرفت.
مکتب تهران، علاوه بر فلسفه در عرفان نیز کمی فعال بود. در واقع شروع حوزه عرفانی تهران با آمدن آقا سیدرضی لاریجانی است که در اواخر عمر به دعوت آقامیرزا اسماعیل گرگانی - از رجال قاجار - به تهران میآیند. آقا سید رضی یک سال پس از پایه گذاری دارلفنون (1266 قمری.) در دوران صدارت میرزاتقی خان امیرکبیر، به تهران آمد.
آقا سید رضی از شاگردان آخوند ملاعلی نوری و استادان بزرگ مکتب اصفهان و مدرس حکمت متعالیه و عرفان نظری بوده و سال 1270 ه. ق. رحلتش اتفاق افتاده است / عبرت نائینی، تذکرهی مدینة الادب، ج 2، ص 732، چ کتابخانه مجلس شورای اسلامی، 1376.
میگویند آقا سید رضی لاریجانی، در اصفهان مورد آزار و اذیت و تکفیر و تبعید قرار گرفت.
سید رضی از اصفهان به نجفآباد تبعید شد. این سید محقق مجبور شد برای نجات جان خود تظاهر به جنون کند. گویند طبیب معروفی که در باطن از مریدان سید بود، شهادت داد که من مدتها سید را معالجه جنون مینمودم. با این تدابیر این عارف ربانی نجات پیدا میکند و جان به سلامت میبرد و به سرنوشت شیخاشراق و عینالقضاة همدانی مبتلا نمیگردد.
معروف است که مرحوم حجهالاسلام، شفاعت از آقا سید رضی نمود تا از نجفآباد به اصفهان مراجعت کرد و به کار تدریس خود ادامه داد.» / استاد سید جلالالدین آشتیانی، مقدمه شواهد الربوبیه، ص 107 و 108.
استاد آشتیانی در تسلط و برتری آقا سید رضی برآخوند ملا علی نوری در موضوع عرفان، آورهاند که:
«سید رضی لاریجانی اگر چه در حکمت متعالیه شاگرد آخوند نوری است و شاید در مسائل نظری و فلسفه بحثی، به مرتبه آخوند نوری نرسد؛ ولی در عرفانیات و حکمت ذوقی و احاطه به کلمات اهل عرفان بر آخوند نوری ترجیح دارد».
3. ابوالحسن میرزای جلوه (مشهور به سیدالحکماء)
میرزا ابوالحسن در احمدآباد گجرات در ذیقعده 1238 قمری متولد و در هفت سالگی به همراه پدر به اصفهان میآید و پس از رحلت پدر عازم حرکت به اصفهان میشود.
عمده درس و تعلم آن جناب در اصفهان به نقل از غلامحسین افضلالملک نزد میرزامحمدحسن میرزا حسن نوری آخوند ملا علی نوری اصفهانی از اکابر علماء و حکماء و فلاسفه، از شاگردان پدر خود بود. مدتی در کربلا سکونت داشت؛ بر برخی از کتب حکمت و معقول، حواشی نگاشته است / مهدوی، تذکرةالقبور، ص 264. (نوری) و مرحوم حاجی محمد جعفر لنگرودی ا ز اجلهی شاگردان ملاعلی نوری بوده است.
4. غلامحسین افضلالملک، افضلالتواریخ، نشر تاریخ ایران - 1368، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، صص 7 - 1.
پس از طی مقدمات نزد میرزاحسن نوری - پسر آخوند ملاعلی نوری - نزد آقا میرزاحسن چینی متوتی 1264
5. میرزا حسن چینی معروف به مولانا (الماثر و الاثار درباره او میگوید: از علمای مشهور اصفهان بود در فقه اصول و طب و ریاضیات و ادبیات جمله مهارت کلی و تدبری عظیم داشت. در اصفهان ساکن بود و جماعتی از اهل ذوق و صفا از حکما و شعرا با او مراوده داشتند. معروف به مولانا و آخوند ملاعبدالجواد تونی
6. آخوند ملاعبدالجواد تونی مدرس خراسانی از علماء و حکماء و مدرسین حکمت در اصفهان و از شاگردان ملاعلی نوری بود که در شب غرهی ماه صفر سال 1281 ه. ق. وفات یافته است. تدریس کتب در عصر او بدو منتهی میشده است. صاحب الماثر و الاثار درباره او میگوید: از علمای مشهور اصفهان بود، در فقه و اصول و طب و ریاضیات و ادبیات جمله مهارت کلی و تدبری عظیم داشت. (مهدوی، تذکرة القبور، ص 68).
