دوشنبه, 14 آبان 1403

استخوان‌های کریم‌خان در خاک تهران

اشتراک‌گذاری این مطلب: WhatsappTelegram
استخوان‌های کریم‌خان در خاک تهران

مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت / که بسیار کس چون تو پرورد و کشت

سرداران تاریخ جنگ‌های بسیاری می‌کنند اما تنها یکی از آنها فتح بزرگ و سرنوشت ساز است که به نیکی و یا بدی نامدار و ماندگارشان می‌کند و در همین جنگ ماهیت ذاتی آنان آشکار می‌شود.

 آقامحمدخان از سال 1193 قمری که کریم‌خان در گذشت، تا 1209 قمری که توانست لطفعلی خان آخرین مدعی جدی دودمان زند را از پای در آورد، در شعله آتش انتقام از کریم‌خان و تبارش می‌سوخت، بعد از این واقعه مجالی یافت، تاج به سر نهاد و بر تخت پادشاهی نشست. و در اولین قدم از سلطنت و اقتدار خود به رحمان خان یوز باشی فرمان داد قبر کریم‌خان (قبر کریمخان زند در عمارت موزه پارس امروز «باغ نظر» بود، این سرایی است که کریمخان برای پذیرایی و استقبال سران خارجی در نظر گرفته بود و دقیقا روبروی ارگ کریمخان است.) را شکافت و استخوان‌های او را پس از سال‌ها از دل خاک بیرون کشید و به تهران آورد و در جلوی پله‌های عمارت کریم‌خانی (خلوت کریم‌خانی) در ارگ سلطنتی تهران که خان زند آن را پیش‌تر ساخته بود دفن کرد تا هنگام آمد و شد او در این بنا قبر دشمن زیر پایش لگد مال شود. گویند آقامحمدخان هنگام عبور از این جا برای تسکین قلب پر کینه خود با نوک شمشیری که بر کمر داشت چند ضربه‌ای نیز بر خاک او می‌نواخت.

کریم‌خان در عمارت وکیل شیراز دو ستون عظیم از سنگی یک پارچه را به نشانه قدرت خود و ابهت بنا جلوی ایوان عمارت بر پا کرد. نوشته‌اند ستون‌ها را به سختی تا عمارت حمل کردند و در موقع نصب آنها، کریم‌خان (فرمانروایی آقامحمدخان را پیش‌بینی کرد.) به آقامحمد‌خان که آن زمان در کاخ شیراز تحت نظر خان زند بود و حضور داشت، می‌گوید؛ می‌دانم اکنون در این اندیشه‌ای که اگر حمل این ستون‌ها در این فاصله کوتاه اینقدر سخت بوده، چگونه باید آنها را به فاصله زیاد حمل کنی؟

گو اینکه کریمخان توانست در آن لحظه واقعه تغییر سلطنت را درست حدس بزند اما هرگز تصور نمی‌کرد که آقامحمدخان علاوه بر آن، به قبر وی نیز رحم نکند و بازمانده جسد او را جابجا کند.

تو ویران می‌کنی اما نمی‌دانی / چه کس ویرانه می‌سازد سرایت را

جهان دار مکافات است / کجا پنهان کنی خود را

حمل استخوان‌های کریم‌خان توامان بود با کندن دو ستون سنگی و آینه و در منبت کاری شده عمارت وکیل در شیراز و حمل آن‌ها به تهران. اکنون در عمارت تخت مرمر کاخ گلستان آن دو ستون سنگی بزرگ به ارتفاع 6 متر و در‌های منبت و آینه‌های مزبور باقی است، عظمت دو ستون مزبور که از سنگ یک تکه است با وزنی که دارد، موجب تعجب بسیار است که چگونه و با چه سختی این سنگ عظیم در آن زمان حمل شده است، اما به قول حاکم خیوه که در سخت‌کوشی و عزم جزم آقامحمدخان به حاکم خوارزم گفته بود «اخته خان گوید و کند» (دشمنان آقامحمدخان به او اخته خان می‌گفتند) او اینکار را کرد.

در سال 1304 خورشیدی رضاشاه با وزیر دربار خود و بزرگان قوم زند با حضور در پای خلوت کریم‌خانی، دوباره سینه خاک را شکافتند و استخوان‌های کریم‌خان را در آوردند و با تشریفات و احترامی خاص آنها را به قم بردند و در آن سرزمین برای سومین بار به خاک سپردند. بزرگان زند به پاس این رفتار شمشیر فولاد کریم‌خان وکیل‌الرعایا را به رضاشاه دادند.