7. حاج محمد جعفر لنگرودی، شارح مشاعره ملاصدرا. که هر سه از شاگردان آخوند ملاعلی نوری بودهاند تلمذ میکند و سپس به تهران میآیند. استاد صدوقی سها، تاریخ حکما و عرفا بعد از ملاصدرا، اشارات حکمت، سال 1381، ص 470.
میرزای جلوه آن چنان که خود آورده از اصفهان به جهت شیوع تهیدستی و اصرار در عیب جویی و متعرض شدن مردمان به یکدیگر و واجب الاطاعه دانستن برخی خویش را و دلتنگی، در سال 1273 قمری. به تهران هجرت مینماید و در مدرسه دارالشفاء تهران رحل اقامت میافکند / عبرت نائینی، تذکره مدینة الادب، ج 1، ص 603.
جملگی آثار میرزاابوالحسن جلوه که تاکنون شناسایی شده بیست و شش اثر میباشد که در تاریخ حکماء و عرفای متأخر بر ملاصدرا تألیف استاد صدوقی سها به شرح زیر مذکور است:
- تصحیح تمهید القواعد ابن ترکه
- تصحیح شفاء
- تصحیح مثنوی معنوی
- تصحیح مصباح الانس
- تعلیقه اسفار با اشاره به برخی از منافع آن
- تعلیقه تمهید القواعد
- تعلیقه الدّرة الفاخره محقق جامی که محتملاً همان «رسالهی وجود» باشد
- تعلیقه شرح ملخص چغمینی
- تعلیقه شرح منظومه سبزواری
- تعلیقه شرح الهدایهی ملاصدرا
- تعلیقه شفاء
- تعلیقه مبدأ و معاد ملاصدرا
- تعلیقه مثنوی معنوی
- تعلیقه مشاعر ملاصدرا
- تعلیقه مصباح الانس
- تعلیقه مقدمه شرح قیصری بر فصوص الحکم
- رسالة فی بیان کیفیة استجابة الدعا
- رسالة فی آن القضیة المهمة هی القضیة الطبعیة
- رسالة فی الترکیب و احکامه
- رسالة فی الجسم التعلیمی
- رسالة فی الحرکة الجوهریة
- رسالة فی ربط الحادث بالقدیم
- رسالة فی الکلی و اقسامه
- رسالة فی وجود الصور النوعیه
- رسالة فی الوجود
- مقدمه مختصره دیوان مجمر طباطبایی
جلوه در مدت عمر زن نگرفته مجرد زیست؛ تا اینکه در شب ششم ذیقعده در خانه حاج محمد کاظم ملک التجار واقع در بازار بین مسجد شاه و مسجد جامع در سال هزار و سیصد و چهارده وفات یافت. آن گنجِ حکمت را در ابن بابویه در جوار شیخ صدوق - علیه الرحمة - در دل خاک پنهان کردند.
آقا علی مدرس (زنوزی) شارح حکمت متعالیه بود که به علت داشتن مبنایی خاص در حکمت متعالیه، او را حکیم مؤسس مینامند.
8. آقا محمدرضا قمشهای گرمکننده حوزهی عرفانی بوده، (به خصوص که قوت و قدرتی عجیب در تدریس مبانی عرفانی داشته)؛ محمدرضا قمشهای (عارف قمشهای)
محمدرضا فرزند شیخ ابوالقاسم در سال 1234 قمری در قمشهی اصفهان متولد شد. پدرش از فضلاء و علماء در قمشه بود.
محمدرضا قمشهای انتقالدهنده مکتب عرفانی اصفهان به حوزه تهران بوده و فتح باب عرفانیات در تهران از وی آغاز شده است. میگویند سلسله اساتیدش به ملاعلینوری و آقامحمد بیدآبادی و سپس تا ملاصدرا و از وی تا شیخالرئیسابنسینا میرسد.
محمدرضا قمشهای تا سن شصت و دو سالگی در اصفهان مشغول تدریس حکمت متعالیه و عرفان بود و از آخرین بازماندگان سلسله اساتید حکمت و عرفان در مکتب اصفهان شمرده میشود.
کنت دو گوبینو، مؤلف کتاب ملل و نحل در آسیای مرکزی که در سال 1274 قمری (1865م 1244خورشیدی) مصادف با چهل سالگی عارف حکیم آقا محمدرضا در فرانسه چاپ گردید، آورده است که:
«این مرد (آقا محمدرضا) در زیرکی و فطانت در درجه اول و در علم صاحب مقامی جلیل است. حکمت و کلام را پیش حاجی محمدجعفر لاهیجی و میرزاحسن نوری فرا گرفته و در عرفان و تصوف که فن خاص اوست و در آن مهارتی به سزا دارد شاگرد حاجی سیدرضی است و حالیه در اصفهان به تدریس مشغول است.»
برخی بر سر منابر حکم به تکفیر آقا محمدرضا قمشهای نمودند و غلامحسینافضلالملک آرد:
«درباره آقا محمدرضا قمشهای بعضی کلمات به میان آمد که در بعضی از علما او را بر سر منبر تکفیر کردند»
و عدهای از فقها عظام در دفاع از وی آوردهاند که:
«شخصی که با مشرب عارفانهی وی سر سازگاری نداشته، در ملاءعام به تلخگویی و بیحرمتی زبان گشوده، باعث تحریک جماعتی علیه او میشود، تا جایی که نزدیک بود کار بالا بگیرد، ولیکن حضور به هنگام یکی از شاهزادگان در آن معرکه، باعث متفرق شدن جماعت فتنهگر شده و خوشبختانه آسیبی به عارف قمشهای نمیرسد»
آثار عارف حکیم محمد رضا قمشهای:
- رساله ولایت
- رساله موضوع الخلافة الکبری
- رساله در شرح حدیث زندیق
- رساله فی الفرق بین الاسماء الذات و الصفات
- رساله در شرح اسفار اربعه
- رساله در موضوع علم
- حواشی بر اسفار
- تعلیقات بر شواهد البوبیة
- رساله در تحقیق معانی جوهر در لسان اهل اللّه
- حواشی بر فص محمدی و فص نوحی و فصوص دیگر
- حواشی بر کتاب تمهیدالقواعد ابن ترکه
- حواشی بر مفتاح قونوی
- رساله وحدة الوجود
- دیوان اشعار با تخلیص صهبا
- رساله فی الرد علی الاعتراض علی دلیل امتناع امتزاع مفهوم واحد من الحقائق المختلفه (نسخه خطی کتابخانه مرکزی مجموعه 5248)
- رسالهی جوابیه در شرح فقره «اللهم انی اسئلک مِن بهائک بابهاه و کل بهائک بهی.
«امسال که یکهزار و سیصد و شش هجری است در دارالخلاقه (تهران) وفات یافت. نزدیک نزع با خواص خود گفته بود که آیا اسب سفیدی را که حضرت صاحب (ع) برای سواری من فرستادهاند دیدید؟» / اعتماد السطنة، الماثر الاثار، ص 222
وفات حاج ملاعلی مجتهد معروف به کنی و آقا محمدرضا در یک شب بود. اما اگر در وفات ملاعلی کنی تمام عالم شیعه عزاداری کردند و تعطیل عمومی شد، در تشییع جنازه آقا محمدرضا فقط چند نفر مثل مرحوم میرزاابوالحسن جلوه حضور داشتند.» / مدرسی چهاردهی، تاریخ فلاسفه اسلام
مدفن او را صاحب الطرائق در ابن بابویه نزدیک حاج آخوند محلاتی ذکر میکند. ولی مدفن اصلیاش را سر قبر آقا - امام جمعه تهران - به ایوان سنگی کوچکی دانند که به علت خیابانکشی در آن محل، استخوانهای آقا محمدرضا را به از آنجا ابنبابویه برده دفن کردهاند. و اللّه اعلم
شاگردان و معاصران حکمای اربعه
معاصران حکمای اربعه تهران به قرار زیر بودهاند:
ملا اسماعیل سبزواری؛ حاج سید حسن حکمی؛ میرزاابوالقاسم شیرازی؛ میرزا محمد حسین خراسانی؛ حاج مولی حاج محمد تهرانی؛ میرزاشمس الدین حکیم الهی ثانی؛ میرزا محمد علی قاینی؛ حاج میرزاعبدالباقی اعتضاد الاطباء؛ حکیم الهی میرزااسداللّه سبزواری؛ مولی نظر علی طالقانی؛ میرزامحمدرضا همدانی؛ حکیم متأله میرزاحسن نوری؛
شاگردان طبقه اول حکمای اربعه تهران به قرار زیر بودهاند:
حکیم عارف آقامیرزاهاشم اشکوری؛ حکیم عارف آقامیرشهابالدین نیریزی؛ حکیم عارف آقامیرزاحسن کرمانشاهی؛ حکیم الهی آقامیرزامحمود مدرس کهکی قمی؛ حکیم میرزاعلی اکبر اردکانی یزدی. حکیم شیخ علی زنوزی، مشهور به شیخ شوارق؛ حکیم آقا میرزامحمدباقر اصطهباناتی؛ حکیم آقا شیخ غلامعلی شیرازی؛ صدر الافاضل دانش شیرازی؛ علامه حکیم آقا میرزا طاهر تنکابنی؛ حکیم آقا شیخ عبدالنبی مازندرانی؛ حکیم مصحح آقا میرزا محمود بروجردی؛ سیدحسن صاحب الزمانی؛ آقا سید صالح خلخالی؛ بدیع الملک میرزا عمادالدوله ثانی؛ نواب والاسلطان محمد میرزا؛ حکیم میرزا جعفر آشتیانی؛ حکیم آقا میرزا ابوالقاسم آشتیانی؛ میرزا فضلاللّه صادقی مشهور به آشتیانی؛ امامقلی میرزاعمادالدوله؛ حکیم میرزا سیدحسین صدرالحفاظ قمی؛ حکیم حاج میرزامحمد حسینی افجهای؛ حکیم حاج شیخ زینالعابدین سرخهای؛ حکیم حاجفاضل رازی تهرانی.
شاگردان طبقه دوم حکمای اربعه تهران به قرار زیر بودهاند:
حکیم آقا میرزامهدی آشتیانی؛ آقا میرزاابوالحسن حسینی قزوینی مشهور به رفیعی؛ میرزا مهدی الهی قمشهای؛ آیتاللّه حاج شیخ محمد تقی آملی؛ سیدمحمدکاظم عصار لواسانی تهرانی؛ محمدحسین فاضل تونی؛ علامه ذوالفنون حاج میرزا ابوالحسن شعرانی؛ حکیم آقامیرزا احمد آشتیانی؛ آقا میرزا محمدعلی شاهآبادی؛ آقا محمدرضا ربانی تربتی
گفته شده که حوزه تهران از غنیترین حوزههای فلسفی جهان بوده است که برخی از ویژگیهای آن عبارتند از:
- برخورد با اندیشههای فلسفی جدید غربی
- دفاع در برابر حمله به فلسفه اسلامی و الهیات
- سعی در ارائه فلسفه صدرایی به شیوهای نو و پایهگذاری برخی از براهین و مباحث جدید
- تأسیس مباحث تطبیقی فلسفی
- تصحیح و کتابشناسی کتب قدیم و درسی فلسفی و عرفانی
- برخورد و همکاری با مستشرقین
- نقد و بررسی فلسفه غرب
( پایگاه اطلاع رسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا و پایگاه اطلاع رسانی حوزه. مجید نقدی گروه حوزه علمیه.)
توضیح اینکه در دوران سلطنت فتحعلی شاه در گوشه جنوب شرقی ارگ سلطنتی تهران محلی برای مداوا و معالجه بیماران اختصاص یافت که «دارالشفاء» خوانده شد. بعدها در عصر ناصری با ایجاد «مریضخانه دولتی» در جای بیمارستان سینای فعلی دارالشفا از حکیم باشی و ... تخلیه و با تغییر کاربریاش به مدرسه علوم دینی تبدیل گردید و مدتها در آن میرزا ابوالحسن خان جلوه چهل سال تدریس کرد. این مدرسه بعدها با احداث خیابان بوذرجمهری (= جبهخانه = 15 خرداد) و خیابان ناصریه (ناصر خسرو) ساختمان دارالشفا را خراب کردند و تنها بخش کوچکی از ضلع شمالی آن که به فضای تجاری تبدیل شد باقی ماند. این مدرسه در محل تقاطع دو خیابان یاد شده قرار داشت.
با افتتاح دانشگاه در تهران فلسفه نیز جزو دروس تحصیلی دانشجویان قرار گرفت. رشته فلسفه در ابتدا در دارالمعلمین عالی به همراه رشتههای ادبیات فارسی و ادبیات عرب به سال 1296 تاسیس شد و از سال 1307 شروع به فعالیت نمود.
پس از تاسیس دانشکدة ادبیات در سال 1313 تحت عنوان فلسفه علوم تربیتی و روانشناسی اقدام به پذیرش دانشجو نموده و در سال 1343 رشتههای علوم تربیتی و روانشناسی از فلسفه جدا شد.
تحصیلات تکمیلی این گروه از سال 1336 آغاز به فعالیت نموده است و تا کنون حدود 250 عنوان رسالة در مقاطع دکتری و کارشناسی ارشد در موضوعات فلسفة غرب و فلسفه تطبیقی (تطبیق میان فلسفة غرب و اسلامی) در این گروه دفاع شده است.
فلسفه از بحثهای مهمی است که یونسکو دنبال میکند. این سازمان معتقد است از مباحث فلسفی باید در مشکلات امروزی بشر استفاده کرد؛ به همین دلیل هر سال روزی را به نام روز جهانی فلسفه مقرر کرده است که در آن روز اجلاس جهانی فلسفه در یکی از کشورهای عضو برگزار میشود.