جی. آر پری. در «کریم‌خان زند یا تاریخ ایران» بین سال‌های 1747 میلادی تا 1779 (ص288) این ماجرا را چنین نوشته است:

در یکی از روز‌ها هنگامی که کریم‌خان در کاخ سلطنتی بر اسبی سوار شده بود دچار حالت غش شد و به زیر افتاد، فرزندش ابوالفتح خان شتابان به کنارش آمد و ...، شکست خورد و در شب سیزدهم صفر سال 1193 قمری (1779 میلادی) دیده از جهان فرو بست. مدت سه روز جسد بیجان او روی زمین باقی ماند و دفن نشد. طی این سه روز خانواده‌اش در حال کشتار و حمله به یکدیگر بودند و وکیل را در باغی مجاور قصرش به خاک سپردند. این نقطه احتمالا در باغ نظر واقع شده بود. یعنی در محوطه کاخ هشت ضلعی معروف به کلاه فرنگی که اینک موزه پارس در آن جای دارد قرار گرفته بود. آثار قبری که گمان می‌رود مربوط به وکیل باشد در سال 1938میلادی برابر با1317خورشیدی در این جا پیدا شد. در بعضی منابع نوشته‌اند که زمان آقامحمدخان فقط کاسه سرش را به تهران انتقال دادند.

«... آغا محمد خان از راه کینه‌توزی نه تنها این رفتار وحشیانه را با قبر کریمخان بعمل آورد بلکه وقتی برای اخذ جواهرات نادری از اولاد نادر به مشهد رفت دستور داد سنگ قبر نادر را که از مرمر بود با پتک و سندان‌های آهنین بشکنند» / روضه الصفا جلد نهم.

 و حتی ملکم در صفحه 148 جلد دوم کتاب تاریخ خود متذکر شده است؛ که استخوانهای نادر را نیز از مشهد آورده در آستانه سرای سلطنت دفن کرد، ولی چون بجز او کسی متذکر این موضوع نشده است تنها به نوشته او اعتماد نمی‌توان داشت.

این خصوصیت ویرانگرانه فقط به درگذشتگان این سرزمین متعلق نیست بلکه این مرز و بوم از این آفت رفتاری هنوز دارد رنج می‌برد. آقای خباز نماینده مجلس شورای اسلامی در این‌باره می‌گوید:

«... با مردم باید برخورد واقع گرایانه همراه با خردورزی داشت. به رویا فرو بردن مردم فقط کار سیاستمداران حرفه‌ای است که برای نشستن بر کرسی ریاست همه گذشته را زیر سئوال می‌برند بلکه حتی گذشتگان موفق را با برچسب در اذهان مردم مخدوش می‌کنند در صورتیکه همه آنان قطعه‌ای از تاریخ ایران کهن هستند.

در مسکو ... مرا برای بازدید آرامگاه مهم‌ترین شخصیت شوروی سابق یعنی لنین به آنجا بردند تشریفات بسیار مهمی برای دیدن جنازه مومیایی شده لنین که در داخل تابوت شیشه‌ای گذاشته بود در حال انجام و تعداد زیادی از توریست‌ها از سراسر جهان ساعتها در انتظار بودند تا بتوانند جنازه فردی را ببینند که امروز اعتقاداتش با مسئولین روسیه تفاوت دارد ولی میراث آنان است نه تنها آنرا ویران نکردند بلکه بعنوان یک سند تاریخی که قطعه‌ای از تاریخ روسیه را می‌سازد با چه ابهت و تشریفاتی خاص از آن مکان حراست و نگهداری می‌کنند ولی در کشور ما وقتی آقامحمدخان قاجار به حکومت می‌رسد دستور می‌دهد قبر کریم‌خان زند، وکیل الرعایا را نبش کنند و استخوانهای او را بیرون آورند و در جلو درب ورودی قصر وی دفن کنند تا هرگاه شاه از آنجا عبور می‌کند لگدی بر قبر او بزند و از این تخریب و تحقیر جنازه کریم‌خان لذت می‌برد و مهم این است که مردم آن زمان هم کار او را می‌ستایند و برایش کف می‌زنند و هورا می‌کشند و رفتار مردم باعث تشویق و ترغیب شخص اول مملکت می‌شود.

جای دوری نرویم بعد از پیروزی انقلاب عده‌ای که جز به ویرانگری به چیز دیگری فکر نمی‌کنند با کلنگ به سید مرتضی (زیارتگاهی است) رفتند به این فضای معنوی و مقدس و آن بنای با شکوه که مانند نگین انگشتری فیروزه در دیار ما خود نمایی می‌کند و در صدد تخریب نام ماندگار مرحوم مهندس فتحی که آن بنای جاویدان را ایجاد کرده بود برآمدند و راضی نبودند، اسم بانی بر دیوار بنا باقی بماند و یا همین اتفاق ناگوار را که پس از عزیمت مفسر کبیر قرآن مرحوم حضرت آیت سعیدی از کاشمر به مشهد به وقوع پیوست که عده‌ای با کلنگ به جان کتیبه درمانگاه جوادالائمه افتادند تا نام بانی این بنای خیر را ویران کنند و از این ویرانی هم لذت می‌بردند ...»

بیشتر بخوانید: